خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سِ کسکه ام گرفته بود ... ;;)
بعد ما شنیده بودیم اگه آدمو بترسونن س ِ کسکه اش بند میاد :-"
من ُ مامانمم فقد خونه بودیم
گفتم به مامانم : مامان مامان بیا منُ بترسون س ِ کسکه ام بند بیاد !
خُب ترسوندنای ما هم در حد پِخ کردن ُ اینا بود دیگه
بعد یه رُب مامانم بردشته میگه : فهیمه شنیدم یه کاری کردی به من نگفتی :-L :-w
من: نه مامان به قرعان هر گفته دورغ گفته ^#^
: من میدونم. باید هر کاری به من بگی. دیگه نبینم از این کارا بکنی :-L
حالا منم ترس و اینا در حد ر*دن تو خودم :-"
(خودمم به خودم شک دارم :-")
هزار تا قسم و آیه و اینا که نه من کاری نکردم (اگه دو دقیقه دیه مامانم ادامه میداد یا گریه میکردم یا اعتراف ! :-")
بعدش دیدم مامانم داره میخنده ، گفتم چش شده نه به اون دو دقیقه پیش نه به الان
گفت: دیدی ترسوندمت ! من: :|
س ِ کسکه تم بند اومد ! من: :|
حالا چرا انقد ترسیدی ؟ من: :|
مامانم : :>

اینقد ترسیده بودم که س ِ کسکه ام بند اومده بود ! :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم ازم پرسید فیلمه طهران،تهرانو دیدی؟؟؟
من: نه.ایرانیه؟؟؟
دوستم:پ ن پ اسپانیاییه.
:-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از spacegirl :
دوستم ازم پرسید فیلمه طهران،تهرانو دیدی؟؟؟
من: نه.ایرانیه؟؟؟
دوستم:پ ن پ اسپانیاییه.
:-" :-" :-"
اینجا مکانی ست برای گفتن سوتی ها ، نه پــ نــ پــ
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از فهــــــــیمه :
اینجا مکانی ست برای گفتن سوتی ها ، نه پــ نــ پــ
اینی که نوشته واقعا یه سوتیه,حالا چون پ نه پ توش داره که نمیشه گفت کارش اشتباهه! :)
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال یه روز راننده سرویسمون دیر اومد، بچه ها گفتن من زنگ بزنم بهش، منم زنگ زدم گفت 5 دقیقه دیگه میاد، بعد من -که عادت داشتم آخر هر تلفن بگم «کار نداری»- گفتم «کاری ندارین؟» ;D اونم گفت نه... :-"
بچه تا 20 روز مسخرم می کردن :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما یه معلم داریم آقای م.م . یه بار داشت Powerpoint زیست نشونمون میداد . یعنی هم نشون میداد هم اصلاح میکرد . تا آخرش رفت جلو یهو
دستش خورد لپتاب خاموش شد . بعد برگشته میگه ای بابا هر چی پنبه بودیم رشته شد !!!! حالا مگه ما میتونستیم خودمونو نگه داریم ...
_____________________________________
یکی از دوستای من داشت با یکی دعوا میکرد ... دوستمو خیلی جو گرفت برگشت گفت :ببین بهت پر رو میدم رو نشو دیگه ...!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه مدت نه جو بودم(الان درست شدما :-")...بعد این اهنگ"ما مرد نیستیم"شاهین رینگ تونم بود!!!...اخه فمنیستی ترین اهنگشه :-?...
بعد سر ریاضی رفته بودم ته کلاس...
یهو یکی از این اسکلا که قصد بامزگی داشتن زنگ زدن بم...شانس اوردم ته کلاس بودم...باورم نشد اول که سایلنت نیست :o...بعد رسید به جایی که مورد داشت(از شانسه من همون اولش بود X-()...یه دفعه شروع کردم جیغ و داد کردن تا نذارم 3دای اهنگ رو معلم بشنوه ;D ;D...بعد تو این فاصله رو ویبره گذاشتم گوشی...افسوس که معلم گفت اقای عابدی گفتم اولین نفری که شلوغ بکنه باید بره بیرون...پس :| :)
من:چشم >:D<(از چاه به چاله منتقل شدیم! :-")
 
پاسخ : سوتی‌ها

حریم بین معلم و دانش اموز ;D

پارسال،قبل از امتحان ترم1 دینی بود ;D من مشغول خوندن بودم، همه چیز تازه بود ;D من گفتم 2 تاsms بدم ، یکی معلم دینیمون( :x)،یکی دوستم!
به دوستم : سلام ، دور سومت رو تموم کردی؟ ;D
به معلم دینی:سلام،آقا فلان جاهم سوال میدین؟

بعد جواب اومد
دوستم: :)) دارم ایکس باکس بازی میکنم دیروز تاحالا ;D
معلم:بله هست،میبینم که لای کتاب رو باز کردی!

