• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

گند های دوران كودكی

A M I N

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,803
امتیاز
37,049
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
یه بار قرار بود آب جوش بیاریم بعد غافل شدیم، نمی دونم چی شد که رفتیم آشپزخونه دیدیم ای دل غافل :D گاز روشن و بچه نیست:-" آب کتری کاملا بخار شده بود و کتری خالی داغ رو گاز بود:-" تا این جای کار اتفاق خاصی نیفتاده یکی نیست بگه خب عاقل! خاموشش کن برو پی کارت اصن! ولی خب تو اون دوران ما از ایمنی یه چیزایی شنیده بودیم فقط((: گازو خاموش کردیم، کتری رو گذاشتیم زمین (روی روفرشی:-") و چون داغ بود زیرشو سوزوند((: حالا واسه جمع کردن اون گندکاری رو اون قسمت آب ریختیم نسوزه((: آخر کار، یه کتری خالی داغ موند و روفرشی سوخته و بوی نم:-"
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,276
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
ااااخ یبار دختر خالم اذیتم میکرد :/ کلاس پنج بودم دیگه داشت خیلی اذیت میکرد یه سیلی محکم بهش زدم تو جمع :/
کاری کردن ب گوه خوردن بیفتم :-ss:-s
آخر سر رفتم گفتم دختر خاله جون ببخشید بغل و تمنا و شرمندگی :-w
 

fati.h

پوچ؛
ارسال‌ها
383
امتیاز
7,891
نام مرکز سمپاد
frz2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
بچه که بودم هر بار می رفتیم مهمونی ، امکان نداشت که من نوشابه یا شربت یا چیز هایی از این قبیل رو روی فرششون نریزم :D
 
ارسال‌ها
1,819
امتیاز
34,298
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
..
سال فارغ التحصیلی
2020
یادمه رفته بودیم مهمونی خونه رفیق خانوادگی‌مون بعد پسر هجده نوزده ساله داشتن یادمه ناخوناش خیلی بلند بود برا گیتار نواختن ...خیلی ام نازک بودن منم زدم همشونو یدفعه شکستم گذاشتم کف دستش چند روز بعد اجرا داشتن.....
 

froq

فارغِ مُطلق
ارسال‌ها
300
امتیاز
4,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سبزوار
سال فارغ التحصیلی
1401
یادمه یه دورانی بود بابام برای یسری از کارای مدرسه اش ازین مهر ابیا که دکترا دارن بعد تَق میکوبنش رو برگه خریده بود...
منم کلا عشق میکردم با صداش=)
یه روز که تنها بودم همه ی در و دیوار خونه از دیوارای راهرو گرفته تا در کابینتارو رفتم مهر زدم
همینجوری راه میرفتم مهر میزدم
و خب کارم انگیزه ای شد برا رنگ کردن خونمون :-"
 

vesall

کاربر فعال
ارسال‌ها
62
امتیاز
287
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی
رشته دانشگاه
پزشکی
یادمه که توی اون دوران میرفتم کاراته و درحال برگشتن بودم که پسر همسایه مون همش مسخره ام میکرد فک کنم4سالم بود منم عصبانی شدم با پا زدم تو دماغش
دماغش شکست:))
 

ABOLFAZL_R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
198
امتیاز
1,391
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
سال فارغ التحصیلی
1402
عاقا فک کنم 5 سالم بود.

یه آرمیچر کوچولو پیدا کرده بودم و خیلی ذوقش رو داشتم.
هی خاموشش میکردم هی روشنش میکردم:D
بعدم دوتا باطری رو باهم بش وصل کردم و دیدم ک قدرتش بیشتر شد.
یهو همونطوری ک داشتم بازی میکردم چشمم افتاد به پریز برق:D(<
با خودم گفتم وقتی دو تا باطری باعث شد تا قدرتش زیاد بشه ، حتما با برق اصلی آرمیچرم پرواز میکنه8->
البته بگم ک قبلش رفتم برق کل خونمون رو قطع کردم و برای جلوگیری از خطرات احتمالی محافظ تلوزیونمون رو انتخاب کردم و بدو بدو اومدم سیمای آرمیچرم رو وصل کردم بهش!@-)
همینطور ک داشتم میرفتم برق رو وصل کنم با خودم خیال بافی میکردم ک اگه ایدم کار کنه اونوخ دوستام و خونوادم بهم افتخار میکنن;))8->
همین که برق رو وصل کردم از داخل خونه صدای انفجار اومد و وقتی اومدم داخل دیدم داره از آرمیچرم دود بلند میشه :((@-)
بعد از اون اتفاق محافظ تلوزیونمون رو جدا کردم و یطوری سر به نیستش کردم:)):-"

