جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یه روز همه چیو ول میکنم
وسط خیابون شعر میخونم
اگه کسی بهم گفت داره اشکالی
میگم منم یه خطای انسانی
 
و اما
نیمه‌شبی
من خواهم رفت؛
از دنیایی که مالِ من نیست
از زمینی که بیهوده مرا بدان بسته‌اند.
- شاملو
 
فریاد من همه گریز از درد بود
چرا که من در وحشت‌انگیزترین شب‌ها
آفتاب را به دعایی نومیدوار
طلب می‌کرده‌ام...♥️
- احمد شاملو
 
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
 
کاش می‌شد؛
آدمی، گاهی... فقط گاهی...
به اندازه نیاز بمیرد، بعد بلند شود!

خاک هایش را بتکاند
اگر دلش خواست برگردد به زندگی‌
دلش نخواست بخوابد تا ابد...
 
باغ بود و درّه، چشم‌اندازِ پر مهتاب

ذات‌ها با سایه‌های خود هم‌اندازه

خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،

چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب

نه صدایی جز صدای رازهای شب،

و آب و نرمای نسیم و جیرجیرک‌ها،

پاسداران حریم خفتگان باغ،

و صدای حیرت بیدار من

(من مست بودم، مست)

خاستم از جا

سوی جو رفتم، چه می‌آمد

آب!

یا نه، چه می‌رفت، هم زانسان‌که حافظ گفت: عمر تو

با گروهی شرم و بی‌خویشی وضو کردم

مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، امّا لحظۀ پاک و عزیزی بود

برگکی کندم

از نهال گردوی نزدیک؛

و نگاهم رفته تا بس دور،

شبنم‌آجین سبزفرشِ باغ هم گسترده سجّاده

قبله، گو هر سو که خواهی باش

با تو دارد گفت‌وگو شوریدۀ مستی:

_ مستم و دانم که هستم؛

ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟


اخوان،نماز
 
خيال خام پلنگ من به سوي ماه پريدن بود
و ماه را ز بلندايش به روي خاك كشيدن بود


پلنگ من دل مغرورم پريدو پنجه به خالي زد
كه عشق ماه بلند من وراي دست رسيدن بود

من و تو آن دو خطيم آري موازيان به ناچاري
كه هر دو باورمان زاغاز به يكدگر نرسيدن بود

گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت
شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ريخت به كام من
فريبكار دغل پيشه بهانه اش نشنيدن بود

اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شيپوري مدام گرم دميدن بود

چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود
 
از اونجایی که مدتیه قفلی زدم رو مولوی ، یه رباعی از ایشون میگم


نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
 
نمی شه غصه ما رو يه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه اين قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟
حسین منزوی
 
چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند کاری که من با جان خود کردم
 
اگه يار تو باشم با اين دستاي خستم واسه تو لونه مي سازم تو همين قلب شكستم
به چشماي تو سوگند؛ به چشماي تو سوگند
 
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
که دگر بار گناهی نکنم

بوسه دادی و چو لبم برخاست از لب تو
توبه کردم که دگر توبه ی بیجا نکنم


 
ناله را هر چند ميخواهم ك پنهان بر كشم
سينه ميگويد ك من تنگ آمدم فرياد كن ...

امير خسرو دهلوي
 
حقیقت این است
فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن های عروسی دیده اند.
بیمارستانها دعاهای بیشتری از کلیسا ها شنیده اند‌

همیشه وقتی در حال از دست دادن چیزی هستیم، آن را به یاد می آوریم!


چارلی چاپلین
 
Back
بالا