• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

گند های دوران كودكی

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
پاسخ : گند های دوران كودكی

به نقل از Reihane78 :
در راستای این پست ...
منم یه عالم شیرینی نخودی رو چپوندم تو حلق پسر داییم{اون موقه 1ماهش بود!} :-"
+بالا رفتن از لوله ی گاز و رسیدن به پنجره،باز کردن پنجره،پایین رفتن از لوله ی گاز و ملحق شدن به پسرای کوچه برای فوتبال بازی کردن :-"
دستمم تو اون بازی شکوندن -_-
منم از پنجره اتاقم میرفتم تو محوطه دوچرخه بازی کنم
مامانمم فکر میکرد تو اتاق دارم درس میخونم
البته این ماجرا تا دوم دبستان ادامه پیدا نکرد، آخه خونمون رو عوض کردیم
 

MHO

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
688
امتیاز
6,765
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : گند های دوران كودكی

یکی تو ح.ب گفت دستمال اتیش زدن،این یادم اومد
دستمال اتیش زدم،فوت گردم خاموش شد،بار دوم اتیشش زدم خاموش نشد بعد رو فرش واستاده بودم نمیشد بندازمش بعد هی فوت میکردم،اشپزخونه هم دور بود...خلاصه پوستِ دستم ذوب شد،همچنان دستمالرو نگه داشته بودم:))
انصافا درد داشت،الان خیلی خنده دار ب نظر میاد:))
 

Amir243

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
195
نام مرکز سمپاد
Beheshti
شهر
...
مدال المپیاد
...
دانشگاه
...
رشته دانشگاه
...
پاسخ : گند های دوران كودكی

من دوران بچگی خیلی خواب الو بودم یه بار من قیبم زده بود از صبح
کل خانواده تا عصر دنبالم بودن همه جا از خونه همسایه گرفته تا اداره پلیس دنبالم بودن
اخر سر زیر تخت خواب پیدام کردن
اونجا خوابیده بودم
 
ارسال‌ها
3,319
امتیاز
64,566
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : گند های دوران كودكی

توی عروسی داییم گم شدم
زیر دامن پفی عروس پیدا شدم :-"
درحال خوردن خیار
 

Sana81

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
1,699
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
:)
سال فارغ التحصیلی
1400
یبار تحقیق دختر داییمو که اونموقع اون خیلی بزرگ (21یا22) و من (6 -5 )بودم با رژ روش نقاشی کشیدم بعدش گذاشتم لای کتابش :-":))
هیچی دیگ همین بود:D
 

merfan x1

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
567
امتیاز
7,312
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 2
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد
من یبار مودم کامپیوتر رو با سیم تلفن زدم برق!
اون وسطش هم شکسته بود!:|



یعنی انقققققدددددرررر گند زدماااااااا=))
/m\

همین دیشب، سر اردو بحث میکردیم با مادر،برای اولین بار بطری آب شیشه ای (شبیه وودکا بود) از دستم افتاد شکست، دقیقا یک لحظه بعد گفتن (( من دیگه بچه نیستم که ! )) و مواجه شدن با (( دیدی هنوز بچه ای! ))

خوبه ۱۵ سالمه|-@
اینجاس که میگن ((کی به تو زن میده ؟ ))
 
آخرین ویرایش:

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,368
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
#اسپم

@Samin00 بیا شاهکاراتو بگو که بی‌تکلف شمشیر لشکری بزنی! :))
 

آدنوزین :)

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
849
امتیاز
18,868
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
ديوار آبي راهرو رو به مساحت يك متر مربع با لاك قرمز رنگ زدم (درستم رنگ نكردم، خط خطي بود در واقع:)))
يه بارم دوست بابام گوشيشو داد كه فيلماشو بفرستم واسه بابام، منم زدم همه رو اشتباهي پاك كردم:))
 
آخرین ویرایش:

Detective SHERLOCK

Logophile
ارسال‌ها
363
امتیاز
2,078
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
دردست احدااااث ؛) المپیاد دانشجویی میرویم ان شا الله
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
پزشکی
املت برای پدر با تمامی ادویه های موجود:-"
(رنگش قهوه ای شده بود و شیرین شده بود مزش:|~X()
 

Nerd_Girl

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
1,602
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
_
سال فارغ التحصیلی
95
سه سالم بود بابام بادکنکمو موقع بازی ترکوند عصبانی شدم رفتم آشپزخونه از کشو آچار فرانسه رو برداشتم رفتم پیش بابام یه دفعه زدم به سرش از سرش خون اومد:|

چهار سال و نیم بودم قرار بود مامانم بعد از اینکه از سر کار برگشت بعد از ظهر منو ببره آرایشگاه موهامو کوتاه کنه خواستم به مامانم کمک کنم تو راهرو رو نشستم یه لگن آبی داشتیم اونو گذاشتم جلو روم و با قیچی زرد رنگم موهامو کوتاه کردم
اول از موهای جلو صورتم شروع کردم تقریبا دو سانت از موهای جلو باقی مونده بود که مامانم اومد خونه و شاهکارمو دید:D

تو همون سن بودم یه بار تو مهد عصبانی شدم کیف عروسکیم رو که میمون بود با قیچی از چند قسمت پاره کردم ... یه دختر عروسکشو بهم نمیداد کمرشو گاز گرفتم .... یه پسر خانه سازیا رو بهم نمیداد کتکش زدم دهنشو زخمی کردم و خون اومد(<
 
آخرین ویرایش:

Farnaaaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
624
امتیاز
21,000
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
بندرعباس
رشته دانشگاه
پزشکی
چهار سالم بود تازه تلوزیونمون رو عوض کرده بودیم داشتم با دختر خالم تیله بازی میکردم زدیم تلوزیونو با تیله شکستیم!