( بچه بودم بچهههه ) =))
 

^N^

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
309
امتیاز
3,607
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
زابل
سال فارغ التحصیلی
1401
خیلی بچه بودم که میزناهارخوری جدید خریدیم
وقتی که وانت رسید مامان اینا حواسشون با کارا پرت شد و بعد از مدتی من موندم و صندلیای پلاستیک پیچ شده !
میخواستم کمک کنم ، اومدم با کانترررر پلاستیکای روی صندلیا رو باز کنم ... و شد اونچه نباید میشد :))
 

Krypton

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
712
امتیاز
17,738
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سال فارغ التحصیلی
1402
رشته دانشگاه
CS
پسر عموم پولیپ داشت تازه بینی‌اش رو عمل کرده بود، ولی خب چسبش رو برداشته بود؛ من رو یه صندلی مقابلش ایستاده بودم، نمی‌دونم چی با چی تو مغزم واکنش داد که دماغشو محکم گرفتم ://
نگم که چقدر دردش گرفت :))
 
ارسال‌ها
451
امتیاز
6,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
neverwhere
سال فارغ التحصیلی
1400
جونم براتون بگه من یک عدد خرابکار حرفه ای بودم و هستم...
خاله‌م هر دفعه که از بیمارستان میومد،لباسای اتاق عملو همونجا تو حیاط میذاشت که نیاد داخل می‌گفت:آنه!دست نزن و این حرفا
یا کلا کیفشو هم نمیذاشت دست بزنم
منم یه روز با خودم فکر کردم که خب، حتما گوشیش هم آنه:) خاله‌م تازه از سرکار برگشته بود خواب بود...گوشیو بردم تو حیاط با پودر و مسواک و برس قالی شور افتادم به جون موبایل بدبخت...تازه خشکشم کردم با سشوار گذاشتم بالاسرش...

یبارم شمع روشن کرده بودم تو کمدم نشسته بودم اون تو داشتم ورد می‌خوندم برا خودم که مامانم صدام زد برا شام...منم رفتم پایین و خب،اگه بوی سوختنی نمی اومد کل کمدم آتیش می گرفتااا ولی فقط نصفش سوخت:)

یبارم تو خونه تنها بودم داشتم موهای این باربی آرایشیمو درست می کردم،چشمم افتاد به محافظ کامپیوتر و با خودم گغتم اگه این گیره رو بکنم تو پریز چی میشه و برق گرفت منو

یبار دیگه هم خونه پدرجونم بودیم، بهم گفتن نرو بالا پنجره شکسته زخم میشی...من رفتم بالا:)و پنجره تو خودش خورد شده بود نمی دونم چرا نیوفتاده بود پایین، منم گفتم یعنی اگه دست بزنم میریزه(خداییش این چه فکرایی بوده که به ذهنم میومده)و دستمو کشییییدم روش و به کف دستم کلش شیشه خورده چسبید و به فنا رفتم.

یبارم بلوز شلوارمو همینجور که تنم بود به هم دوختم، اونم تو مهمونی و با نخ سوزن اسباب بازی دختر میزبان

یبارم مامانم عصبانیم کرد منم لب تاپشو انداختم زمین یه عاللللمه لگدکوبش کردم و وقتی اومد سر وقتش و دید خرابه خودمو کاااااملا زدم به اون راه که چمیدونم...و بعد از 10-12 سال هنوز به هییییییییییییییییچکسی نگفتم هاها
اگه بخوام ادامه بدم تا پس فردا هنوز قصه دارم...ولی همینجا تمومش می کنم هاها
 

