منـم دیروز داشتم با همین ملی با موبایل چت میکردم ، بابام ازونور بستنی آورد . خواسم بهش بگم صب کن من بستنیمُ بخورم میام ، نمیدونم چی شد بستنی تو دهنم نچرخید ، گفتم من برم دستشویی بکنم بیام
آقا این دایی ما داروسازه!!داروخونه داره!
یه بار یه بنده خدایی میاد تو داروخونه به دایی ما میگه((دستم به دامنت دکتر جون!!!!مردم!!!یه دارو بده!!!معده ام خونریزیه مغزی کرده!!!!!!!))
آقا دایی ما به این حالت شده بود
مریضه هم این جور :-[ :-[ :-[
داشتم تو پاساژ قدم میزدم بعد هندزفری هم تو گوشم بود یهو یه پسره اومد گفت فلان جا کجاست منم که هندز فری تو گوشم بود نشنیدم هندزفری رو در آوردم گفتم جانم عزیزم؟؟!!! پسره این بود حالا من :-[ :-[ :-[ گفتم بله اونجاست...شـــــــــــرم کُش شدم به خدا...اصلا حواسم نبود یهویی پرید از دهنم #-o
یه سوتی باحال و قدیمی از tv
ایام شهادت یکی از امامان (ع) بود
مجری میخواست تسلیت درست و حسابی بگه
شروع که کرد به حرفیدن یهو جانسوز و جانگداز قاطی شد و یهو گفت : شهادت جانگوز .....!
داشتیم با دو تا پسرداییای کوچیکمو پدرگرام اسم و فامیل بازی می کردیم
به پسر داییم گفتیم ی حیوون از گ بگو
گفت : شتر!!!!
ی بار از کلاس می رفتم بیرون در زدم
ی بار سرِ کلاسِ فیزیک
کبریتو برعکس آتیش زدم
بعد تازه دستمم سوخت!!!!!!
آقا ی سوتی باحالم بگم. تو همایش ریاضی پژهان بودیم که مجری خواست اسم چندنفر زحمتکش و اعلام کنه
بعد گفت: خانومِ... نیمـــا طوسی به افتخارش
چند روز پیش مربی هیپ هاپم اومد بهم دست بده..
بعد دید ساعتم مثه مال اونه(از این led ها)
مال اون قرمز بود مال منم مشکی!!!!
گفت اااااا کیمیا توم ازینا داری؟؟؟بچه ها نگا کنین منو کیمیا ساعتامون مثه همه!!!!!!
بعد گفت مال من نورش قرمزه
پس ماله تو نورش سیاهه دیگه؟؟؟
یه روز که نزدیک سال نو بود کلاس ها طق ولق شده بود .تعداد ماهم کم بود. رفتیم توی دفتر ور دل مدیر و معاوناش نشستیم.
دیدیم یه خانومی نشسته تو دفتر مدیرمون که مارو دید گفت : شما اینجا چیکار می کنید ؟برید سر کلاس معلمتون منتظره .ماهم شروع کردیم به قسم خوردن واینکه خانوم باور کنید معلممون نیست. ^#^
بالاخره رفتیم تو کلاس دیدیم معلم نیست.اومدیم که بریم دفتر ،دیدیم یکی از معاونا داره میاد پیش ما .......
اومد گفت :آبرومون رو بردید اون خانومه بازرس ادارس .................
وای یه سوتی دادم دیشب
یه پسره رو تو خیابون دیدم فک کردم پسر داییمه (خیلی شبیهش بود خب )تازه مامانم فک کرد پسر داییمه
رفتم هی کرم ریختم (از گفتن سخن ها معذوریم )
بعد پسره برگشت گفت خانم مشکلیه
یعنی من :-[
حالا شانس اوردم هنذفری تو گوشش بود وگرنه ابرو برامون میموند
توهمایش رزمندگان یارومیخواست ازبرگزیده ها تجلیل کنه
ورداشت گفت آقای کیانا...
حالاملت
بعد2ساعت طرف اومده جاییزشوگرفته رفته
میگه وایساببینیم دختره یاپسر
خیرسرش معاون فلانجا هم بود
سیفی 3روزپیش:ببین عدید من
دمابه عنوان درآمددانت آمودان مدهد...
ترجمش میشه:ببین عزیزمن.شمابه عنوان سرآمددانش آموزان مشهد
البته براما که دیگه طبیعی شده
با دوتا از دوستام قرار گذاشتم ... اون دوتا با هم بودن منم تو پارک دنبالشون میگشتم
پیداشون کردم گفتم : کجایید ؟؟ ندیدیمت ( اول شخص جمع با ضمیر مفرد ) ( به جا اینکه بگم ندیدمتون)
دختر خالم داشت با مامانش دعوا می کرد
بعد یهو برگشت گفت :الان زنگ می زنم مرکز رسیدگی به کودک ازاری
من . خالم
رفته زنگ زده
میگه که:سلام اقا ...خسته نباشید ...مرکز رسیدگی به کودک ازاری؟؟؟
مرد:
دخترخالم: X-(اقا چرا جواب نمی دین!!!!!؟؟؟؟؟؟/
مرد:خانوم اشتباه گرفتین ...اینجا اتش نشانیه
من و خالم:
دخترخالم: :-[