بعد من خوندمشون و جواب دادم
بهمعلم : تو گ* خوردی مردک.
به دوستم:خیلی ممنون آقا.
(خب حواسم نبود ;D )

بعد دوباره با هم جواب دادن(هی منو گیج میکردن خب ;D)(دوست نامردمون هم رسمی جواب داد،من کامل گیج شدم،معلم هم جوابمو داد :-")
معلم:خودت خوردی بیشرف!
دوستم:خواهش میکنم

بازم همون اشتباه قبلی رو کردم،ندیدم کی چی رو فرستاده بود،با توجه به متن،گفتم معلمه گفته خواهش میکنم،جواب نمیخواد ;D اما دوستم رو نباید کم بیارم،جوابشو دادم ;D
به معلممون(به جای اینکه بدم به دوستم) : اگه خوردنی بودی تا الان کنسرو شده بودی بدبخ

بعد جواب اومد:"به اولیات بگو،فردا2 -3 ساعت دیرترمیری،باهات کار دارم" ;D منم که چک کردم send هامو ،تازه فهمیده بودم چه گندی زدم،آب شدم از خجالت ;D

فرداشم زنگ آخر که شد منو رسوند خونمون تازه :-" باهم خیلی رفیق تر شدیم،هنوزم رفیقیم :-" معلم دینی به این باحالی :x

×پ.ن: مشخصه که دیگه نه اون برای من دیگه معلم شد، و نه من تونستم دیگه در حد دانش اموزش بمونم ;D و کلن رفاقت حکمفرما شد

×تا من میخوام پست بدم،همه یاد همون تاپیک موفتن،اما وقتی پست رو دادم،همه میرن انگار خاک مرده میپاشم رو اون تاپیک من :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار از دست یکی خیییییلیییی عصبانی بودم و در عین حال خیییلییی هم باهاش رودروایسی داشتم
بعد یه sms هر چی فحش تو دهنم بود درباره ش نوشتم,میخواستم بفرستم برا دوستم ,فرستادم برا همون آدم X_X X_X X_X :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از mosquito :
ژانر معین اینایی که میان عضوسایت میشن بعد هرروزم باید سه تاپست بدن وتوش یه آهنگوبنویسن ولینک دانلودبذارن 8-^
بعد ملتم بیان لایک بدن ;;)
1. تاپیک ِ حرف بزن رو با تاپیک ِ ژانر ِ اینایی که اشتباه گرفتن :))

2. مـُبیـــن هستم :)
 
پاسخ : سوتی‌ها

من سرکلاس مهرنازمهرناز ...
خفه شو دومین :|
مهرنازمهرناز
چیه ؟ :-w
فرق ویلــــــــــــــگول بانقطه ویلگول چیه؟(بسیارجدی)
مهرناز ویلــــــــــــــــــــگول؟؟؟؟؟؟ (خنده ی کل کلاس اصن) من: X_X :-"
تکتم هدف ازتوصیف چیه؟
من باحالت خرخونی تمام هدف ازمقایسه رومیگم بعد یهو باهمون حالت مشکلیه ؟ B-)
بچه ها: =)) اعتمادبه نفس داره این نفیسه
من: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از مـُبیــن シ :
1. تاپیک ِ حرف بزن رو با تاپیک ِ ژانر ِ اینایی که اشتباه گرفتن :))

2. مـُبیـــن هستم :)
1-ژانر اینایی که نمیدونن ژانرها بسته شده و بچه ها همین جور تو حرف بزن مینویسن ژانرهای مذکور را!
2-ژآنر اینایی که فکر میکنی مقصود هر معینی که اون کار ها رو کرده خودشونن :))
3-ژانر من کاسه ی داغتر از اش! :-"...
4-ژانر مبین:3ساله از تهران! ;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

میدونین دیگه تو درس سه ادبیات 2یه شعریه...حمله ی حیدری...
بعد پر از اژدها و شیر و ایناس....درس دومم رستم و اشکبوس
امتحان ترم بیت از درس سه داده ...میگه شیر و اژدها استعاره از کیه....دوستم میکس کرد دو تا درس سه و دو رو نوشت
حضرت علی و اشکبوس!!!!!
;D :)) :))
جوابش علی و عمرو بود....فک کن...صد سال میفکرید این شکلی غلط نمیتونس بنویسه!
:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یک شنبه بود!قرار گذاشتیم با بچه ها که فرداش(دوشنبه) با اتوبوس بریم خونه هامون! ;))

بعد من رفتم از مامانم اجازه بگیرمو اینا!! :-"

من:مامان میشه فردا با مونوبوس بیام با بچه ها؟؟ 8-^

مامانم:با چی؟؟ :-/

من:اخ ببخشید اتوبوس X_X ;;)

حالا مامان منم کلا حواسش نبود برگشته میگه مگه هرروز با چی میای خونه؟؟؟ :-?

من:مامان جان من سرویس دارما!!! 8-| مامانم:عه!راست میگی باشه فردا بیا!! B-)
+++++++
فرداش وایستاده بودیم که اتوبوس بیاد!!

