مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آن دوست که می‌باید چون سوی تو می‌آید
از بهر چنان مهمان چون خانه نمی‌روبی
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
 
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی
تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
 
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی‌همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی از این بند رهایش
 
Back
بالا