• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

بلا هايی كه برادرا/خواهرا سرمون ميارن!

اوني ك برادر/خواهر كوچيكتر/بزرگتر از خودت داري، عايا ازش راضي اي؟

  • بله

    رای‌ها: 110 63.2%
  • نه

    رای‌ها: 64 36.8%

  • رای‌دهندگان
    174

reyhaneh24

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
446
امتیاز
8,635
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سمنان
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
دو تا برنز کارآفرینی
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روانشناسی
خب من هیچ وقت اجازه نمی دادم که کسی آسیبی بهم وارد کنه:D و از اونجا که خودم بچه کوچیکه بودم این اجازه رو به خودم میدادم که به همه آسیب وارد کنم:D

یه بار کامپیوتر داداشمو پوکوندم
یه بار گوشی شو ریست فکتوری کردم
چراغ مطالعه اشو زدم به پریز تلفن و به شکل وحشتناک سوزوندم طوری که تا نیم ساعت دستام از فشار برق می لرزید و عین چی دست و صورتم سیاه شده بود :)):D
و از یکی دو سالگی ام که یادم نمیاد اما همیشه برام تعریف میکنن که چقدر داداشمو کتک میزدم و پنجهه میکشیدم:D:)):-??
 

negaar_mgd

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
343
امتیاز
3,198
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1403
از روابط حسنه مون اینکه مثلا تا قبل از ظهر عین چی می چسبن بهم و حتی یه لیوان آبم می خوان نگار بیاره:|
ظهر می خوابن و بعد از بیدار شدنشون حس میکنن من هرلحظه می خوام بکشمشون:|بهشون که نزدیک میشم جیغ میزنن نیا اینجا برو تو اتاقت :|
حالا منم که همچین بدم نمیاد از دستشون جیم بزنم:D
 

شیخ المثال

کاربر فراموش شده
ارسال‌ها
162
امتیاز
1,508
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نکا
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
هوانوردی
منم داداش کوچیکعم ولی خداییش همیشه قد وهیکلی بزرگتر بودم(از وقتی ک یادمه)
چقد دعواها ک نکردیم و چقد میتونستم بزنم و نزدم و همیشه دلم سوخته برا داداشم ولی خداییش خیلی کتک خوردم:((
همیشه من کارامو یواشکی میکردم و بدون خطا و سوتی ولی الا ماشالا داداشم چپ و راست خرابی داشت
آخرشم اون باعث شد بیام سایت سمپادیا
و به همین دلیل ک باعث ی سری ناراحتیا شد ازش نمیگذرم
ولی در کل داداشای خوبی هستیم
 

Reyhuneeeh

A Dreamer
ارسال‌ها
236
امتیاز
2,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
وقتی دوستام زنگ میزنن کلی باهشون حرف میزنه بعد میده گوشیو ب من
یعنی مورد داشتیم دوستم نیم ساعت با داداشم حرف زده بعد گوشی ک ب من رسیده گفته
خب دیگ کاری نداری:|:|
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,208
امتیاز
21,008
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
حتما ریخن پونز در تخت داداشتون رو تجربه کنید.... :)) البته به عنوان تلافی.... :D
ولی عوارض جانبی داره ها:-"
 

Mehrasa~

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1401
دقیقا امروز صبح محو تلویزیون بودم داداشم استکان چایی رو میزاره رو پام منم داد میزنم یهویی میگم چیکار میکنی و دعواش کردم گفت چایی رو میریزم روتا منم گفتم نه بابا استکان رو بده به من وگرنه به مامان میگم که اونم نامردی نکرد چایی رو ریخت رو پام:-s (البته بگم که چایی داغ نبود اما گرم بود)
 

Black meaw

‌‌‌‌ ‌
ارسال‌ها
308
امتیاز
3,413
نام مرکز سمپاد
‌‌‌ ‌‌فرزانگان
شهر
‌‌‌ ‌‌‌بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
1234
نمیدونم چرا، ولی هروقت داداشم میاد بغلم کنه به یه نحوی انگشتش میره توی چشمم :‌|
هیچ دلیل منطقیی هم وجود نداره ها، حتی اگه نخواد هم یجوری باید دستشو بگیره بالا که بخوره توی چشمم =‌|
+
امروز من یه بلایی سر آجیم آوردم. رفتم موهاشو خشک کنم، یه تیکه‌ش اصلا خشک نمیشد. منم همینجور گذاشتمش توی شونه و سشوار رو همینجور نگه داشتم روش. بله، موهاش سوخت.
 

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,394
امتیاز
22,767
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
اگه خواهر کوچیک من یه روز سمپادی بشه، و بیاد اینجا احتمالا ده_بیست صفحه براتون بنویسه.

ولی یادتون باشه اینا همش عشقه!
 
آخرین ویرایش:

زمستون

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
727
امتیاز
12,385
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سبزوار
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
Alz
رشته دانشگاه
زیست
به به (((= خب من یه داداش دارم که 20 سالشه حدودا
وقتی بچه بودم که خب بسی وحشی بازی درمیاوردیم =) البته اون =) مثلا دست من رو بار ها پیچوند
اوج کیف وقتی بود که میخواست منو بزنه ولی موفق نمیشد:> مثلا یبار یه جا مدادی پرت کرد که جا خالی دادم خورد به شیشه و خورد شد =) یبار خواست لگد بزنه که باز جا خالی دادم و پاش رفت تو شیشه کمد تلویزیون و باز خورد شد ( البته اینجا دیگه دل من به رحم اومد رفتم براش بتادین و باند آوردم:)) ) و چقدر هم که زور میگفت :-l سر یه بازی کردن منو مجبور میکرد براش آب ببرم و و و :-l :-w
و این قبل از بزرگ شدن منه:> وقتی که تقریبا 17 سالش بود من عاشق کرم ریزی رو وسایل کارش بودم =) وی نیز بسیاااار حساس بود رو لوازمش . مثلا وقتی اون داشت مدار درست میکرد من با سیماش کرم میریختم =) خب طبیعتا یه سری خرابی هاهم به بار آوردم که نمونه اش خراب کردن سیم لخت کنش بود آخه خیلی باحال بود دیگه زیادی باهاش بازی کردم:D
وقتایی هم که میخواستم تهدیدش کنم گوشیش بهترین گزینه بود =) خیلی شل در حالتی که نزدیک بود بیوفته میگرفتم دستم گوشیشو و میبردم نزدیک پنجره و ... :-" نمیداختمش ها ولی خب گزینه خوبی بود ( این هنوز هم هست )
و موهااااش:)) رو موهاش هم خیلی خیلی حساس بود . مثلا تو ماشین وقتایی که میخواست بخوابه میومد با احتیاط سرشو میذاشت رو شونه من بعد من همینکه نزدیک به خوابیدنش میشد دستمو میکردم تو موهاش و بهم میرختمشون 8-> :D ( ایضا اینم هست هنوز )
متاسفانه نتونستم از آتو (؟) هایی که ازش دارم سو استفاده کنم:-< ( به این دلیله که اون هم از من آتو داره :)) )
 

Retr026

:)
ارسال‌ها
1,739
امتیاز
7,718
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
تلگرام
یه کتاب دارم روش های ترکیبیات 1 از علیپور
خواهرم اینو جلوی خودم جرش داد🙂🙂🙂
چون کوچیکه و 5 سالشه کاریش نداشتم فقط توی دلم ناله کردم و بروزش ندادم
 
بالا