من خوشحال برگشتم میگم:بچه ها!بچه ها!2تا اتوبوس داره میاد!با کدوم بریم؟؟؟؟ 8-^

دوستم :زهراجان یکی از اونا بردیزله ها(بردیظل؟بردیضل؟) 8-| من: X_Xباشه پس با همون یکی اتوبوس میریم :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه هامون سر امادگی دفاعی جمله ی مقام معظم رهبری در مورد بسیج رو یادش رفته بود...نوشت:بسیج قلب تپنده ی انقلاب است که ارزش ها را پاس میدارد :))
--------------
سر امتحان به پشت سری میگم سوال 35 میگه بزن صفحه ی بعد :|
----------------
معلم یه سوتی ضایع داد سر کلاس...من حواسم نبود گفتم"شما خنگی یا خودتو به نفهمی میزنی!؟ ;))
--------------
سر امتحان یه دفعه دیدم یکی از بچه ها برگه نداره!!(بعد 1 ساعت!)...بعد دیدم جلوییش 4تا برگه داره!! :))...شانس اوردن مراقب حواسش نبود ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بیخشید که یه کم ناجوره!
یک روز یک همایشی داشتیم تو مدرسه البته مشترک بین ماها و فرزانگانیا! بعد خلاصه قرار بود که برای Presentation گروه ها برن پشت کامپیوتر که کسی که مقاله رو ارائه میده کاری با کامپیوتر و اسلایداش نداشته باشه و حواسش جمع مقاله اش باشه. در ابتدای کار که یکی از هم مدرسه ای هام مقاله داشت زود دخترا پریدن پشت کامپیوترو دیگه نرفتن کنار. منم کلی برای همایش کلیپ ساخته بودم (جوون که بودم با After Effects کار می کردم) خلاصه خیلی زورم اومد! X-(
بعد که اینا تموم شدن من رفتم پیشه سردسته شون برای اعتراض. بهش گفتم که اون دوستم اعتراض می کرد و اسلاید ها اصلا هماهنگ نبودن.
بعد یهو وسط حرفم گفتم که "بابا شما میدادین ما می کردیم دیگه"
در عرض fraction of a second کلی افکار از ذهنم گذشت، یعنی آماده بودم که بزنم زیره خنده، ولی به زور خودم رو نگه داشتم. خوشبختانه دوستم که کنارم بود نخندید. ولی دیدم دختره داره قرمز میشه. یعنی کافی بود که فقط یک نفر یک حرفی از دهنش خارج شه تا هر سه تامونم از خنده منفجر شیم! ولی خوشبختانه این اتفاق نیوفتاد و به سرعت از هم فاصله گرفتیم و هر کدوممون یک طرف رو زمین ولو شدیم.
این بدترین سوتی عمرم بود! واقعا بعدش خیلی خجالت کشیدم! :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز صب مامانم میخواست زود بیدارم کنه مثلا درس بخونم و اینا
خیلی شیک میگه بیدار شو صبح شده مگه نگفتی میخوای 7 بیدار شی ؟؟
بعد دید زیادی مقاومت میکنم گفت پاشو پاشو سرویست رفت! گفتم مامان دیگه در این حد هوشیاری دارم الان...
میدونم جمعه ها نمیرن مدرسه :|
^-^اینه حال و روزم ینی ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال اول يه معاون داشتيم خيلي آدم زيركي بود خيلي ;D
بعد اين مقنعه ي همرنگ ما ميپوشيد قدشم تقريبا حدوداي ما بود!
يه روز دم راه پله ها پشت به ما وايساده بود!
يكي از دوستام فكر كرد اين يكي از بچه هاي كلاسمونه!
رفت پشتش با آخرين قدرت زد پشتش گفت: "به!! چطوري؟"
:)) =))
يارو بدبخت نفسش بند اومده بود دوست منم با آخرين سرعت فقط ميدويد :))
از اون به بعد هيچوقت همرنگ ما نپوشيد :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از اقوام برای وام گرفتن ِ یه بنده خــُدایی ضامــِن شــُدن بــَعد طـَـرَف نداده قــِسط ـاشو اومدن از این بــِگیرن،

به مسئول ِ مربوطه ی ِ بانک گــُفته که: من ضامــِن شــُدم وام بــِگیره ضامــِن نــَشـُـدَم که اگه قــِسط ـاشو نداد من بدم که :|

کــُلی براش جـَـلــَسه توجیهی گــُذاشتن بــُردن ـش پیش ِ رئیس شــُعبه که بفهمه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

صبح بعد از امتحان 6 _7 نفری رفتیم خونه یکی از بچه ها.
پشت بوم خونه اینا خیلی منظره خوشگلی داره
بعد با یکی دیگه از بچه ها واستادیم پشت بوم کوهها رو نیگا می کنیم
دوستم میگه: وای یگانه صبح نبودی یک غروبی یک غروبی....(منظور زیبایی بیش از حد غروب)
میگم جان خورشید خونه شما صبحا غروب میکنه :)) ;D
 
Back
بالا