Behrad-J
∞
- ارسالها
- 493
- امتیاز
- 4,341
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی
- شهر
- رفسنجان
- سال فارغ التحصیلی
- 1404
نگردد شاخک بی بن برومنداي يار من اي يار من اي يار بي زنهار من
اي دلبر و دلدار من اي محرم و غمخوار من
ز تو سعی و عمل باید ز من پند
نگردد شاخک بی بن برومنداي يار من اي يار من اي يار بي زنهار من
اي دلبر و دلدار من اي محرم و غمخوار من
دیر یا زود تو را رحلت و کوچی بایدنگردد شاخک بی بن برومند
ز تو سعی و عمل باید ز من پند
دارم هواي صحبت ياران رفته رادیر یا زود تو را رحلت و کوچی باید
خوشدل آن کو که مهیا به سفر برده شود
ما ز بیداد تو سرگردان شدیمدارم هواي صحبت ياران رفته را
ياري كن اي اجل كه به ياران رسانيم
ما عهد بستیم و پیمان نشکستیمما ز بیداد تو سرگردان شدیم
همچو کاه اندر هوا رقصان شدیم
در اين درگه که گه گه کُه کَه و کَه کُه شود ناگهما عهد بستیم و پیمان نشکستیم
این رسم شما چیست که پیمان بشکستید
هوای تو دارُم ولی نیستیدر اين درگه که گه گه کُه کَه و کَه کُه شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه اي آگه
یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستمهوای تو دارُم ولی نیستی
مویوم دربه در ولی تو نیستی
من که هر خط نوشتم و خواندمیک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
تا زمانی که رسیدن به تو امکان داردمن که هر خط نوشتم و خواندم
بخت با خواندن و نوشتن نیست
ما که از خیر تو ای عشق گذشتیم ولیدمیدم تا بدانیدم که هستم
فتادم تا نگویی خود پرستم
تو رفتی و مرا همراه بردییاد ایامی که در دریای بی پایان عشق
کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت
یک نفر امد صدایم کرد و رفتتو رفتی و مرا همراه بردی
بزندانخانه عشقم سپردی
ترا تا آسمان صاحب نظر کردیک نفر امد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
درین سرای بی کسی کسی به در نمیزنددر دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
در راه خویشتن اثر پای ما بیندرین سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یارب چه دلست این و چه خو دارد ایندر راه خویشتن اثر پای ما بین
ما را ز خط خویش مجزا چه میکنی
نتوان بود با فلک گستاخیارب چه دلست این و چه خو دارد این
در جستن او چه جستجو دارد این
زبس که زر سرخ ببخشی همه جهاننتوان بود با فلک گستاخ
نتوان کرد بهرگیتی ناز