• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

نوشته های آزاد

ایناز محمودی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
1,091
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق
شهر
اردبیل
دانشگاه
هرجا خدا بخواد
رشته دانشگاه
داروسازی یا شایدم پزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

رویا ها در خیابان شلوغ ذهنم گرگم به هوا بازی می کنند!‏
رویاهایی شیرین...
از کلبه ی کنار دریا و دست های در دست
از پنجره ای رو به آسمان و سجاده ای معطر باگل های یاس
ازسفره ای باز... با گلدانی از گل های سرخ
...
خنده های کودکانه شان به گوش می رسد...
 
  • لایک
امتیازات: ftnt

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,610
امتیاز
22,227
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : نوشته های آزاد

دیروز من رفتم ب اعماق آسمان و دیدم زمین زمان را!ب نظرم کمی زشت تر از اعماق آسمان بود.دوباره نگاه کردم.ب نظرم زیبا آمد اما اگر ب چپ بروم!ب چپ رفتم.زیبا نشد.ولی ب نظرم زیبا میامد اگر ب راست بروم.ب راست رفتم و زشت تر شد.گفتند چشم هایت را ببیند تا ستاره ببینی.بستم و دیدمشان ولی دلم همان واقعی ها را میخواست نه ستاره ها را!
خلاصه.رفتم پایین رسیدم ب زمین.رد پایم در آسمان را دیدم
یک کلمه تشکیل شده بود از مسیرم
"امید"
اما متاسفانه حتی نقطه های امید هم ب زمین نمیرسید
بله.هیچگاه رویایم واقعی نشد!
 

maria16

Unknown
ارسال‌ها
414
امتیاز
1,156
نام مرکز سمپاد
1
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
1398
پاسخ : نوشته های آزاد


شب است
تنهای تنهام
فانوس شکسته ای در دستانم
و فرار شبانه به سمت باغ
و اشکهای سرازیرم...
چشمک ستاره ها
لبخند ماه
بوی علف ها
و دست های نسیم
به وجدم می آورند
این همه زیبایی هم حالم را خوب نمی کند...
ستاره ی دنباله دار هم دست تکان میدهد
بادبادکم را میخواهم
اوست که از دردهای من باخبر است
دردمن فقط نبودن توست
یا بودن تو با دیگری

من این همه زیبایی را نمیخواهم!

+توهم! کدوم تو دقیقا؟
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,740
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : نوشته های آزاد

پیشانی ام به محتویات سرم فشارمی آورد ، چشم هایم میسوزند ،پدرش میگفت هیچوقت درجایی که کسی قوی ترازخودت وجود دارد تنها نمان ،آری ما ازهمان دوم دبستان اینگونه دردرسی که راجع به مرزبان نامه است درس حقیقت میدهیم به کودکان وکودکان ضعیف یازورگو بزرگ میشوند وآن وقت که بزرگ شدند و*ر زدند به زندگی دیگران وبه گمان خودشان پله های ترقی رایکی یکی بالارفتند دهان کثیفمان رابازمیکنیم وبه بچه مان میگوییم حقا که زرنگی واگربجه مان گاگول بود ! یامیخواست به درک ما گاگول باشد با همسایه ها ودروهمسایه بگوییم دخترفلانی خُل است ،ساده است خداعقلش بدهد وهی تعریف کنیم ازدختردایی های کذایی که خبرچینی مادرشان رامیکنند،گل مهر امام حسین برای خود ومادرشان میگیرند ،یابه قول خانوم پری ،خرهایی که سواری میدهند وسواری میگیرند . دختردایی های زرنگی که همیشه خدا معدلِشان بیست میشود وازسیاست حرف نمیزنند کتاب غیردرسی نمیخوانند روزی شانزده ساعت برای تیزهوشان مطالعه میکنند واین ها هستند که خوشبخت میشوند همین هاهستند که پله های ترقی راآنطورکه مادرشان یادشان داده میروند بالا وبابالا رفتنشان 5،6 نفری را هم که جایشان رادرراه پله ها تنگ میکرده اند مینداختندزمین ،که به خاک گرم بخورد هرآنکس که غیرمن خوشبخت گشت!
ن.ق
 

Aramesh_Z

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
8,213
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

زندگی مثال برهم زدن چشمی ست...

