مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یارب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
شهریار
 
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
حافظ
 
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
مولانا
 
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

حافظ
 
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست / تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
 
منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست

حافظ
 
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
از بن هر مژه‌ام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
حافظ
 
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست

هوشنگ ابتهاج
 
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

حافظ
 
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
 
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
 
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

حافظ
 
شب تاریک و ره باریک و من مست
قدح از دست من افتاد و نشکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
بابا طاهر
 
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدن ها
من و این دشت بی پایان و بی حاصل دویدن ها

هاتف اصفهانی
 
Back
بالا