جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
Goodbye goodbye goodbye
You were bigger than the whole sky
You were more than just a short time

I've got a lot to pine about
I've got a lot to live without

I'm never gonna meet what could've been would've been, what should've been you
 
به شانه ام زدی که تنهایی ام را تکانده باشی؟
به چه دل خوش کرده ای؟
تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟!
 
بایسته ای، چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را
...
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
 
منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست
 
روزهاى مدیدى نه مى‌نویسد،
نه مى‌پرسد
و نه سراغى مى‌گیرد...

اما یک روز مى‌آید و تنها با یک سلام؛
باز هم اوست که برنده مى‌شود.

جمال ثریا
 
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری، ز خویشتن بِرَهانی
-سعدی
 
شعری ک رفیق ای کیو ی من باش مخ زد😂😂😂همین الان یهویی

گویند ک عشاق جهان عقل ندارند..
یعنی تو خری من ب مراتب ز تو خر تر

مگه نباید دختره با کیف میزده تو سرش میرفته؟؟😂😐
 
برگذرم ز نُه فلک گر گذری به کوی من
پای نَهَم بر آسمان گر به سَرم امان دهی
-مولانا
 
حتی اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند
لااقل "عشق"
از زندگی نجاتمان خواهد داد....

"پابلو نرودا"
 
در جوانی غصه خوردم هیچکس یادم نکرد

در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد

آرزوی مرگ کردم و مرگ هم یادم نکرد​
 
ی شهر بی ستاره
ک خاموشی روی اون سواره
ی رد پای کهنه
در انتظار موندم دوباره
ی شهر بی ستاره
ک دیگه جایی واسه من نداره
ی حسی میگه مردم
با قلبی ک شده تیکه پاره
 
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عَذبَم که دهی، عین عذاب است

افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان
تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن
اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است

گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل، غرق گلاب است

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است

در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طورِ عجب، لازم ایام شباب است
 
وقتي يه نابينا ازت بخواد آسمون رو براش توصيف كنی، تازه ميفهمی كه هيچوقت بلد نبودی حرف بزنی...
 
یکی پرسیده بود چطوری همیشه با امید زندگی میکنی؟

نوشته بود : در جهانی که تهش نبودنه باید به بودن احترام گذاشت همین!
 
Back
بالا