- ارسالها
- 301
- امتیاز
- 15,455
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- رشته دانشگاه
- بیوتکنولوژی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورزبس که زر سرخ ببخشی همه جهان
تهمت همی زنند که تو دشمن زری
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورزبس که زر سرخ ببخشی همه جهان
تهمت همی زنند که تو دشمن زری
در سرم بود که دوری کنم از اتش عشقره زين شب تاريک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
ما درین گلزار کشتیم این مبارک سرو رادر سرم بود که دوری کنم از اتش عشق
چه کنم شیوه ی پرهیز نمیدانستم
روزها فکر من این است و همه شب سخنمما درین گلزار کشتیم این مبارک سرو را
تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار
مرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدمروزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
من و تو بنده ایم و خواجه یکی استمرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
دانی که چرا سر نهان با تو نگویممن و تو بنده ایم و خواجه یکی است
تو و ما را هر آنچه داد او داد
یک ره ار داد و دوصد راه گرفتدانی که چرا سر نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
تا نگرید طفلک حلوا فروشیک ره ار داد و دوصد راه گرفت
چه توان کرد فلک حاتم نیست
شمع روشن کرد و رفت آهسته پیشتا نگرید طفلک حلوا فروش
دیگ بخشایش کجا اید به جوش؟
شکر نعمت نعمتت افزون کندشمع روشن کرد و رفت آهسته پیش
در عجب شد گربه از آهسته گیش
در کناری رفته درویشی به خوابشکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
بیت اشفته ایم در غزلی ناموزوندر کناری رفته درویشی به خواب
شب لحاف سایه و روز آفتاب
به چشم مرحمت سویم نظر کنبیت اشفته ایم در غزلی ناموزون
میل دارم که ردیفی بدهد پایانم
نشسته ام در انتظار این غبار بی سواربه چشم مرحمت سویم نظر کن
شفیع آخرت خیرالبشر کن
درین سرای بی کسی کسی به در نمیزندنشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
ه.الف.سایه
در دولت به رخم بگشادیدرین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یک نفر امد صدایم کرد و رفتدر دولت به رخم بگشادی
تاج عزت به سرم بنهادی
تامل در آیینه دل کنییک نفر امد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت