آرزوی دوران بچگی!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع armitaa
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

این عروسکای پسربچه ها هست که شلوارش رو میکشی پایین آب میپاشه :-" دوست داشتم از اونا داشته باشم
(داشتم ولی هی فنرش در میرفت)
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من وقتی بچه بودم همشه با شکوندن تخمه مشکل داشتم تا حدی که به خودم میگفتم من باید یه آدم پولدار بشم که چن نفر رو استخدام کنم برام تخمه بشکونن اصنم به مسائل بهداشتی اهمیت نمیدادم اون زمان ;D خلاصه که اون زمان از این مغز تخمه ها که نبود ولی مسئولین شرکت مزمز با اینکار مرا به آرزوی دوران کودکیم رساندند ;D

دوست دارم از ته دل بگم مزمز مزه های بدون مرز :))
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

از بچگی آرزو داشتم شبا برم پشت ماشین های آشغال جمع کن وایسم :||||||||||||||||||||||||| نمیدونی چه نگاهی میکردم بهشون وقتی شبا میومدن آشغالا رو جمغ میکردن :|||||||||||
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

به نقل از GiRl :
منم همیشه دوس داشتم ساعت برنارد داشته باشم....
;D
این ساعت برنارد چیه؟؟ :-?? :-/ :-/
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

به نقل از Potter Harry :
این ساعت برنارد چیه؟؟ :-?? :-/ :-/
یه فیلم بچگونه بود پسره یه ساعت داشت دکمه ش رو که فشار میداد، زمان متوقف میشد و فقط خودش حرکت میکرد
بعد مثلا میخواست جعبه ها رو جابجا کنه، زمان رو متوقف میکرد اونوخ راحت جعبه ها رو رو هوا نگه میداشت و...
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من بچه که بودم دوس داشتم
دانشمنـد بشمـ ;) مامانم با من قضیه ای داشته ها.صبا تا وقتی خواهرم از مدرسه می اومد گریه می کردم که من می خوام سواد دار بشم برم مدرسه.واسه ی خودم نامه می نوشتم.یادمه یه بار ن یاد گرفتم کل صفحه رو الف نوشتم اخرش یه نون گذاشتم X_Xمثلا خیلی نوشتم.
2/کیف چرخ دار مامانم برام بخره که هیچ وقت نداشتم.کیفام خیلی خوشگل بود اما چرخ دار نبود :-<
.../مسخره بودا اما چون کارتون رقصنده های آسمان رو می دیدم خیلی دوست داشتم جای اون فرشته ها بشم. چون خیلی هم لاغر بودم می شدا اما هیچ وقت به کسی نگفتم.نیز خیلی هم می شد :-"
کلا اوضام رو به سامانه....
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

عروس شم :))
=))
بعدش چقدخانواده روم کارکردک اینونگم =))
میگفتم میخوام نامزدکنم
کلاازهمون بچگی منحرف بودم
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ي بار تو بچگي يكي ازم پرسيد دوست داري چيكاره شي ؟منم گفتم دوست ندارم درس مرس بخونم ميخام شوهر موهر كنم :-[ :-[
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزوم این بود که یه خونه ی زیرزمینی توحیا ط مدرسمون داشته باشام =)) =)) =)) X_X
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

یه برنامه کودک می داد شبکه ی دو، یه گل با گلبرگای هفت رنگ داشت، بعد عروسک هم داشت که عروسکا شبا زنده می شدن اینا(اسمش یادم نیست ولی ایرانی بود!) من بچه بودم از وقتی این برنامه رو دیدم هی مشکوک بودم و فک می کردم وقتی شبا تو اتاقم میخوابم، عروسکای منم زنده می شن اینا. بعد آرزوم این بود که وقتی یکی از عروسکام داره راه میره یهو از خواب بیدار بشم و زنده بودنشو ببینم :))

یه آرزوی دیگه ـم این بود که یه نویسنده شم واسه همون 4 سالگی الفبا رو یاد گرفتم بعد اول ابتدایی هم جایزه نویسنده ی کوچک گرفتم بعد دیگه چشمه ی نویسندگیم خشک شد و این آرزو را بوسیده و کنار گذاشتیم :)) یادم میاد برخلاف الان که هیچ هدف و انگیزه ای ندارم اون موقع اشتیاق خاصی واسه داستان نویسی داشتم :-<
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

والا من آرزو داشتم یه میمون برام بخرن ;D تا 10 سالگی هم همچنان اصرارا ادامه داش
آرزو داشتم برم خونه مامان مامانم زندگی کنم
من یه حسی داشتم که همش باهاش حرف میزدم بهش میگفتم دوست دلم :)) بعد آرزو داشتم اونو ببینم ;D
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

همیشه ارزوم این بود ک عروسکم شب ک خوابم مشقامو بنویسه!
یادمه ی شب دزدکی بیدارموندم ببینم عروسکی ک برام خریده بودن چجوری مینویسه مشقامو ;))
تازه قبل از خوابم واسش توضیح دادم ک اینو اگ بزرگ بنویسی خانوم دعوام میکنه و اینا 8-^
هعیییی
پیر شدیم
یادش بخیر...
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزو داشتم وقتی بزرگ شم دکتر شم پولدار شم برم نیسان بگیرم گوجه بفروشم! ;D
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

آرزوی بچگیم که تا الانم ادامه داشته (خواهد داشت) اینه که از هاگوارتز برام دعوت نامه بفرستن بگن تو استعداد جادوگری داری پاشو بیا سکوی 9 و 3/4 سوار شو ;;)
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

اول اینکه آرزو داشتم صب که بیدار میشم همه عروسکام زنده بشن(خعلی بچه بودم)

بزرگتر که شدم آرزو داشتم منم مثل هری پاتر نصفه شب بیدار کنن بگن وسایلاتو جم کن بریم هاگوارتز ;D ;D ;D ;Dبعدشم نصف قدرت هری تو وجود من باشه و اینا :| :| :| :|

و در آخر هم بزرگتر شدم دوس داشتم فضانورد شدم کلن دل خجسته ای داشتم من
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

من هميشه آرزو داشتم اين روح هايي كه ميان مداد رنگي هاي من رو بر مي دارن كه من به خاطرش كتك بخورم رو بگيرم مث كره خر اسرائيلي بزنم.
هِي :-< هيچ وقت هم بهش نرسيدم.
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

خب آرزوهای زیادی داشتم ولی بزرگترینش این بود که یه هواپیما ی کنترلی داشته باشم 8-^
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

وقتی بچه بودم هرکی ازم میپرسید دوس داری چیکاره شی میگفتم دوس دارم پرنسس شم!!!!
دورانی بود ینی...........هنوزم میشینم کارتوناشو میبینم.......هعی
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ما خونمون دو طبقست.بالا عموم اینان و ما پایینیم.یه زیرزمین خیلی خیلی بزرگم داریم.از بچگی منو پسرعموم و دخترعموم فکر میکردیم تو زیرزمین گنجه.هی شبا که تاریک میشد بیدار میشدیم و میرفتیم میگشتیم ببینیم گنج کجاست.مامان باباهامونم خیلی دعوامون میکردن.ولی ما از رو نمیرفتیم.روزا هم با هم درمورد اینکه گنجو پیدا کردیم چی کار میکنیم حرف میزدیم. :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : آرزوی دوران بچگی!

ارزو داشتم که دسته ی چرخ خیاطی مامانم رو بچرخونم
[-o<
 
Back
بالا