• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

هنوز غصه ی خود را به خنده پنهان کن
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند
 
دیگران چون بروند از نظر، از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود:)
 
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین شاید کمی هم کیش تر
روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل مارا نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
 
روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل مارا نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
 
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
در آن نفس که بمیــرم در آرزوی تــــو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
 
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
میروم از پس این قصه به جایی برسم
یا به هر آدمک بی سرو پایی برسم

(شاعر حامد همایون:D خدایی قافیه داره شعره دیگه اهنگ نیست )
 
میروم از پس این قصه به جایی برسم
یا به هر آدمک بی سرو پایی برسم

(شاعر حامد همایون:D خدایی قافیه داره شعره دیگه اهنگ نیست )
موذنا به امید که میزنی فریاد؟
تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم
 
Back
بالا