جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
کارهای برجسته ای که آدمی به پیروی از ندای درونی میکند، باید ناگفته بماند؛
همین که آن را بر زبان بیاوری و از آن لاف بزنی، بیهوده جلوه میکند و پست و بی مقدار می شود.

ایتالو کالوینو
 
پس چرا قشنگ زدن به ریشه
چرا حال من خوش نی اوضاع قشنگترم که میشه
جونو ما کندیم و اون ..مشنگ برنده میشه
اصن انگاری دیگه این بدن بدن نمیشه (منتظر انبوهی از دیسلایک ها هستم) :)
 
چه کسی میداند؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهایی؟
چه کسی می داند؟
که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا، تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی...
ازصداي گذر آب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد.
زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نيست !
آرزویم این است آنقدر سير بخندی كه ندانی غم چيست
 
بلدم شعر دو چشمت بسرایم به دمی
معنی واژه ی دل بردن و بستن بلدی؟

بلدم پل بزنم از دل خود تا به دلت
پای یک شاعر دیوانه نشستن بلدی؟
 
دیدی دلشوره هام بیجا نبودن
چقد خالیه جات اینجا پهلو من
دیدی صورت من چقد شکسته
جه بغضای غریبی تو گلومن
دیدی قلب منو جر داده اینو دوری
دیدی اشکای قلمبه به این شوری
دیدی دیگه فقط کابوسه میمونی
دیدی بی من یه بی ناموس موزونی
دیدی از هر چی ترسیدی سرت اومد
دیدی پر شده عکسای بدت اونقد
که عادی شدی واسه بقال سرکوچت
دیدی؟ هان؟؟!!
 
ببار برایم!
تو که هزاران چشمه جوشان
پشت مردمک هایت پنهان کرده ای
ببار برایم!
اشک هایت همان آب حیاتیست
که خضر نوشید و هنوز در به در جاودانگیست
ببار برایم!
ساعت چشمهایم عجیب با ساعت ابر ها کوک است
عقربه هایی خلاف مسیر زندگی
که به هم نمی رسند و فقط جفت هم میشوند
ببار برایم!
تو که اشک هایت برف آب شده کوهستان است
بکر و جاری، ببار! ببار!
سیلاب درد هایت را دوست دارم

ببار برایم - گلبرگ شعبانی
 
هرگز به کمال نمی‌رسد
اما هرگز هم متوقف نمی‌شود.
 
نمیتونی بگی عوض شد نسبت به تو رفتارم
از دور و بر و اطرافیات بپرس دربارم

وقتی من پات وایسادم منم بدون حق دارم
ولی کسی پای من واینستاد به جز شلوارم
 
شاید، شاید عذرخواهی را معنا نیست...انچه از دست رفته را چطور میشود بخشید انچه نیست را چرا باید بخشید..انجا که ویران گشت با کدام معذرت خواهی اباد خواهد شد و انچه تمام شد با کدام عذر می شود پر؟ گاهی عذرخواهی کافی نیست...جبران لازم است :)
 

تابستان که می‌شود
دلم شور می‌زند
نکند طعم گیلاس‌های بازار
مرا از یادِ تو ببرد ...

عباس معروفی
 
به فکرهایم فکر میکنم و از آنها خسته میشوم حتی مغزم درد میگیرد و اگر میتوانست بجای چشم هایم گریه میکرد.
 
چش غره هام به دیوار...به دنیا یه نیشخند
میزنم و میگم میشه این فرمونو بدیش من؟
 
Back
بالا