قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

دخترهای درون گرا رو خیلی خوب می شناسم !
بیشتر حرف هاشون رو به آینه اتاقشون میگن،
همیشه یه قیچی آماده به کار دارن واسه روزهای بی حوصلگی !
فیلم مورد علاقشون 'آمِلی' و وقتی هم می خوان بخوابن پاهاشون رو بغل می کنن.
اون ها راحت دم به تله نمیدن ولی اگه دلشون یه جا گیر کنه،مثل ساعت های آونگداری میشن که صد سال هم بگذره،باز هم ساعت دوازده دلشون صداشون می کنه !

#قهوه ی سرد آقای نویسنده
#روزبه معین
 
آدمهای خوشگل،یا آدمهایی که فکر میکنند خیلی زرنگند همیشه از آدم تقاضای لطف بزرگی دارند.
آنهاچون برای خودشان میمیرند خیال میکنند دیگران هم برایشان میمیرند. خیلی بامزه ست!

#ناتور دشت
#جروم دیوید سلینجر
 
سال 1816 : خانواده اش را از خانه بیرون کردند و مجبور شد برای تامین نیاز خانواده کار کند
سال 1818 : مادرش در گذشت
سال 1832 : در انتخابات مجلس ایالتی شکست خورد
شغلش را از دست داد
برای درس خواندن در دانشکده حقوق اقدام کرد اما پذیرفته نشد.
1833 : مقداری پول قرض کرد و وارد تجارت شد اما در پایان سال به سختی ورشکسته شد و 17 سال زمان برد تا بدهی اش را بپردازد
1834 : اینبار در انتخابات مجلس ایالتی پیروز شد
1835 : با دختری نامزد کرد اما پس از مدت کوتاهی نامزدش در گذشت و قلبش شکست
1836 : از نظر روحی کاملا به هم ریخت و 6 ماه در بستر بود
1838 : تلاش کرد تا سخنگوی مجلس ایالتی بشود اما پذیرفته نشد
1844 : در انتخابات مجلس کشوری شکست خورد
1846 : اینبار در انتخابات مجلس کشوری پیروز شد و به واشنگتن رفت و در آنجا بسیار موفق ظاهر شد
1848 : برای ورود دوباره به مجلس نامرد شد و در کمال نا باوری پذیرفته نشد
1849 : به دنبال شغلی در اداره املاک و اراضی رفت اما پذیرفته نشد.
1854 : نامرد ورود به مجلس سنای آمریکا شد اما شکست خورد
1856 : در حزب خود کاندیدای سمت معاونت شد اما با کمتر از 100 رای شکست سختی خورد
1858 : باز هم نامزد ورود به مجلس سنا شد و باز هم شکست خورد
1860 : به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد و موفق ترین آنان تا به امروز گشت
"راه ناهموار بود و لغزنده.یکی از پاهایم آنچنان سقوط کرد که نزدیک بود پای دیگرم را هم متوقف کند.اما من ایستادم و با خود گفتم : این یک لغزش است ! نه یک سقوط ! و ادامه دادم."
دنیا را داستان ها ساخته اند نه اتم ها : نوشته ی جک کانفیلد - این داستان : زندگی آبراهام لینکلن
 
انسان نمی تواند به پرواز درآید،
مگر آنکه ابتدا به لبه ی پرتگاه برسد ...

#آخرین وسوسه مسیح
#نیکوس کازانتزاکیس
 
آخرین ویرایش:
هیچ کس در این دنیا _چون در بطن موقعیت خاص انسانی دیگر قرار ندارد_ نمی تواند احساس صحیح و درستی در مورد بدی یا خوبی مسئله ای داشته باشد، حالا خواه این مسئله به خوشبختی و بدبختی، به عشق یا "افت هنری" ارتباط داشته باشد. واقعیت امر این است که هر فردی همواره به نوعی خارج از وضعیت و شرایط انسانی دیگر قرار دارد.

#عقاید یک دلقک
#هاینریش بل
 
خداحافظ!
همه چيز را گذاشته ام توي چمداني كه ندارم:يك جفت پاي پياده كه بي تو تمام شد،دو چشم بي سو كه توي دستمال هاي خيس پيچيده ام و حسرتي با چند كلمه پس و پيش افتاده:
"دارم،من،دوست،را،تو..."
خب زياده عرضي نيست.شرمنده ام اگر "بايد بروي" را ميروم.

نامه هاي منتشر نشده مجنون
اسماعيل فيروزي
 
But time... how time first grounds us and then confounds us. We thought we were being mature when we were only being safe. We imagined we were being responsible but were only being cowardly. What called realism turned out to be a way of avoiding things rather than facing them. Time...give us enough time and our best supported decisions will seem wobbly, our certainties whimsical.

The sense of an ending, Julian Barnes​
 
آدم یکبار که بیشتر عمر نمیکند.
یکبار هم بیشتر نمی میرد.
خوب پس مرگ یکبار شیون هم یکبار!
جای آنکه بی حرف و بی صدا
مثل خر زیر بار بترکیم،
بگذار درحالیکه داریم برای
حق زندگیمان میجنگیم بمیریم!

