ماه: دسامبر 2008

چه باید کرد؟ (2)

در ادامه مطلب قبلی در مورد این که برای بهبود اوضاع کشور چه کاری میشه کرد …

توی پست قبلی نتیجه نهایی این شد که هرفرد باید به نوبه ی خودش شروع کنه به بهتر کردن این اوضاع و سعی کنه در درجه اول خودش اصلاح بشه. اما حقیقت اینه که این حالت هیچ وقت در جامعه ای پیش نمیاد. یعنی شما هیچ جامعه ای رو نمی تونید پیدا کنید که تمام افراد خودشون همه موارد رو رعایت کنند. برای همین باید از راه دیگری وارد شد. اما کدام راه ؟ مسئله اصلی همین جاست.

برای اصلاح کل جامعه باید از یک ابزار قدرتمند استفاده کرد. اهرم اصلی این ابزارها فقط یک چیز هستش ، اون هم نظام اداره کشوری هستش. نظام کشوری ما شامل چند بخش اصلی هستش . ( دولت ، مجلس ، رهبری ، قوه قضاییه و … )

متاسفانه در کشور ما به جای پرداختن به ریشه ، در جستجوی شاخه و برگ هستند. نظام اداره ی کشور ما باید به دنبال این باشه که مسائل رو از ریشه حل کنه و اجازه نده ریشه های خراب رشد کنند.
(بیشتر…)

اوفففف! اتاقمان چه خاکی نشسته است!

سلام علیکم و رحمت الله که احسن الخالقین است!!!

ما که از اول نبودیم، دقیقاً خبر نداریم که چرا اونجور کردید. ولی خوش نداشتم و ندارم که ببینم بین friends مقادیری اختلاف آید همی.

برداشتید خونه رو با جاش کندید بردید، آوردید این جا! از خصوصیات بنده این است که وقتی جایی ساکن می شوم نمی توانم به راحتی دل بکنم. دست خودم نیست. خصلت بدی هم نیست که بر تغییر آن بسیج بشوم!!

خلاصه، شب خوابیده بودیم، صبح بیدار شدیم دیدیم ای دل غافل! فقط یه جفت دمپایی گذاشتن واسه ما! خونه رو با جاش بردن! حالا سرِ چی، الله اعلم. به جناب ما مربوطی ندارد. جناب ما دید دل است. گیر کرده به همان جا، خواست خانه را از نو بسازد.

شالوده اش را ریختیم. قسمتی از خانه به سفید کاره هم رسیده، ملّت دارند استفاده می کنَوَند. اما هنوز کار بسیار است و ما بسیار کم! خانه را زا نو میسازیم در آن جا. در حالی که خانه ی قدیمی آمده به این جا.

زمین مهم نیست، هر کجا خواهد که باشد یا نخواهد! اما کوچ، دلیلش مهم است! قسمت مغز کوچ باید به اندازه ی کافی رسیده باشد تا بتوان کوچ کرد.

نظر بنده را میخواهید یا نمی خواهید: نرسیده بود. این کوچ بیهوده بود. می شد ماند، می شد ساخت، می شد سنّی و شیعه راه نینداخت.

هر کسی طالب قدرت است. : همه چیز در دست من! اما ای من! مگر نمی شود گفت همه چیز در دست ما؟ چرا، می شود. اگر کوتاه بیاییم و کوتاه بیاوریم. اگر به خاطر آرمان و هدف، از بعضی چیز ها بگذریم تا آرمان برود راه خودش را، می شود.

———-

آقای مدیرتان جویای احوالمان گشتند. جدیدیان ما را نمی شناسند، اما قدیمیان چرا. مدیرا لطف نمودی وبلاگت پر مطلب باد. ما هم در سرزمین پیشین مشغول ساختنیم. باشد تا رستگار شویم.

نگاه

از گوشه ی اتاق بلند می شوم …

ورق پاره های تراوشات ذهنم را دوباره مچاله می کنم و ته کیف می چپانمشان …

نگاهم به صفحه تلویزیون خیره می شود , باز صحنه ی تکراری!

پناه می برم به ورق پاره ها تا آرامم کنند

اما یک لیوان آب نداشته ی کودک غزه ؛

یک توپ پاره شده زیر چرخ تانک ؛

عروسک زخمی زیر چکمه ی سرباز ؛

صدای شیون زن شوهر مرده ؛

صدای فریاد غرورشکسته ی مرد خانه خراب شده …

دمی آرامم نمی گذارند !

” پس کجایید دوستان ؟ شهر من سوخته است “

وبلاگ انگلیسی سمپادیا

من معمولا سعی می کنم ایده هایی رو که به ذهنم می رسه با اعضای سایت در میون بزارم تا بتونیم یک ایده خوب و نهایی داشته باشیم و کاری که می کنیم درست حسابی باشه. به خاطر این که عده ای از وبلاگی ها اصلا علاقه ای به فروم و بحث هاش ندارند (وبرعکس) مجبور میشم علاوه بر فروم این بحث رو این جا هم مطرح کنم.

عنوان ایده :

وبلاگ انگلیسی سمپادیا

اهداف:

1. معرفی سمپاد به زبان انگلیسی ( فکر نکنم هیچ منبع انگلیسی در مورد سمپاد پیدا کنید)

2. نشان دادن اهمیت زبان انگلیسی و تقویت مهارت های زبان انگلیسی بین نویسنده ها و خواننده‌ ها

نحوه اجرا:

یک سیستم دقیقا مشابه سیستم گروه نوشت به شکل کاملا انگلیسی بر روی سایت نصب میشه و بعد از اون افراد می تونند به زبان انگلیسی مطالب خودشون رو بفرستند.

سوالات مطرح:

1. چه بهره برداری هایی میشه از این وبلاگ کرد؟ ( توسعه اهداف)

2. چه مطالبی منتشر شود؟

3. نام و عنوان وبلاگ چه چیزی باشد ؟ ( مثال :  نام گروه نوشت blog می باشد. )

این یک ایده کاملا خام و اولیه هستش. لطفا نظرات خودتون رو بگین (فقط با تائید یا رد اکتفا نکنید).