!..Saman

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
248
امتیاز
1,267
نام مرکز سمپاد
Helli 1
شهر
Arak
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علوم پزشکی آزاد تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
تا دلتون بخواد ولی الان خیلی یادم نمیاد...@-):-?
ولی خب رو فرش جوهر ریختم... اشتباهی اب و ریکا که خودم درست کرده بودم رو خوردم... دهنمم یکم لق بود حرف زیاد میزدم ( البته این برای خیلی قدیمه در حدی که خودم یادم نمیاد و خانواده میگن ).... دوران ابتدایی یه ناظم داشتیم که با من خوب بود و شدیدا با برف بازی مشکل داشت تا روزی که منو در حال جمع اوری برف های دور از چشم بقیه دید ؛ بعدش هنوز با برف بازی مخالف بود ولی دیگه تا مدت کوتاهی مورد عنایتش بودم :)) ;))
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
کلاس اول بودم برای نمدونم چکاری بهم چراغ مطالعه جایزه دادن.
اومدیم خونه مامان و بابام رفتن خواهرمو ازخونه مامان بزرگم بیارن منم با کلی ذوق و شوق چراغ مطالعه رو وصل کردم به برق.
اونم به پریز فشارقوی که علامت قرمز داشت!
حواسم نبود لامپ نداره،تعجب کردم که چرا روشن نشد!؟
چشمتون روز بد نبینه، دستمو بردم تو اون کاسه ش تا ببینم چرا روشن نشد که یدفه
یه شوک خیلی قوی بهم وارد شد همه بدنم منقبض شد حتی جیغ هم نتونستم بکشم.
افتادم رو زمین، فقط همینو یادمه.
چشم باز کردم تو بیمارستان بودم.
دو شب بر اثر برق گرفتگی افتادم بیمارستان :)) :| :-"
 

زمستون

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
727
امتیاز
12,385
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سبزوار
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
Alz
رشته دانشگاه
زیست
اخی ^_^
چیز میز که زیاد میریختم رو فرش :-" ولی قابل ذکر ترین موردش دوات مشکی بود;;)
بدین صورت که پدر گفت بگیر این شیشه دوات رو ببر آب جا کن و منم گفتم " نه خودتون بهتر میدونید چقدر اب میخواد " و خیلی با غرور (ناشی از فهم و عقلم بخاطر گفتن اون حرف که خب حقیقتا علتش ترس از این بود که تو راه از دستم بیوفته و بریزه :)) ) بلند شم و =) بله پام محکم خورد بهش و خیلی شیک به طول دو متر رو فرش کرمی دوات مشکی ریخت:))
.....
یبار بابام فلششو داد که فرمت کنم منم درایو E رو فرمت کردم =)
تنها مشکلش این بود که اطلاعات مدرسه بابام داخلش بود
.....
مورد بعدی رو با توجه به جمله" آدم هر چقدرم بزرگ بشه بازم برای پدرمادرش بچه میمونه " درنظر بگیرید تا گند کودکی محسوب شه چون مال چند ماه پیش بود : :))
خب کار داشتم با چرخ و غیره ، و کنار چرخ خیاطی پارچه سفید تمیز بود منم برداشتم برش زدم و ازشون استفاده کردم
بعدش مامانم اومد گفت کدوم پارچه ها رو برداشتی؟
منم به باقی مونده شون اشاره کردم =)
خب اوکیه ولی ظاهرا مال رو تختی و رو بالشتی داداشم بوده که میخواسته با خودش ببره :-"
 

Nzr.f

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
307
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1400
بچه که بودم یه بار صبح مامانم میاد صدامون بزنه میبینه من تو تختم نیستم، خواهرم رو بیدار میکنه و کل خونه رو دنبالم میگردن خیلی اتفاقی زیر تخت رو نگاه میکنن و بله، غَلْط زده بودم از تخت افتادم پایین و با غَلْط بعدی رفته بودم زیر تخت و همونجا به بقیه خوابم ادامه دادم = ))