تازه توی همون سن عادت داشتم قایق کاغذی درست کنم بزارم توی تشت آب، بعد مورچه ها رو بندازم تو قایق بعد مثل تایتانیک غرقشون کنم!:D
 

Samin00

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
105
امتیاز
1,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرکرد
سال فارغ التحصیلی
1400
خب خب اگه بخوام بگم فکر کنم یه کتاب میشه ولی چندتاشونو میگم با مامانم دعوا کردم منم تو بچگی کسی حق نداشت بهم بگه بالا چشمت ابروعه منم واسه تلافی رفتم دستشوییو با مسواکش شستم البته بعد عذاب وجدان گرفتم رفتم انداختمش تو سطل یا یه بار هم به خاطر اینکه از دختر عموم به شدت بدم میومد موهامو قیچی کردم انداختم تقصیر اون که اون منو به زور گرفت و زد و موهامو قیچی کرد در صورتی که اون بدبخت اون روز خونه نبوده که بخواد همچین کاری کنه:)):)):)):)):))
 

Asinus

کازمو ، عزازیل مزمل
ارسال‌ها
289
امتیاز
852
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک جنگلی 1.5
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1400
پسر عموم پنج شیش سال ازم بزرگ تره
یه بار هفت هشت سالم بود دستم رو پیچوند منم هیچ صدایی ازم در نیومد حتی بهش نگفتم ولم کن یا هر صدای دیگه ای
وقتی ول کرد
رفتم از تو آشپز خونه ساطور رو برداشتم
عربده کنان دوییدم سمتش و فریاد بر آوردم که : وایسا میخوام بکشمت
اونم شروع کرد فرار کردن
هیچی دیگه شانس آورد که فک فامیل دور تا دور اتاق نشسته بودن و شیرجه زدن تا منو بگیرن
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,826
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
ما بچه بودیم تو خونه فوتبال بازی میکردیم با توپ 40 تیکه!! بعد زدیم یه ساعت دیواری بزرگی که داشتیم افتاد و شکست. و پدر و مادرم هم نبودن خونه. من میدونستم که اونروز میتونه اخرین روز زندگی من باشه. خلاصه کلی فکر کردم و به ذهنم رسید یه نامه ی غم انگیز و توبه گونه آنه بشینم بنویسم و چند قطره اب هم بریزم روش که مثلا اشکهامه. خلاصه شروع کردم از اول زندگیم کل خوبی های مادرم رو براش دوره کردم و رفتیم مدرسه(ظهری بودیم) و وقتی برگشتیم خونه دیدم مادرم با چه شوق و اشتباقی منو بغل میکنه:))
 

Mαiα

Trα lα lα-
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
361
امتیاز
7,077
نام مرکز سمپاد
فرز 2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
00
6 سالم بود مامانم و عمه ام رفتن بیرون من و پسرعمه ام که حدودا یک ماه ازم بزرگتره رو گذاشتن خونه مادربزرگم داشتیم تام و جری میدیدیم گفتش: مائده تا حالا دیدی یکی دور سرش ستاره بچرخه؟
من: نه میخوای ببینی!! +آره
با کنترل زدم تو سرش:)):)) کنترل از وسط نصف شد=))
یه کم سرش زخم شد داشت خون میومد :-" من: وایسا الان خودم خوبش میکنم. با منگنه افتادم دنبالش سرشو بخیه بزنم=))
شانس آورد اومدن نجاتش دادن:-":)):))
 

آرتمیس

...Tired
ارسال‌ها
51
امتیاز
675
نام مرکز سمپاد
استعداد های درخشان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1403
وقتی بچه بودم (یادم نیست چند سالم بود) رو فرش نشسته بودم و داشتم شیر می خوردم
بعد یهو نمی دونم چیشد که لیوان شیر از دستم افتاد ریخت رو فرش!
مامان بابام هم خونه نبودن
منم برای اینکه نفهمن رفتم چند تا از کتاب قصه هامو برداشتم قشنگ اون تیکه رو باهاشون پوشوندم 8->
تازه شبش وقتی مامانم داشت کتابامو از وسط راه بر می داشت دید چه گندی زدم:D


یه بار هم همین حرکتو رو مبل خونه مامان بزرگم اینا زدم .با نوشبه:D
 
ارسال‌ها
157
امتیاز
2,216
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
علو‌م‌ تغذیه
ریختن اب هویج بستنی روی فرش دستبافت فامیل هنگام رقصیدن :)
+ ریختن نوشابه روی لباس خویش در تمامی مجالس عروسی :)
 
بالا