• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

آرزوی دوران بچگی!

Antares

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
253
امتیاز
1,278
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

خلبان بشم
مهندس بشم
بقیشم یادم اومد مینویسم
 

Anita H

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
571
امتیاز
2,987
نام مرکز سمپاد
حلّی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
کامپیوتر
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

این عروسکای پسربچه ها هست که شلوارش رو میکشی پایین آب میپاشه :-" دوست داشتم از اونا داشته باشم
(داشتم ولی هی فنرش در میرفت)
 

arvin.a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
956
امتیاز
10,943
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من وقتی بچه بودم همشه با شکوندن تخمه مشکل داشتم تا حدی که به خودم میگفتم من باید یه آدم پولدار بشم که چن نفر رو استخدام کنم برام تخمه بشکونن اصنم به مسائل بهداشتی اهمیت نمیدادم اون زمان :D خلاصه که اون زمان از این مغز تخمه ها که نبود ولی مسئولین شرکت مزمز با اینکار مرا به آرزوی دوران کودکیم رساندند :D

دوست دارم از ته دل بگم مزمز مزه های بدون مرز :))
 

Ali Mansouri

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
95
امتیاز
391
نام مرکز سمپاد
HIV
شهر
تهران
مدال المپیاد
کامپیوتر بودم قبول نشدم
دانشگاه
امیر کبیر
رشته دانشگاه
مهندسی معدن
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

از بچگی آرزو داشتم شبا برم پشت ماشین های آشغال جمع کن وایسم :||||||||||||||||||||||||| نمیدونی چه نگاهی میکردم بهشون وقتی شبا میومدن آشغالا رو جمغ میکردن :|||||||||||
 

Potter Harry

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
243
امتیاز
1,846
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان قـزوین
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

به نقل از GiRl :
منم همیشه دوس داشتم ساعت برنارد داشته باشم....
:D
این ساعت برنارد چیه؟؟ :-?? :-/ :-/
 

Anita H

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
571
امتیاز
2,987
نام مرکز سمپاد
حلّی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
کامپیوتر
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

به نقل از Potter Harry :
این ساعت برنارد چیه؟؟ :-?? :-/ :-/
یه فیلم بچگونه بود پسره یه ساعت داشت دکمه ش رو که فشار میداد، زمان متوقف میشد و فقط خودش حرکت میکرد
بعد مثلا میخواست جعبه ها رو جابجا کنه، زمان رو متوقف میکرد اونوخ راحت جعبه ها رو رو هوا نگه میداشت و...
 
ارسال‌ها
2,126
امتیاز
23,682
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من بچه که بودم دوس داشتم
دانشمنـد بشمـ (; مامانم با من قضیه ای داشته ها.صبا تا وقتی خواهرم از مدرسه می اومد گریه می کردم که من می خوام سواد دار بشم برم مدرسه.واسه ی خودم نامه می نوشتم.یادمه یه بار ن یاد گرفتم کل صفحه رو الف نوشتم اخرش یه نون گذاشتم X_Xمثلا خیلی نوشتم.
2/کیف چرخ دار مامانم برام بخره که هیچ وقت نداشتم.کیفام خیلی خوشگل بود اما چرخ دار نبود :-<
.../مسخره بودا اما چون کارتون رقصنده های آسمان رو می دیدم خیلی دوست داشتم جای اون فرشته ها بشم. چون خیلی هم لاغر بودم می شدا اما هیچ وقت به کسی نگفتم.نیز خیلی هم می شد :-"
کلا اوضام رو به سامانه....
 

لنگه کفش

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
206
امتیاز
1,018
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
کرمان
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

عروس شم :))
=))
بعدش چقدخانواده روم کارکردک اینونگم =))
میگفتم میخوام نامزدکنم
کلاازهمون بچگی منحرف بودم
 

سارگل

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
839
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2قم
شهر
قم
دانشگاه
دانشگاه کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ي بار تو بچگي يكي ازم پرسيد دوست داري چيكاره شي ؟منم گفتم دوست ندارم درس مرس بخونم ميخام شوهر موهر كنم :-[ :-[
 

zahra.h

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
3
نام مرکز سمپاد
مرکز استعدادا های در خشان بناب
شهر
بناب
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزوم این بود که یه خونه ی زیرزمینی توحیا ط مدرسمون داشته باشام =)) =)) =)) X_X
 

mohaddes

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
346
امتیاز
4,670
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بـنـاب
سال فارغ التحصیلی
94
اینستاگرام
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

