مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تا نگرید طفلک حلوا فروش
دیگر بخشایش کجا اید به جوش
شبی شب خنجر و ستاره به جادو پیوستی ای سواره
به دره و صخره تن کشیدی،به خود، به انسان رسیدی آخر

هادی سعیدی کیاسری_تازه شعر رو حفظ کردم^^
 
شبی شب خنجر و ستاره به جادو پیوستی ای سواره
به دره و صخره تن کشیدی،به خود، به انسان رسیدی آخر

هادی سعیدی کیاسری_تازه شعر رو حفظ کردم^^
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

◇حافظ
 
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

◇حافظ
تو از سلاله ی سوداگران کشمیری
که شال ناز تو را شاعری خریدار است

محمد سلمانی
 
تو مو میبینی و مجنون پیچش مو

تو ابرو او اشارت های ابرو

◇وحشی بافقی
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی

هوشنگ ابتهاج
 
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی

هوشنگ ابتهاج
یا رب چه چشمه ای است محبت که من از آن

یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

◇واقف هندی
 
یا رب چه چشمه ای است محبت که من از آن

یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

◇واقف هندی
می توان پرنده شد سر به آسمان گذاشت
می توان اسیر ماند خویش را مجاب کرد
 
ما و مجنون هم سفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
 
من از معاد نترسم ولی نیاید کاش
که نیست حوصله ی شرح، آنچه را که گذشت
"تو بی من تنگِ دل من بی تو دلتنگ"
میان ما دوتا صد کوه و فرسنگ
هزاران سنگ کوهستان شوم من
به پایان میرسد یک روز این جنگ

:D:D:D
 
"تو بی من تنگِ دل من بی تو دلتنگ"
میان ما دوتا صد کوه و فرسنگ
هزاران سنگ کوهستان شوم من
به پایان میرسد یک روز این جنگ

:D:D:D
گفتمش مراد من! به خنده گفت:
لا به از تو و بهانه از من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است

هوشنگ ابتهاج
 
گفتمش مراد من! به خنده گفت:
لا به از تو و بهانه از من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است

هوشنگ ابتهاج
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم
 
Back
بالا