دمی بودن و عمری نبودن

می توان این یک دم را

عمری عاشقانه زیست...

و من خدایی دارم...
 

novanda

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
425
امتیاز
1,887
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6 - فرزانگان امام رضا
شهر
تهران-لاهیجان
نــوســتــآلـــوژــی

تو زندگی آدم نــوســتــآلـــوژیـــ های زیادی وجود دارن . بعضیا خوب و بعضیا برای خاطرات بد . خیلی و سایل و چیزا هستن که برام نـــوستــالـوژِیــن ، ولی قبل از من بودن و بعد من خــواهــند بـــود !

خـلـاصــه بگم انگار ما آدمــــایـیـــم که نــوســتـــالـــــوژی ِ اون وسایلیم نه اونا برای مـــا! 8->

گــاهی وقـتــا آدمـــا با نـــوســتــآلــــوژی هاشـون زنــدگــی میـکنن انـگـار ترکیــب این نــوســـتـــالــوژیــا براشون مثه یـه مــــاشــــیــــنـــ زمـــانــــه که اونـا رو به خــاطـــرات خوبشون میبره ، همون خاطرات رویـــایـــی! بعضی وقتـا هم یه نـــوســـتـــالــــوژی مــتـــولـــد مـیـشـه مثـه یه «رنــــگـــ ، یه عـــطـر یه آهنگ و ... ». شاید قبل از اون اتفاق اون وسیله یه وسیله ی ســــاده بود . اما یه اتفاق اونو نــوســـتآلـــوژی میکنه ، نوستالوژی ای که وقتی تنهایی و خسته یا غمگین و دلشکسته تورو میبره به همون حــــــــآل و هـــــــــــوا! حالت بهتر میشه ، خنـــده میـاد رو لبــتــ ، برق میزنه چشــات و دلت سمفـــونی شــادی میزنه

گاهی وفتا هم آدما نوستالوژی هاشونو آپدیت میکنن ، نوستالوژی های جدید میاد و نــوســـتـــالــــوژی های قبلی رو کــمـــرنـــگ میکنه. بعدش شــاید یه روزی از بقل یه کـــــافــــه ای که یه زمــان براتـــ نوستالوژی با ارزشی بــود بگذری و با تعجــب بگی « ایــن هنــوز ایــنجـــــاســــت ؟! » :O

آره هنوز اینجاست ! و هنوز هم هنـــوز هــم خیـــــلیـــا هستن که این کـــــافــــه براشــون شـــده یا داره میــشـه یـه "نـــوســـــــتــآلــــوژی خــــــاص " . مثـه خود تــو کـه یـه زمــانی ایـنــجـــا بــرات خـــاص بـــود .

آره ...... این نــوســتــآلـــوژیــــا قصــه ی عجـیـبــی دارن ... گـــــاهی خنــده گاهی بـغــــض : )
 

ایناز محمودی

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
270
امتیاز
1,091
نام مرکز سمپاد
فرزانگان محقق
شهر
اردبیل
دانشگاه
هرجا خدا بخواد
رشته دانشگاه
داروسازی یا شایدم پزشکی
پاسخ : نوشته های آزاد

این منم روی این کره ی خاکی: گم شده و آواره
در این سرگردانی محض تیری به سویم نشانه گرفتند
و حال مثل یک گنجشک زخمی بی حرکت مانده ام
و چشمانم آواره ی این آدم هاست...که کجا می روند....چه می کنند
چه خوب است که هیچ کس این گنجشک زخمی را زنده نمی داند...هیچ کس تیری به سویم نشانه نمیگیرد...
مردن درخیال مردم یعنی آرامش محض...یعنی آسودگی
اما من زنده ام
من زنده ام و در این نقطه ی کره ی خاکی آدم های آواره را تماشا می کنم
آدم هایی آواره تر از خود...
و زخم هایی عمیق تر از زخم بال هایم
و اما شما آدم های آواره!
گاه گوشه ی بال هایم را با پاهایتان له می کنید و رد می شود...
و من می گذرم...چرا که دلم برایتان می سوزد! دلم به حال زخم هایتان می سوزد که خود نیز از آن اطلاعی ندارید
شب که می شود از درد زخم هایتان از هوش می روید و سکوت همه جارا فرا میگیرد،من به آسمان خیره می شوم
به ماه غمگینی که به آرامی قدم می زند...و با دیدن هر نگاه معصومانه وخسته ای ،قطره ای نور از چشمانش به آسمان می ریزد
و شمایی که در گرمای تنی مست هستید ستاره هارا به هم نشان می دهید و می گویید:
" نگاه کن! ماه با دوستانش مهمانی گرفته "
این جاست که باید روی سنگ ها نوشت: همانا قصه ی غفلت،تلخ ترین واقعیت هاست
 

