مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو

حافظ
 
  • لایک
امتیازات: froq
وفایی نیست در گل‌ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گل‌ها

شهریار
 
سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است
 
تو رفته ای که باز مرا امتحان کنی
دیگر چه مانده است ازین بی ستاره مرد
 
آخرین ویرایش:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
 
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
(حافظ)
 
ماه من غصه چرا؟
تو مرا داری و من هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست...
قیصر امین پور
 
تیغی به دست، خونی. آمد مرا که چونی؟
گفتم بیا که خیر است! گفتا نه شر برقص آ

مولانا
 
آخرین ویرایش:
آتش به جهانی زند ار سوخته جانی
بر دامن معبود زند دست دعا را

وحدت کرمانشاهی
 
آتش به جهانی زند ار سوخته جانی
بر دامن معبود زند دست دعا را

وحدت کرمانشاهی
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
 
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناصره بفروخته بود
 
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناصره بفروخته بود
در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
 
در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این کار

شیخ محمود شبستری
 
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این کار

شیخ محمود شبستری
رقم بر خود به نادانی کشيدی
که نادان را به صحبت برگزيدی
طلب کردم ز دانايان يکی پند
مرا گفتند: با نادان مپيوند
 
رقم بر خود به نادانی کشيدی
که نادان را به صحبت برگزيدی
طلب کردم ز دانايان يکی پند
مرا گفتند: با نادان مپيوند
در هر دشتی که لاله زاری بوده‌ست
از سرخی خون شهریاری بوده‌ست
هر شاخه بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست

خیام
 
Back
بالا