خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

ساعت 3 نصفه شب دم حرم منتظر تاکسی بودم از شدت خواب سگ شده بودم تاکسیه وایساد خواستم برم سوار شم راننده گفت خانوم تاکسی می خوایید؟!گفتم نه پ بیا ببین گل های چادرم با رنگ تاکسیت ست هست؟سوارم کن!!!!!همه :-w :-w :-w(اخه کلا ولوم صدام بالاست)من :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز با دوستم منتظر اتوبوس بودیم اتوبوس اومده من رفتم بلیطو دادم !برگشتم دیدم نیس کجاس داره منو نگا میکنه.بلیطو نگرفتم پاشدم رفتم پیشش ^#^
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم زیست میخونم همش می گفتم زالی ی بیماریِ اتوزومیِ مغلوبِ
بعد امیر میگفت: زالی یعنی چی؟ منم توضیح میدادم که یعنی رنگدانه ندارن ادما
بعد گفت: اره فهمیدم. ی بار رو گردنِ ی پسره ی زالی بود ولی خیلی سیاه بود!!!
و باز من زالو رو تفهیم کردم ;D
داشتم واسه مامانم تعریف میکردم ک وقتی ابتدایی بودیم فلان روز عدسی خوردیم. مامانم میگفت نه اونروز کباب خوردین نه عدسی
ی دفعه ی صدایِ عطسه بلند از بیرون شنیده شد.
گفتم: عجب عدسی ای زد طرف!!! باز یکی عطسه رو واسم تفهیم کرد!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز داداشم میخواست رد شه میخاستم بهش بگم اگه منو خاکی کردی پدرتو درمیارم
بعد گفتم اگه منو خاکی کنی پسرتو درمیارم
داداش منم که گیــــــــر خودشو به نفهمی زده برگشته به من میگه
مگه من خانومم که بچه دربیارم؟(توضیح:این داداش من توی انتخاب افعال مشکل داره و بجای بدنیا اوردن از فعل دراوردن استفاده میکرده از بچگی...)
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز خواهرم یه لباس دید بعد گف من اینو می خوام بخرم!
بعد مامانم گف نه چیه این؟توکه ازینا نمی پوشی!
بعد گف می پوشم مامان!
بعد من گفتم:تو گ* ام می خوری!
بعد اون گف:می خورم باو!(می خواس بگه می پوشم!) :P
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم خوشش میاد هی دست بکشه تو موهای من
جلو تی وی سرمو رو پاش گذاشته بودم هی دست میکشید تو موهام. منم هی میگفتم نکن
یهو اعصابم خورد شد
گفتم اَه
ماییدی گارو! :دی :-" جای میم و گاف رو عوض کنید :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی دوستمه ولی عجیب با حاله
تو دفتر معلما همه یه چی واسه خوردن هست این دوستمم گشنه رفت ماستای چکیده رو ورداشت خورد.(تو لهجه رفسنجونی میگن ماستینه)بعد از گهر تو کلاس ریاضی تو 5مین استراحت به معلم گفت اقا ماسینه های معلما رو خوردیم!!!!!!(خسته بود بچه ت تو دهنش نچرخید) کلاسمون منفجر شد معلممون :-"
حالا این دیوونه رفت داستانو واسه مامانش تعریفید فردا عصر اومد از معلم عذرخواهی :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما یکی از معلمای مرد با پرستیژمون و فوق العاده جدی یه بار اومد تو کلاس وقتی میخواست بشینه رو صندلی از زیرش در رفت . کله پا رفت وسط کلاس لنگا هوا ! ما از خنده داشتیم میترکیدیم ولی مگه کسی جرات داشت جیک بزنه :-" :-" :-" !! وقتی نشست گفت بهتون یه دقه اجازه میدم بخندین ;D ;D ;D !!!! هیچ وقت یادم نمیره !!!! :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم ریاضیمون تو یه مدرسه دیگه سر کلاس شلوارش به سر میز میگیره جر می خوره تا زانو که بچه ها رنگ ابی شرتشو تشخیص دادن بچه ها دیگه افتاده بودن رو زمین گفت بچه ها میرم خونه لباسمو عوض کنم دیگه برنگشت :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها



اوخ اوخ!
هنوز بدنم گرمه از این کاری که کردم!
یکی زنگ زد خیلی صمیمی گفت :"سلـــااااااااااااااام!چطوری خوبی؟،،،،شما؟!" :-\

منم نه گذاشتم و نه برداشتم قطع کردم گوشیو،

تازه قیافمو جلو اولیا اینطوری=> B-) کردم و با لحنی انتقاد آمیز گفتم" مردم بیکار شدن چقد!"

