r@zie
کاربر فوقفعال
  
			
			
				
				
	
		
			
		
		
	
			
		- ارسالها
 - 76
 
- امتیاز
 - 1,083
 
- نام مرکز سمپاد
 - فرزانگان
 
- شهر
 - کاشان
 
- مدال المپیاد
 - مرحله ی اول ریاضی و کامپیوتر
 
- دانشگاه
 - صنعتی شریف
 
- رشته دانشگاه
 - مهندسی کامپیوتر
 
پاسخ : اعترافگاه !
من میخوام به یه چیزی اعتراف کنم که فقط کافیه به گوش مادربزرگم برسه :-ss
بچه که بودیم منو داییم داشتیم تو هال اونا فوتبال بازی میکردیم
بعد من یه شوت هوایی زدم
خورد لوسترشون شکس
بعد مامان بزرگم بدو بدو اومد این شکلی X-( شایدم این شکلی
من ترسیدم گفتم دایی شکس
  
 
بعد از اون جایی که خیلی مظلوم بودم اون حرفه منو باور کرد
 (داییم خیلی شره B-) )
بیچاره داییم چه کتکی خورد جا من
  
 
 (چهره ی من در اون روز)
				
			من میخوام به یه چیزی اعتراف کنم که فقط کافیه به گوش مادربزرگم برسه :-ss
بچه که بودیم منو داییم داشتیم تو هال اونا فوتبال بازی میکردیم

بعد من یه شوت هوایی زدم

خورد لوسترشون شکس

بعد مامان بزرگم بدو بدو اومد این شکلی X-( شایدم این شکلی

من ترسیدم گفتم دایی شکس
  
 بعد از اون جایی که خیلی مظلوم بودم اون حرفه منو باور کرد
 (داییم خیلی شره B-) )بیچاره داییم چه کتکی خورد جا من
  
 (چهره ی من در اون روز)
	
    
 بود!


 اصن همش با پسرا میگشتم.. با چنتا پسرا همسایمونم دوس بودم حتی.. تازشم به پسر دوست بابامم هرروز زنگ میزدم باش حرف میزدم..  اسمشم مهدی بود.. 
 بعد هی داشتم فک میکردم چرا اینجوری شد !؟  







 

 بعد دستم میفته پایین خوابم میبره !  #-o
	
	