یه بار هم رفته بودیم خونه دخترعموم اینا داشتیم با باربی هاشون بازی میکردیم، طبق عادت سر یکی از باربی هارو جدا کردم که بتونم لباسش رو عوض کنم نگو ای دل غافل، این از اون مدلیا نبود، و خب باربی مورد علاقه دخترعموم شکست= ))

خونه قبلیمون که بودیم بابام برای عید یه عالمه ماهی خرید انقدری که تو تنگ جا نمیشدن ریختیمشون توی وان
منم هربار میرفتم دونه دونه با صافی چایی میگرفتمشون بعد مینداختمش رو زمین مینشستم به پل پل کردنشون نگاه میکردم ببینم چقدر دووم میاره، بعد که احساس میکردم داره میمیره دوباره با صافی برش میداشتم میگرفتمش رو اب منتظر میموندم خودش بپره توش =' )) یادم میاد قلبم تیر میکشه

یادمه وقتی برای اولین بار فندک دیدیم با ترس و لرز روشنش کردیم بعد من احساس غرور و شجاعت میکردم هی چیزای مختلف رو باهاش میسوزوندیم، یه گلدون بزرگ داشتیم که توش گل مصنوعی بود، بار اول که فندک گرفتیم روش چیزیش نشد اومدم به خواهرم نشونش بدم یهو اتیش گرفت، هیچی دیگه کل گله سوخت با بدبختی خاموشش کردیم، بعد از اون بابام یه کپسول آتش نشانی برای خونه خرید = ))
 

Asal_sh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
2,335
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
0
یادمه هیشکی دلش نمیخواست واسم لباس بخره
چون هر چی میخریدن فرداش روش سس قرمز میریختم :-"
بعد میومدم سس رو جمع کنم ، کل لباس قرمز میشد
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,383
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
من شبا که می خوابیدم تو رختخواب صبحش بیدار می شدم پنج متر اون طرف تر بودم :D :D :D :D
 
ارسال‌ها
1,745
امتیاز
23,682
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
یه مرحله دو ادبی :)
دانشگاه
UMSHA
رشته دانشگاه
ANS
ریختن هر چیزی رو فرش :))

موبایل مادر رو در جوب انداخته و بعد خیلی شیک و مجلسی اوردم دادم بهش
زد شارژ و...

یادم اومد باز میام :))
 

بابونه.

ماهی پیشی‌خوار
ارسال‌ها
955
امتیاز
21,817
نام مرکز سمپاد
تنگ ماهی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
ریختن هر چیزی رو فرش :))

موبایل مادر رو در جوب انداخته و بعد خیلی شیک و مجلسی اوردم دادم بهش
زد شارژ و...

یادم اومد باز میام :))
یاد پسر همسایه مون افتادم که داشت خرما میخورد و با گوشی کار میکرد وقتی گوشی کثیف شد رفت با صابون شستش بعد دیگه روشن نشد رفت سراغ مامانش که چرا روشن نمیشه:))
یا یبار از یکی شنیده بود که موی سر برای پای شکسته اردک خوبه اونم وقتی مامانش خواب بوده رفته قشنگ گند زده به موهای مامانش:))
خودم تجربه سوختن دوتا گوشیو دارم یکیشرو اینقد رمز پین شو اشتباه زدم قفل کرد و خاموش شد...اون یکی هم دوربین جلوش خیلی کثیف شده بود منم با سرسوهان ناخن و پارچه نرم کردمش زیر گلس گوشیو ولی انگار یکم پایینتر رفته بود و دیگه روشن نشد
صلواتی ختم کنید...:-"
 

Batman:/

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
693
امتیاز
8,259
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1401
مامانم میخواست بره بیرون بمن گفت آروم پیش بابات میخوابی تا بیام ;))
منم ازون جایی که خواب نداشتم آروم پاشدم رفتم تو اتاقم از دراور رفتم بالا و با ذوق نشستم جلو اینه با شونه جدیدم موهام و شونه زدم :))
موقع برگشتم اینه افتاد از تو گردنم رد شد و گیر کردم تو اینه:|
هیچی دیگ مامانم برگشت بالا تو خونه تا صدارو شنید ،تموم بدنمم شیشه رفت از همه جاعم خون میومد :|
نزدیک بود بمیرم :|
 
بالا