یه برنامه کودک می داد شبکه ی دو، یه گل با گلبرگای هفت رنگ داشت، بعد عروسک هم داشت که عروسکا شبا زنده می شدن اینا(اسمش یادم نیست ولی ایرانی بود!) من بچه بودم از وقتی این برنامه رو دیدم هی مشکوک بودم و فک می کردم وقتی شبا تو اتاقم میخوابم، عروسکای منم زنده می شن اینا. بعد آرزوم این بود که وقتی یکی از عروسکام داره راه میره یهو از خواب بیدار بشم و زنده بودنشو ببینم :))

یه آرزوی دیگه ـم این بود که یه نویسنده شم واسه همون 4 سالگی الفبا رو یاد گرفتم بعد اول ابتدایی هم جایزه نویسنده ی کوچک گرفتم بعد دیگه چشمه ی نویسندگیم خشک شد و این آرزو را بوسیده و کنار گذاشتیم :)) یادم میاد برخلاف الان که هیچ هدف و انگیزه ای ندارم اون موقع اشتیاق خاصی واسه داستان نویسی داشتم :-<
 

ayda tak

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
1,348
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی دریا-کشتی سازی
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

والا من آرزو داشتم یه میمون برام بخرن :D تا 10 سالگی هم همچنان اصرارا ادامه داش
آرزو داشتم برم خونه مامان مامانم زندگی کنم
من یه حسی داشتم که همش باهاش حرف میزدم بهش میگفتم دوست دلم :)) بعد آرزو داشتم اونو ببینم :D
 

Mah O_o

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
254
امتیاز
3,509
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

همیشه ارزوم این بود ک عروسکم شب ک خوابم مشقامو بنویسه!
یادمه ی شب دزدکی بیدارموندم ببینم عروسکی ک برام خریده بودن چجوری مینویسه مشقامو ;))
تازه قبل از خوابم واسش توضیح دادم ک اینو اگ بزرگ بنویسی خانوم دعوام میکنه و اینا 8->
هعیییی
پیر شدیم
یادش بخیر...
 

Diyar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
514
امتیاز
1,489
نام مرکز سمپاد
shahid beheshti
شهر
بجنورد
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم وقتی بزرگ شم دکتر شم پولدار شم برم نیسان بگیرم گوجه بفروشم! :D
 

ادیبَک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,380
امتیاز
4,204
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
Lund University
رشته دانشگاه
Law
اینستاگرام
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزوی بچگیم که تا الانم ادامه داشته (خواهد داشت) اینه که از هاگوارتز برام دعوت نامه بفرستن بگن تو استعداد جادوگری داری پاشو بیا سکوی 9 و 3/4 سوار شو ;;)
 

...zahra...

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
13
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

اول اینکه آرزو داشتم صب که بیدار میشم همه عروسکام زنده بشن(خعلی بچه بودم)

بزرگتر که شدم آرزو داشتم منم مثل هری پاتر نصفه شب بیدار کنن بگن وسایلاتو جم کن بریم هاگوارتز :D :D :D :Dبعدشم نصف قدرت هری تو وجود من باشه و اینا :| :| :| :|

و در آخر هم بزرگتر شدم دوس داشتم فضانورد شدم کلن دل خجسته ای داشتم من
 

siavash 78

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
13
امتیاز
39
نام مرکز سمپاد
حلی2
شهر
تهران
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من هميشه آرزو داشتم اين روح هايي كه ميان مداد رنگي هاي من رو بر مي دارن كه من به خاطرش كتك بخورم رو بگيرم مث كره خر اسرائيلي بزنم.
هِي :-< هيچ وقت هم بهش نرسيدم.
 

speed

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
524
امتیاز
3,082
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
میاندوآب
دانشگاه
تبریز
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

خب آرزوهای زیادی داشتم ولی بزرگترینش این بود که یه هواپیما ی کنترلی داشته باشم 8->
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

وقتی بچه بودم هرکی ازم میپرسید دوس داری چیکاره شی میگفتم دوس دارم پرنسس شم!!!!
دورانی بود ینی...........هنوزم میشینم کارتوناشو میبینم.......هعی
 

Roy@ 188

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ما خونمون دو طبقست.بالا عموم اینان و ما پایینیم.یه زیرزمین خیلی خیلی بزرگم داریم.از بچگی منو پسرعموم و دخترعموم فکر میکردیم تو زیرزمین گنجه.هی شبا که تاریک میشد بیدار میشدیم و میرفتیم میگشتیم ببینیم گنج کجاست.مامان باباهامونم خیلی دعوامون میکردن.ولی ما از رو نمیرفتیم.روزا هم با هم درمورد اینکه گنجو پیدا کردیم چی کار میکنیم حرف میزدیم. :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
 
بالا