مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار می برند که زندانیت کنند
 
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
و ، اما جام چون گشتی زد ، آوردند تیغ و خوان :
چنین باد آنکه نوشد باده با اژدر به تابستان

ک قطره چشیدیدم زمینای محبت
گشتیم فنا زدریای محبت
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده ی ما شو و برخور ز همه سیم تنان
 
و ، اما جام چون گشتی زد ، آوردند تیغ و خوان :
چنین باد آنکه نوشد باده با اژدر به تابستان
نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید
 
آخرین ویرایش:
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

سعدی
 
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

قیصر امین پور
 
آخرین ویرایش:
من دل بر آتش می نهم،این هیمه را افزون کنید
زین تاج و تخت سرنگون،تا کی رود سیلاب خون؟!
 
من دل بر آتش می نهم،این هیمه را افزون کنید
زین تاج و تخت سرنگون،تا کی رود سیلاب خون؟!
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا

شهریار
 
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
ای زندگی تن توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
 
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من دلشکسته دادا دادا
ورنه من و عشق هر چه بادا بادا

ابوسعید ابوالخیر
 
از دفتر عشق هر که فردی دارد
اشک گلگون و چهره زردی دارد
بر گرد سری شود که شوری ست درو
قربان دلی رود که دردی دارد
ابوالسعید ابوالخیر (همیشه دوست داشتم پز اینو بودم تو شهر ما دفن هستش ;)):oops:)
 
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش ببادامی بسازد
 
Back
بالا