#پا برهنه ها
#زاهاریا استانکو
 
همه سعی دارند بدانند انسان چیست یا طبیعت انسان چیست ولی ما که طبیعتی جاودانه نداریم که در پی این ها برویم بنابراین بی معنا است در پی مفهوم کلی زندگی بگردیم وچاره ایی نداریم جز بداهه پردازی
فلسفه وجودی ژان پل سارتر
 
من میخواهم بعد از این،زندگی را فشرده بکنم و هر ثانیه از زندگی ام را خوش باشم.می خواهم وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم.بیشتر مردم زندگی نمی کنند،فقط باهم مسابقه ی دو گذاشته اند.می خواهند به هدفی در افق دور دست برسند ولی در گرماگرم رفتن آن قدر نفس شان بند می آید و نفس نفس میزنند که چشم شان زیبایی ها و آرامش سرزمینی را که از آن میگذرند نمی بینند و بعد یک وقت چشم شان به خودشان می افتد و می بینند پیر و فرسوده هستند و دیگر فرقی برای شان نمیکند به هدف شان رسیده اند یا نرسیده اند.

بابا لنگ دراز
جین وبستر
 
خوشی های بزرگ زیاد مهم نیستند، مهم اینه که آدم بتونه با چیزهای کوچک خیلی خوش باشه.
باباجون من رمزِ بزرگِ خوشبختی رو پیدا کرده ام و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته رو خورد و یا چشم به آینده داشت بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده رو برد.

#جین وبستر
#بابا لنگ دراز
 
نمیشه تو این دنیا با این
دوست داشتن ها و نداشتن های شدید زندگی کرد..
حالم داره فقط از خوش اومدن بهم میخوره
می خوام که یکی رو ببینم
که بتونم بهش احترام بذارم..

#فرانی_و_زویی
#جی_دی_سلینجر
 
خدایا هرچه را دوست داشتم از من گرفتی,به هرچه دل بستم دلم راشکستی,به هرچیزی که عشق ورزیدم ان را زائل کردی,هرکجا که قلبم ارامش یافت ,تو مضطرب و مشوشش نمودی.هر وقت که دلم بجایی استقرار یافت ,تو آواره ام کردی.هر زمان بچیزی امیدوار شدم,تو امیدم را کور نمودی……تا بچیزی دل نبندم و کسی را بجای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم.
فقط تو را بخواهم ,تو رابخوانم,تو را بجویم و تو را پرستش کنم.
#مناجات های شهید چمران
(نمیدونم جای این پست اینجاست یا نه. اگر نیست بگید کجا انتقالش بدم)
 
+ شرافت یک چیز تجملیـست ، مخصوص کالاسکه نشین هاست.
× نه، شرافت آخرین ثروت فقراست. و در انقلاب شرافتی وجود دارد و این همان دلیلیست که ما برایش مرگ را میپذیریم! :)
عادل ها _ آلبرکامو
 
مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمی کند.
وقتی طوفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد...
اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت...!

#کافکا در کرانه
#هاروکی_موراکامی
 
گاهی در پشت حرف هایی که برای آزادی میزنند ، استبداد دیگری نهفته است.

عادل ها _ آلبر کامو
 
تو تمام تلاشت را کردی تا با وقاحت چپ گرایانه ی " فرد بول" خودت را تسلی بدهی و چه عبث بود. تو تمام تلاشت را کردی تا از فلسفه ی مبتذل راست گرایانه ی "بلوترت" خشمگین شوی، اما باز هم بیهوده بود.
یک کلمه ی دوست داشتنی وجود دارد: هیچ. به هیچ فکر کن. نه به صدراعظم نه به کاتولیک ها. به دلقکی فکر کن که در حمام اشک می ریزد و قطرات قهوه روی دمپایی هایش می چکد.
عقاید یک دلقک - هاینریش بل
 
بعضي چیزها را نمی شود گفت. بعضی چیزها را احساس می کنید . رگ و پی شما را می تراشد ، دل شما را آب می کند ، اما وقتی می خواهید بیان کنید می بینید که بی رنگ و جلاست . مانند تابلو‌ئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد . عینا همان تابلوست . اما آن روح ، آن چیزی که دل شما را می فشارد ، در آن نیست.

#چشمهایش
#بزرگ_علوی
 
ناامیدی بدجور کلافه می‌کند آدم را، به خصوص اگر دست‌ات هم به جایی بند نباشد، یعنی طوری باشد که یک عمر امیدوار زندگی کرده باشی و سرلوحه‌ی همه کارهایت امیدواری باشد و بعد یک هو ناامید بشوی از همه چیز، این طوری است که به همه‌چیز و همه‌کس و همه‌ی حرف‌ها خوب گوش می‌کنی شاید یک راه امیدی برای خودت پیدا کنی. این طوری است که به هر چیزی چنگ می‌اندازی، وقتی ناامیدی طوری خفه‌ات کند که هیچ راه منطقی برای فرار از ٱن پیدا نکنی. تمام راه‌های غیرمنطقی دنیا برایت می‌شود راه گریز. من بارها این حس را تجربه کرده بودم.

#کاج های زرد
#پونه ابدالی
 
Back
بالا