• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

اعترافگاه!

ayda

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
87
امتیاز
1,430
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز.زنجان.تهران.ارومیه.ازمیر.آنکارا :))
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بچه که بودم عاشق چند تن از پسر های همسایمون شدم. X_X خودشم هم زمان :D کاش یکم از استعدادای اون موقع رو الان داشتم :D
 

Mah O_o

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
254
امتیاز
3,509
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هروخ قراره ازم درسیو بپرسن ک بلد نیستم تِز دانایی بیش حد رو برمیدارم و دراون لحظه مثن یادم رفته ^-^
خعلی جواب میده
××اعتراف میکنم ک بعضی موقه ها غرور مسخره ای درمن فوران میکنه ک حاله خودمم بد میشه (:|
اعتراف میکنم تا الان نزدیک یک ماهی هست پرتقال جلوی چشممه و بااینک خیلی دوسش دارم نمیخورم چون پوس کندنش سخته (:|
اعتراف میکنم عاشق این اسمایلی م (:|
 

iarsham

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
425
امتیاز
7,534
نام مرکز سمپاد
طلایه داران
شهر
شیراز
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
تهران (هنرهای زیبا)
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که در این لحظاتِ ملکوتی تازه دارم حس میکنم باید واسه کنکور واقعا بخونم! :|
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم خیلی از صوبایی که از خواب بلند میشم، لپ تابو روشن میکنم، شیر رو هم می گذارم گرم شه؛
از شیر ها فقط کف میمونه :))
:-" :-" :-"


بعدا نوشت: یعنی ان قدی که من دیر میرم سراغشون ، دیگه چیزی تهشون نمیمونه :|
 

Tooska.a

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
13
امتیاز
54
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
دانشگاه
بهشتي
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم به توپ میگفتم " بیخی "
به رب میگفتم " خبیب " :-[
دانشمندا هنوز ارتباط شونو کشف نکردن!!! :))
 

h.mahmoodzadeh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
864
نام مرکز سمپاد
allameh tabatabaii high school of bonab
شهر
bonab
مدال المپیاد
فیزیک
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم :
من تو چایی مدیر فلفل ریختم X_X
بابا من زیر پای دوستم ترقه انداختم :(
بابا ....
دیگه نمیگم :D
 

خوشال...!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه دو
شهر
کرمان
مدال المپیاد
فیزیک......نشد که بشه....
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم پارسال تو دفتر مدیر بودیم وکارمون فقط گیر یه برگه تلق بود :-s هرچی التماس کردیم وگفتیم فردا براتون میاریم ویا بزارین الان بریم بیرون نزاشتن.....منم عصبانی شدم دست دوستمو گرفتم کشیدمش گفتم بریم بیرون بابا.....هرچی دستشو میکشیدم نمیومد خیلی عصبانی شدم برگشتم بهش بگم چرا نمیاییی؟؟؟دیدم دارم دست یکی از ناظمامون که صد وخوردهای سن داشت میکشیدم!!! #-o #-o :)) :))
خدا رحمکرد هیچیش نشد!!! :-s
 

آقا فریبرز

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
148
امتیاز
1,337
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مدیریت کسب و کار
پاسخ : اعترافگاه !

جایی که میرم کار می‌کنم یه شرکت پیمانکاری ساختمونه. بعدش یه بار سرشون شلوغ بود، منو فرستادن نقشه های یکی از ساختموناشونو که ناظر ایراد گرفته بود و اینا اصلاحش کرده بودن دوباره ببرم پیش ناظره که امضا کنه و این حرفا. بعد رییسم بهم گفت این ناظره، به هرررررررررر چیزی گیر میده. مراقب حرف زدنت باشهرچی گفت بگو بله درسته. حق با شماست. اگر گیر کردی زنگ بزن به خودم.