Mozartine

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
388
امتیاز
1,737
پاسخ : نوشته های آزاد

امروز از اتوبان به خانه می رفتیم که برگ های درختان کنار راه، تبدیل به پول شدند. ماشین ها یکی یکی کنار زدند. مردم اول دانه دانه برگ کندند و بعد درخت ها را از ریشه در آوردند؛ و سعی کردند به طریقی سوار اتوموبیلشان کنند.
خوب شد؛ چون راه باز شد و ما زود تر رسیدیم خانه.
 

Sepidd

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
220
امتیاز
3,104
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
ژنتيك.
دل نوشت

پر از دلتنگی کودکانه هایم شده ام، خیلی وقت است برای یافتنش

مدام کوچه ها را می گردم و هر بار در انتهای همه آنها

به بن بست طغیان لحظه های گذشته می رسم.

گاه نگاه افکارم را به گذشته می دوزم کلاه خاطره ها را بر سر خود می گذارم

اما هنوز شیرینی آن را نچشیده پر از باران می شوم طوفان حال می آید

و کلاه از سرم بر می دارد.

دلم برای کودکانه هایم تنگ شده است، برای تمام دعا های معصومانه

و دویدن زیر باران عشق، بدون چتر ریا و دو رنگی بدون این همه تردید بودن.

کودک بودم و بینهایت را می دانستم، ده انگشت تمام بی نهایتم بود، تمام

گفتن دوست داشتنم، تمام بی نهایت خواستنت، حالا اعداد را شناخته ام

و از بیان اندکی از دوست داشتنم عاجز مانده ام.

دلم حتی برای ترس دوباره از چرخ و فلک نیز تنگ شده است،

از حادثه چرخ و فلک می ترسیدم و خبر نداشتم حادثه را چرخ فلک رقم می زند...
 

ATE

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
453
امتیاز
13,393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : نوشته های آزاد

خــیلی ســاده مینــــویسم:

وقتی غرور زنی میشکند

بهم میریزد

شروع میکند به بد و بیراه گفتن

جیغ میکشد

فریاد میزند

حنجره اش میسوزد

احساس ضعف و سرگیجه میکند

...

بعد وقتی از همه جا ناامید شد

دست هایش را روی صورتش میگذارد

پشت انگشهایش پنهان میشود

اهسته گریه میکند

خیلی اهسته!!!

انقدر که گاه دستانش هم نمیشنوند

در این وقت است که به هر شانه ای رضایت میدهد!

به هر شانه ای ...

و این یک فاجعه است ...

...

هیچ گاه غرور زنی را نشکنید!

باعث فاجعه نباشید ای مردم ...
 

Sepidd

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
220
امتیاز
3,104
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
ژنتيك.
باران...

دلم باران میخواهد
کمی قدم زدن زیر باران
و بارانی شدن
کمی ساده گریستن پنهان از چشم های هرزه که مدام شکستن های آدم را دنبال می کنند
نوازش باران را میخواهم نه دست هایی که به بهانه نوازش زخمی میکنندت و با محبتشان نمک می پاشند.
 

farewel

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
327
نام مرکز سمپاد
farzanagan nahie1
شهر
kerman
مدال المپیاد
ای بابا بیخیالم نمیشه!!!!
پاسخ : نوشته های آزاد

نقاشی ام خوب نیس خودت راهت رابکش و برررررو....