دوباره زنگ زد،بابام برداشت و شناختش و کلی عذر خواهی کرد و اینا...
بعد به من گفت "بابا چرا قطع میکنی یهو ؟"

منم گفتم خوب مث آدم میخواست حرف بزنه! [-(

بعد بابام گفت اصن میدونی کی بود؟
شوهر خالت بود! O0 :-ss

کلاً یه ست کامل سوتی دادیم رفت! :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوتیه جالب.ما چندشب پیش سنندج رفتیم.شب تو یه پارکی چادر زدیم.یه بنده خدایی مثه ما مسافر اومد از بابام پرسید اینجا میشه چادر زد؟
بابام گفت:آره اینجا محل اسکان زائرهاست. ;D
خواهرم بیچاره آب پرید تو گلوش نزدیک بود از زور خنده خفه بشه.به بابام گفت زائر؟؟؟؟؟ :o :o :oاینجا؟؟؟؟بابا اومدیم سنندجا نه قم. =))بابام بیچاره تا چند دقیقه هنگه سوتیش بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

اف بی با یکی از معلمامون داشتم چت میکردم...کلی هم رودروایس داشتمو اینا ... :دی بعد اومدم فینگلیش بنویسم آها ، بعد حواسم نبود فونت فارسیه ...:دی :-" یه چیز دیگه نوشته شد ...:دی :-"


دوستم زنگ زده خونمون... میگه سلام خوبی؟ یادم نیس چی میخوام بهت بگم...خدافظ :دی


با دوستم آیس پک بودیم بعد سه نفر بودیم ، یکیمون آیس پک نمیخاس... بعد من رفتم حساب کنم، حواسم نبود که دوتا گرفتیم... میگم خب سه تاش چقد شد؟ میگه 6 تومن... میگم اِ بچه ها دو تا میخریم یکی جایزه میدن :دی :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

جاتون خالی با چندتا از بروبچ رفته بودیم بیرون از جلو ساختمانی رد شدیم دوستم داشت تابلوهای دیوارو میخوند برگشت گفت: بچه ها اینجا کیک میفروشن سری بعد بیام از اینجا کیک بگیریم ببینیم چیه این کیک بوکسین(keyk booxsin)!!!!!!!!! موندم داره چی میگه نگاه کردم به تابلو نوشته بود بالاش ورزشگاه kikbooxsin!!!!!!!!!!!!! واسه بوکس بود. من و اون یکی دوستم =)) =)) =)) بنده خدایی که داشت تابلو میخوند :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با همين مهران خودمون رفتيم خريد...
8-^
بعد اين داشت لباس پرو مي كرد...
;))
طرف فروشنده برگشت گفت:

اين لباس تن مانكن ،پشت ويترين چطوره...؟
B-)
من رفتم دم اتاق ميگم:

مهران،اين لباس تن ويترين ،پشت مانكن چطوره...!
:))

يكي از دوستان[nb]اول اسمش "پوريا" است[/nb] مي خواست بگه:
;D
فلاني دوست دخترمه
B-)
برگشته ميگه:

ما با فلاني دوست دختريم!

:)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بله
امروز رفتم یه مراسم حدودا بیست نفر بودن
توی دانشگاه
بعدش قرارا شد یکی قرآن بخونه
تنها پسر من بودم که سنم میخورد برم بخونم
منم با افاده رفتم بالا
قرآن نبود گفتم از حفظ یه چی بخون
یه گند زدم جهانی
اونم جلو هرر چی آخوند و اینا
1-اعوذ باالله من ااشیطان الرجیم(صوت)
2-بسم الله الرحمن الرحیم(با صوت)
3-مکث قاریانه به مدت چند ثانیه ;D
4-هنگ کردم مغز
5-قاطی شدن آیه ها
6-صدق الله العلی العظیم
;D
جمعیت منفجر شد :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از hidden :
با صدای مزدک میرزایی تو برنامه ی 90 :
به نظر شما کدام تیم برنده ی دربی 71 ام است ؟
1 - استقلال
2- پ نه پ پرسپولیس
منظور ِ ایشون عادل فردوسی پور بود :-" ;D
;D
پ.ن اخه عاذل هم میخونه :دی
من منظورم کلا نود بود :دی
اونم حرفیه ولی :دی :-"""
 
  • لایک
امتیازات: JB
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Mαζsα :
منظور ِ ایشون عادل فردوسی پور بود :-" ;D
;D
شما اگه برنامه نود ديده باشي:
;D
قسمت مسابقه رو مزدك ميرزايي اعلام ميكنه...
;D


پ.ن:خوشم مياد سريعم نوشتي سوتي رو ها....
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفم ویندوز ۷ بخرم:
-سلام آقا ویندوز سون دارین؟
-سلام نرم افزاره اینی که میگی؟
-نه ویندوزه دیگه
-ویندوز چیه؟
-سیستم عامله
-سیستم عامل چیه؟
-هیچی آقا بیخیل خودم نیگا میکنم ببینم دارین یا نه
بعد چن لحظه در حالی که به دسته های بازی اشاره میکنه
-از اینا هم داریم ببین شاید تو اینا باشه
:o :o
=)) =)) =)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم با مهشید چت میکنم... میگه اگه من بفهمم کی فلان چیزو به فلان کس گفته....
من : من گفته بودم بابااااا !!!
مهشید : اِاِ خب پس خوبه به "یارو" فحش ندادم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش کتاب تاریخ انسانی دستم بود، داشتم بلند تو خونه میخوندم،
فضای خونه علمی بشه :))
یه جاش نوشته بود: فینیقی ها...
و من با اعتماد به نفس تمام خوندم: فینقیلی ها... =))
 
Back
بالا