من رفتم اونجا، بعدش رفتم تو دفتر ناظره. سلام و اینا. حرف زدیم و نقشه و دادم و ... بحث به اینجا رسید:
- خب پسر جان. تو تازه استخدام شدی اونجا؟
+ آره.
- خیلی آدمای خری ان این شرکته
+ "بله حق با شماست" [nb] :))[/nb]
- معلوم میشه از اوناشی ها!
+ کدوماش!؟؟
- هموناش!! نماز میخونی؟
+ نمیدونم. بخونم بهتره یا نخونم؟ هرچی شما میگی

ناظره :|
من :-"
ناظره :)) :)) نگفتم ازوناشی؟
 

tinaradvand

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
325
امتیاز
3,074
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره دوره 11 المپیاد نجوم و اخترفیزیک
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ...
نزدیک خونمون یه مغازه بود رو تابلوش نوشته بود "دوزندگی اتومبیل"
تا اول راهنمایی میخوندم 2 زندگی اتومبیل و فکر میکردم منظورش اینه ماشینا هم بمیرن میرن آخرت ، یه زندگی این دنیایی دارن یه زندگی اون دنیایی .

تا دو سالگی کامل حرف میزدم اما به یه زبونی که هیچ کی جز خواهرم نمیفهمید ، همیشه کنارم وای میستاد حرفای منو ترجمه میکرد.

دوم دبستان که بودم بردنمون اردو،نمایش عروسکی ببینیم ( توی یه فرهنگسرایی) من هم بدم میومد خسته هم شده بودم لابه لای جمعیت رفتم تو سینما خوابیدم ، بعدش با صدای جیغ که وای پیداش کردم پیداش کردم پاشدم . معلمم پیر بود فرداش مریض شده بود نیومد ( رفته بود بیمارستان ) اون سال هم دیگه مارو اردو نبردن سال های بعد هم که بردن همیشه منو کنار یه مسئول میذاشتن
 

ayda tak

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
1,348
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی دریا-کشتی سازی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هنوز نمیتونم وقتی میرم تو زیر گذر ولیعصر راه در ستو تشخیص بدم.
امروز بامامانم رفتیم تو زیر گذر هی بچرخ دور خودت که مامان جان من بلدم دیدم همین جاس . بعد اومدیم بیرون بالاخره و بنده متوجه شدم که اینجا همونجاییه که بودیم :-"
 

خوشال...!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه دو
شهر
کرمان
مدال المپیاد
فیزیک......نشد که بشه....
پاسخ : اعترافگاه !

1)اعتراف میکنم سال اول راهنمایی دوستم گفت گوشی داری یا نه؟گفتم نه با گوشی مامانم مشترک استفاده میکنیم....دوستم گفتم اعتباریه یادایمی؟؟گفتم نه دایمیه نباید شارژ بخریم با شارژر شارژ میشه.........اصن اوسکول بودم از بچگی.....

2)اعتراف میکنم که مهد کودک که بودم یه بار سیبم افتاد زمین انداختمش بیرون :| چون کثیف شده بود ....به مامانم گفتم گفت دفعه بعد اگه همچین اتفاقی افتاد به معلمتون بگو میشه این سیبو برای من بشورید بهم بدید؟
چند روز بعدش ساندویچ نون پنیرم افتاد با حالت مظلومانه ای نون پنیرو دادم به معلمم که واسم بشوره بده بخورمش :| :| :)) :)) :)) :))

یاد نگاه معلممون میفتم کلا نابود میشم
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یکی از تفریحات سالم دوران کودکی منو خواهرم این بود ک مینشستیم تبلیغاتارو نگاه میکردیم با کلی ذوق تازه مسابقه هم میذاشتیم ک هرکی حدس رد این تبلیغ چیه برنده س B-) :D
بعد من وقتی خواهرم خواب بود یواشکی میرفتم نگاه میکردم ک یاد بگیرم.الکی مثلا من خیلی زرنگ بودم :))
 

