اعترافمیکنم چند وقت پیش گوشی دختردایی مامانمو بدون این که بفهمه برداشتم و اسمم رو از “نگار (نوه ی عمه )” به ” ۲۰۰۰۹۰۲۲ ” تغییر دادم. بعد با موبایل خودم این اس ام اسرو رو براش فرستادم:
” مشترک گرامی، ضمن عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن عید سعید فطر و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما، به عرض میرساند شما در قرعه کشی همراه اول به مناسبت عید سعید فطر، برنده یک دستگاه خودروی mazda 3 شده اید. ضمن عرض تبریک لطفا جهت دریافت جایزه عدد (1023648915)
را به همین شماره بفرستید.
هیچکس تنها نیست. همراه اول ”
بدبخت مریم از فردای اون روز تا هفته ی پیش بیشتر از بیست بارشماره ی1023648915 رو هی برام میفرستاد و من هر دفعه بهش جواب میدادم:
آخرش اسمس داده : برو گمشو همراه اول
منم اسمس دادم: مشترک گرامی حالا که فحش میدهید مزدا که هیچ است دسته بیل هم بهتون نمیدیم
سلام افشين
ميخوام يه اعترافي كنم ولي روم نميشه
يادته يه بار قرار گذاشتيم ماشين يكي از دبيرا رو پنچر كنيم؟
بعد يادته يهو اون دبير سروقت رسيد و مچتو گرفت ؟
بعد يادته اون موقع من اونجا نبودم؟
بعد ميدوني من كجا بودم؟
اعتراف مي كنم رفته بودم بهشخبر بدم
ساديسم كه شاخ و دم نداره
داره؟
آخ جون اعتراف
سبك بشم يكم
آقا يادتونه 5 سال قبل يه پيت 17 كيلويي پنير آوردن واسه صبحونه معلما
بعد يادتونه فردا دبيرا چقد عصباني بودن؟
بعد يادتونه فهميديم علت عصبانيتشون اين بوده كه پنير صبحونشون شور بوده؟
بعد يادتونه كه يه بسته نمك يددار درسته هم از آشپزخونه گم شد؟
بعد مي دونين نمكا كجا بود؟
من بودم
پوریا: با توجه به قوانین دو پست در یک صفحه شما ترکیب شد. باید پاک میشد البته
اره زبان تو راهنمایی که بودیم رتبه آوردم.کامپیوتر هم
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !
چند سال پیش(در دوران خنگولیت) رفتیم کلاس زبان با بچه ها
یکی به دوستم گفته بود میای فیس بوک؟
اون اومد از من پرسید فیس بوک چیه؟
منم به این حالت B-) :یه چیزیه شبیه tablet که توش عکساشونو نگاه میکنن
اعتراف ميكنم كه نصف آمار بازديد اين وبلاگم زير سر خودمه . همش صفحه را refreshميزنم آمارم بره بالا . بعد بعضي وقتا بعضي از دوستان ميپرسند ميشه به ما هم بگي كه چي كار ميكني آمارت اينه . من اين طوري ميشم
اعتراف میکنم که در هفته موهام رو یک بار بیشتر برس نمیکشم(خب درد داره )!! اعتراف میکنم که از اون چه می بینن منو گشاد ترم!
میگم ملت دارن همه خودشون رو سبک میکنن،پس ما هم بگیم! اعتراف میکنم:آقا سال اول راهنمایی یادتونه من چهارشنبه صبحا زنگ اول نبودم و عربی داشتیم و میگفتم میرم دندونپزشکی،شرمنده نه خبر از دندون پزشکی بود نه چیزی،تو خونه میخوابیدم چون عربی داشتیم! # اعتراف میکنم سال اول راهنمایی:یک روزی که پیشا امتحان داشتن،رفتم با هزار بدبختی دفتر نمره معلم هنر و حرفه ام رو برداشتم،و کلی 20 گذاشتم و الان که فکر میکنم و می بینم که اون موقع نمرات رو وارد کرده بودن،آخه 7 خرداد بود!!
منم باید به فریده بگم:یعنی فکر کنم فریده بود:اعتراف میکنم سال اول راهنمایی گوشی آوردی به حسابی این که به من اعتماد داری به من گفتی و منم بعدش رفتم یک راست به خانم عبدی گفتم!حقیقتش اینه که بعد گفتن دلم یخ کرد که گوشیتو میگیرن!! +اعتراف میکنم آدم شدم!!
اعتراف میکنم اکثر اوقات به جای نمک تو برنج شکر میریزم(البته اشتباهی)بعد میگم خواهرم ظرفاشونو جابجا کرده بوده منو گیج کرده.مث دیروز.دلم واسه آبجیم میسوزه...
الان داشتم فیلم نامزدی دایی بزرگه مو میدیدم.. 8 سالم بود زن گرفت
بعد یه آهنگ معین گذاشته بودن روش... اونی که میگه : " تو یه افسونگری... "
اعتراف میکنم اون موقعا فک میکردم میگه : تو یک افسون گری یا نون و پنیر #-o