اعترافگاه!

[Novarg]

من واقعا خیلی تا آذر پارسال پیاده و کودکسال بودم
و ناگهان عده ای از از آشنایان از خدا خواسته با لایک نظر موافق خود را درباره این مطلب ابراز کردند

 

[yusef_Y]

اعتراف میکنم که اعتراف نمیکنم.

 

[نرگسیوم]

اعتراف می‌کنم که رفیق صمیمی‌م همیشه همراه خودش تو مدرسه چاقو حمل می‌کنه[تو کیفش می‌ذاره] و من به کسی نگفتم.
Here is Texas

 

[Ayda-kz]

من مامانم مدیر یکی از مدرسه های شبانه روزی هستش بعد اینا خوابگاه و پانسیون یکجا بود و من رو میبرد اونجا
اعتراف میکنم من به عنوان دختر مدیر تو 80 درصد خرابکاری ها و خلافکاری های اونجا به طور مستقیم شرکت داشتم
مثلا یبار از کامپیوتر اهنگ گذاشته بودم تو پانسیون اهنگ شاد و غیرمجازز قبل اینکه سرپرست بیاد یجوری قطعش کردم ...اون لحظه سرعت میگ میگ کم بود برامم
خیلی دوره خوبی بود

 

[uranuscelona]

اعتراف می کنم هر بار از researchgate برام ایمیل مقاله های جدید استاد ارشدم میاد که پرسیده آیا x (نام استادم) نویسنده ی این مقاله است؟ من گزینه ی نه رو انتخاب میکنم

 

[Feriall]

اعتراف میکنم که وقتی میام خیلی جدی به کسی چیزی رو بگم هر وقت فک میکنه احمقم میگم شوخی بوده یا یه همچین چیزی...

 

[f.hn]

اعتراف میکنم دوست دارم با کسی باشم. از اون با هم بودنای خوب! ولی موانع بزرگی از جمله خودم جلوی راهمن

 

[azymandias]

اعتراف میکنم همیشه پیچ گوشتی و سیمچین و ... تو کیفم دارم برای منهدم کردن دوربینای مدرسه

اعتراف می کنم دوست داشتم همکلاسی صدرا می بودم پایه ی همه ی کثافت کاری ها و گندای توی مدرسه
اینجا هیشکی باهام را نمیاد اوج شکوه بچه های مدرسمون اینکه در کلاسارو بزنن در رن
همه ماشالا خرخون

 

[نرگسیوم]

اعتراف می‌کنم سر امتحان زیست مستمر برگه‌ها رو معلممون داد من تصحیح کنم، خیلی عجله داشت. رفیقمم گند زده بود و شده بود ۷ از ۱۴. من بهش ۱۴ از ۱۴ دادم.

 

[mhy]

اعتراف میکنم از بچه متنفرم

 

[mhy]

اعتراف میکنم دلم میخواد با بچه های اینجا بیشتر دوست بشم ؛)
مثلا با یه گروه تلگرامی دور هم باشیم؟

 

[Neauphle]

اون اوایلی که عضو سایت شده بودم، نمی‌دونستم که پست حرف بزن جز ارسال ها حساب نمی‌شه. با توجه به تعداد ارسال ها و امتیاز هر فرد میومدم میانگین می‌گرفتم، می‌دیدم مثلا فلانی به ازای هر یک پست پنجاه تا لایک گرفته. بعد با خودم می‌گفتم یا خدا، این چی و چطور نوشته و چقدر محبوبه:‌))) در دفاع از خودم بگم که دوازده سالم بود.

 

[r a m t i n]

اعتراف می‌کنم هر چی دینی خونده بودم هفته پیش از خاطرم رفته!!!

 

[نرگسیوم]

اعتراف می‌کنم نمی‌دونم این تعداد امتیازا برای چیه.

 

[mhy]

اعتراف می‌کنم هر چی دینی خونده بودم هفته پیش از خاطرم رفته!!!

اعتراف میکنم همدردیم

 

[ilisavage]

اعتراف میکنم دو هفته بعد امتحان جانماییه و خیلی کم خوندم

 

[نرگسیوم]

اعتراف می‌کنم امتحان دینی امروزمون کتاب‌باز بود و خودمم پشمام ریخته.

 

[ραɾɳιყαɳ]

اعتراف میکنم
بچه که بودم به همه میگفتم بزرگ شدم قراره با بابام ازدواج کنم

 

[god of teasing]

اعتراف

اعتراف میکنم
بچه که بودم به همه میگفتم بزرگ شدم قراره با بابام ازدواج کنم

میکنم وقتی بچه بودم از بابام خواستگاری کردمـ

 

[Asall]

اعتراف میکنم اونی که دمپایی هایی دستشویی رو خیس می‌کنه منم