No-Enemy

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
215
امتیاز
430
نام مرکز سمپاد
حلی 4
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
تکنولوژِی پرتوشناسی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا قبل از اینکه برم دبستان به خاطر کارتون بامبی! :| خیال میکردم آهو ماده ست گوزن نره و با هم ازدواج میکنن :|
تا وقتی هم که زیرنویس شکل اول فصل8پیش زیست شارش انرژی رو نخونده بودم فکر میکردم حیوونه آهوه!البته بیشتر بچه هامون هم همین فکرو میکردن% :D
 

tinaradvand

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
325
امتیاز
3,074
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره دوره 11 المپیاد نجوم و اخترفیزیک
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم برنامه هایی که بالاشون زده زنده یعنی مجری زنده اس بالاشون نزده یعنی مجری به رحمت ایزدی پیوسته
بعد فکر میکردم بازیگرا توی تلویزیونن و همون طوری که ما اونارو میبینیم اونام از پشت شیشه مارو میبینن برا همین با خواهرم وسط حرف طرف حرفای چرت و پرت میگفتیم یا جلو تلویزیون مسخره بازی در میوردیم ببینیم حواسش پرت میشه یا نه ...
 

shadiiii

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
365
امتیاز
2,694
شهر
میان2اب
دانشگاه
ارومیه-نازلو
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا چندلحظه پیش که پست the merovingian رو نخونده بودم نمیدونستم چرا ماهی میذاریم سر سفره هفسین :-"
البته نمیدونم چی بهم گفته بودن که این قضیه سوال نبود برام :))
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,043
امتیاز
38,690
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم امروز بی عرضگی ـم رو به کمال رسوندم! :-" X_X ^#^
وقتی مامانم گفت نمیخواد بری کارگاه علوم، وقت تلف کردنه، فقط سه دقیقه نگاش کردم، و یه جمله به خیال خودم تاثیرگذار بهش گفتم؛ اما مامانم که واکنش ـای کم نظیر تر از من دیده بود، هیچ تغییری نکرد و من مثل یه آدم بی ذوقِ احمقِ پخمه راهمو گرفتم رفتم! :-s
و الان عین چی پشیمونم!!! X_X ~X( :((
+
تا دوم دبستان همه چیز ـایی که می نوشتم آینه ای بودن (:برعکس)...یعنی همه تموم تلاششون این بود که موجودی مثه منو اصلاح کنن...
فرض کنین؛ دو سال من اونجوری می نووشتم وُ هیچکی (از معلم ـا تا خواهرم) جلودارم نبود...
بعد تازه قسمت غیر قابل تحمل تر این بود که نمی دونم از کجا یه سری محقق که خودشون رو روانشناس و اینجور کاره معرفی می کردن، میومدن مدرسه و مثلا می پرسیدن چه حسی داری وقتی اینجوری می نویسی!!!؟
انگار مثلا من یه بیمار روانی ـم تا بچه دوم دبستان...راستشو بخواین بیشتر برای اینکه از شرّ اون ـا راحت بشم سعی کردم درست و صاف بنویسم تا اینکه واقعا خودم بخوام... :))
 

paml

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
199
امتیاز
1,687
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتی
شهر
اهواز
دانشگاه
شهیدبهشتی
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم بچه كه بودم فك ميكردم مجري هاي برنامه كودك و اينا من و ميبينن تازه فك ميكردم چقد خوب و دوس داشتنيم كه همش حواسشون پيشه منه :D 8->

حتي يه بار امتحان هم كردم يعني از جلو به تلويزيون نگاه كردم ديدم بم زل زده :D بعد چند بار زاويمو تغيير دادم و اينور اونور رفتم ديدم بازم بهم زل زده :D

هيچي ديگه از اون امتحان به بعد پيش خودم مطمئن شده بودم كه منو ميبينن :-"

هر موقع ميگفتن برو عقب تر بشين ميرفتم :D

يا ميگفتن كي بچه خوبيه داد ميزدم من من من :D
 
بالا