مانند شیشه شکستنم آسان بود،ولی دیگر به من دست نزن اینبار زخمی ات میکنم!!
 

goldokhtar

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
248
امتیاز
1,791
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
دانشگاه
همینجا
رشته دانشگاه
حقوق
پاسخ : نوشته های آزاد


" زن " نیستم اگر زنانه پای عشقم نایستم !


من از قبیله " زلیخا " آمده ام !


آنقدر عشقت را جار می زنم تا " خدا " برایم کف بزند .


فرقی نمیکند فرشته باشی یا آدم


یوسف باشی یا سلیمان


قالیچه دل من بدون اسم رمز " یاد تو " پرواز نمی کند .....


زنانه پای این عشق می ایستم .....!
 

swz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
903
امتیاز
10,059
پاسخ : نوشته های آزاد

دوده ای بر پشت پنجره اتاقم نشسته است،
بیرون را نگاه می کنم؛
- چه قدر هوا کثیف است ...
 

ATE

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
453
امتیاز
13,393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : نوشته های آزاد

قلبـــ باکرهـ منـــ

کنار هر خیابان ... در هر کافه
قلب های فاحشه ای را دیدم که "دوستت دارم" هایشان را به حراج گذاشته بودند ... و چه ارزان احساسشان را می فروختند به نگاه هایی که از سر ناتوانی، از سر درد، از سر بی کسی پناه آورده بودند

... و در این میان قلب دست نخورده و باکره من مبهوت نگاه هایی حریص در اندیشه آن بود که چگونه از شهر خون آشام های پلید، از شهر قلب های فاحشه فرار کند ...

و من تنهای تنها از ترس نگاه هایی که به تن باکره ام دوخته شده بود، از ترس آن قلب های فاحشه ای که میخواستند پرده احساسم را بدرند مانده بودم بی هیچ سلاحی ...

اشک ریختم وقتی چشم های تشنه بر اندامم دوخته شده بودند ...

بی صدا فریاد کشیدم وقتی لب های سرخ در فکر مکیدن خون احساسم به من لبخند میزدند ...

و من فهمیدم در مختصات درد، در جایی که سایه ها نور خورشید را بلعیده اند فقط خداست که چشم های مرا بی ریا می بوسد!

عاطفهــ مهدویـــ :|
 

...............

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
92
امتیاز
4,014
پاسخ : نوشته های آزاد

فقط جمله ای از جملات من کافیست,تا فکری را روزها مشغول درکش کند!! مثلا این جمله:
وقتی سنگ شدم,فهمیدم که طلسم انسان بودن,چه سنگ ها که نمیشکند!!!
+اینم بعدیش,که جمله ی معروف خودمه!!:
به کدامین سنگ سرم را بکوبم,تا باور کنی,یاور نکرده ام؟؟؟
 

ATE

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
453
امتیاز
13,393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : نوشته های آزاد

به نقل از Fateme Rahmati :
وقتی سنگ شدم,فهمیدم که طلسم انسان بودن,چه سنگ ها که نمیشکند!!!
خیلی توپ بوود، خوشمان آمد! x:
 

m.h.amini

مهندس
ارسال‌ها
389
امتیاز
900
نام مرکز سمپاد
علامه حلی1!
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
92
مدال المپیاد
.
دانشگاه
.
رشته دانشگاه
.
پاسخ : نوشته های آزاد

تنهایی را تنها با تنها ترین ها تجربه کردم تنهاترینم.....
 

anneshirly_ba

boshra
ارسال‌ها
364
امتیاز
1,575
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
برازجان-گناوه
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : نوشته های آزاد

راز چوپان از زندگی:
وقتی پشم گوسفندانم را چیدم فهمیدم همه انها گرگ هستتند.
 

ghese goo

کاربر فعال
ارسال‌ها
43
امتیاز
396
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ناحیه1
شهر
کرمان
مدال المپیاد
واسه المپیاد فیزیک تلاش مستمر دارم!
دانشگاه
دانشگاه باهنر کرمان
رشته دانشگاه
مهندسی مواد
پاسخ : نوشته های آزاد

تو برایم تمام شدی همون روزی که با تیزی دل شکسته ام شاهرگ یادت را زدم گرچه دلم هنوز بوی عاشقانه های یادت را میدهد.
 
بالا