پیشنهاد آهنگ

  • شروع کننده موضوع AynaazNh
  • تاریخ شروع
ارسال‌ها
608
امتیاز
6,587
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
https://uupload.ir/view/★_carrying_you_(cello,_violin,_piano)_-_laputa_2_pasb.mp3/
این آهنگ مال یه انیمه خیلی قدیمیه که من وقتی خیلی کوچیک بودم دیدم. این موسیقی کاور شدشه با ویولنسل، ویولن و پیانو.
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,427
امتیاز
8,549
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
شد خزان گلشن آشنایی از بدیع زاده

شد خزان؛ گلشنِ آشنایى…
باز هم آتش به جان زد، جدایى
عمرِ من؛ اى گل… طى شد، بهرِ تو…
وز تو ندیدم؛ جز بد عهدى و بى وفایى
با تو وفا کردم؛ تا به تنم جان بود…
عشق و وفادارى؛ با تو چه دارد سود؟!
آفتِ خرمنِ مهر و وفایى…
نوگلِ گلشنِ جور و جفایى
از دلِ سنگت؛ آه…
دلم از غم، خونین است
روشِ بختم، این است
از جامِ غم، مستم
دشمن مى پرستم؛ تا هستم!
تو و مست از مى، به چمن…
چون گل خندان؛ از مستى بر گریه ی من
با دگران در گلشن، نوشى مى
من ز فراغت؛ ناله کنم تا کى؟
تو و نى؛ چون ناله کشیدن ها
من و چون گل، جامه دریدن ها
ز رقیبان؛ خوارى دیدن ها…
دلم از غم، خون کردى… چه بگویم؟ چون کردى…
دردم؛ افزون کردى
برو… اى از مهر و وفا؛ عارى…
برو… اى عارى ز وفادارى
بشکستى چون زلفت؛ عهدِ مرا
دریغ و درد؛ از عمرم که در وفایت شد طى
ستم به یاران، تا چند؟!
جفا به عاشق؛ تا کى؟
نمى کنى اى گل؛ یک دم یادم که همچو اشک از چشمت افتادم
تا کى بى تو بود؛ از غم، خون دلِ من؟
آه… از دلِ تو…
گر چه ز محنت؛ خوارم کردى
با غم و حسرت، یارم کردى
عشقِ تو دارم؛ باز…
بکن اى گل با من؛ هر چه توانى، ناز! هر چه توانى، ناز…
کز عشقت مى سوزم
 

Mahdi_rs

وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ
ارسال‌ها
103
امتیاز
2,333
نام مرکز سمپاد
علامه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
مرکز....
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
همیشه جمعس که از همون اول معلومه جمعس
سنگیننننن

مه
 

Mobin_hs

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
9
امتیاز
91
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
1404
یه آهنگ از آقای علی سورنا میذارم
احتمالا ۸۰ درصد کسایی که این پیامو میبینن نمیشناسنش
ولی عاشق قلم قویش میشین..
سعی میکنم هر روز یکی از آهنگاشو بزارم.

https://m.soundcloud.com/divarrecords/tark
فضای آهنگ فوق العاده‌س:)
 

Sunshineツ

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
242
امتیاز
8,462
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1403

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,427
امتیاز
8,549
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
آتش کاروان از دلکش


آتشی ز کاروان جدا مانده این نشان ز کاروان به ‌جا مانده
یک جهان شرار تنها مانده در میان صحرا به درد خود سوزد به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران فتنه و بلای طوفان فنای او خواهد به سوی او تازد
من هم ای یاران تنها ماندم آتشی بودم بر جا ماندم
با این گرمی جان در ره مانده حیران این غم خود به کجا ببرم
با این جان لرزان با این پای لغزان ره به کجا ز بلا ببرم
میسوزم گرچه با بی پروایی میلرزم بر خود از این تنهایی
من هم ای یاران تنها ماندم آتشی بودم بر جا ماندم
آتشین خو هستی سوزم شعله جانی بزم افروزم
بی پناهی محو یاران بی نصیبی تیر روزم
من هم ای یاران تنها ماندم آتشی بودم بر جا ماندم
وقت سبک عنان اگر هم همرهی کند چون گرد ره به بدرقه کاروان روم
سر میکشم چو شعله که برخیزم ای دریغ کو پای قدرتی که پی همرهان روم
من هم ای یاران تنها ماندم آتشی بودم بر جا ماندم
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,907
امتیاز
43,143
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
پور اسلام

برزویه کو وان هوش و هنگ
فرزانگان رود گنگ
کو زندگان زنده رود
وارستگان هست و بود
بوسهل و بهمنیار کو
صدرای شیرین کار کو
وان زمره ی عیار کو
وامانده از سرو و سرود
بر باد بنگر گوهران
در خاک ره دانشوران
در آتش غم داوران
نی رمز ماند و نی سخن
آن سرو را از بیخ و بن
کندند بدعت آوران
شمعی اگر می سوختی
صد شمع از او افروختی
چون صحبت پیغمبران
آنک ز رشک اهرمن
صد شمع سوزد بهر من
من غرق ظلمت بی کران
ای در حرم ای در هری
از خوی نامردم بری
در سایه سار سروری
ای رازی و ای مروزی
وخشورمان در کاشمر
کشته است سروی بر شمر
چون بوی گل برکش حشر
گر سوی کنعان می وزی
کوری چشم کافران
سیمرغ حق را خاوران
قافی است طوس طابران
دستان سیمرغ حجاز
پرورده ی سامان ناز
از خاندان مهتران
از ارتضاع ارتضاء
نامیده نامش مرتضی
کامش بهشت بی کران
سعی حکیم فهلوی
دادش صفای معنوی
در مروه بیش از دیگران
ای مشهد مهرت مقام
ای پور اسلام السلام
ز اکسیرها چون کیمیا
افروختندت اولیا
گفتندت ای جان سوخته
ای شمع ستخوان سوخته
آن جمع پنهان سوخته
آموختندت ها بیا
ای قاضی تبریز تو
قهر خمینی نیز تو
آن غمزه ی خونریز تو
ای خفتن گرشاسب تو
بیداری جاماسب تو
بودای شور انگیز تو
زرتشت بلخ و شیز تو
ای بوعلی ای بوالعلاء
ای زوره اهل ولا
از نوبه تا نیریز تو
 
بالا