خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

زن داییم کنار ماشین خودشون وایستاده بود بعد دزدگیر ماشینشون یک ساعت صدا میداد
بعد زن دایی من میگفت :اه اه چه ادمایی پیدامیشن خب قطعش کنن دیگه!
بعد فهمید ماشین خودشونه!!!!!!!!!! :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از فامیلای لوسمون زنگ زده بود....بعد برگشت به من گفت چطوری درس خون؟(تو تابستون)
بعد منم گفتم اااا.....با منی؟ ;;) خوبم سلام می رسونم!
بعد این سوتی سلام میرسونم من که هیچی....آخرشم فمیدم منو با خواهرم اشتباه گرفته!ایش!یه بارم به من می گن درسخون اشتباه می شه! ;D

اصن سوتی اندر سوتی!
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو امتحانای ترم دوم
من و یکی از دوستان که حالا بماند کی بود داشتیم درس میخوندیم;D
فک کنم اونم آمادگی دفاعی داشت:-/
بعدش ساعت ۱۲ شد
منم ی دور خوندم
بعد اون آقای ایکس گف من ساعت ۳ بیدارت میکنم دوباره بخونیم;D
اومدم ازش پرسیدم آمپول اتروپینو کجا میزنن؟
میخواستم ببینم خونده نخونده
دیدم دیر ج داد:-/
میگه سارا سارا از خالم پرسیدم!نمیدونه هیچکی!چی شدی ؟:-(وااای خدا:-(
منم ترکیدم((=:-O
گفتم درس بخون کثافتD;
آخرش که فهمیده میگه عوضی من فک کردم داری میمیری آمپول دستته فقط نمیدونی کجا بزنی!=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو تاکسی نشسته بودم یارو شرو کرد درد و دل
حالا هی من می خوام پیاده شم هی حرف می زد
دیگه نشد صبر کنم پریدم تو حرفش گفتم ببخشید من اینجا باید پیاده شم
گفت عیبی نداره ببخشید سرتونو درد آوردم :)
منم گفتم عیب نداره اتفاقا منم گوش نمیدادم! :)) :)) :))
یارو مارو انداخت پایین همچین گازشو گرفت که نگو
*********************************************
شب هفت بابا بزرگم :( واستاده بودم دم در اصلا حواسم نبود هرکی میگفت تسلیت عرض می کنم منم می گفتم همچنین

*********************************************
ی بار قرار بود جایزه بدن چن نفرو از جمله من صدا زدن
من جلو بودم زودتر از بقیه رسیدم دیدم دبیرا صف واستادن ته صفم یکیشون جایزه هه دستشه مام از اول صف رو بوسی کردیم رفتیم ته صف دیدیم مال ما نبوده!اینقدر خیط شدم برگشتم اون ور دوباره! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

می خواستم رو گوشیم بازی بریزم،عوض سیم "یو اس بی" رفتم شارژر ور داشتم اوردم،همین جوریم تو کَفِش موندم که چرا کامپیوترمون جایی نداره این دو شاخه بره توش؟! X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان این سوتی داغه داغه ;D
همین الان دارم مسخرش میکنم تو یاهو ;D
آواتارشو عوض کرده عکس سیاه سفید گزاشته.... بعد میگه میبینی چشامو؟ چه خوش رنگن؟ =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ليندا گفت يادم اومد... ;D

منم تو ماشين نشسته بودم بعد هي صداي بوق ميومد....
آخرش عصباني شدم گفتم : اه...چقدر خرن چرا انقدر بوق ميزنن.....؟ :-w
خواهرم برگشت گفت :‌پرستو!!!مامان داره بوق ميزنه ها....
من : :-" :-" مامان مامان!!!! راستي اين آهنگه چقدر قشنگه ..كي خوندش؟؟؟


من نمي دونم آدم چه جوري ممكنه فرق ِ بوق ِ ماشيني كه توش نشسته رو با بقيه نفهمه....به خداااا...سمپاد و هوش و....:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو اتوبوس داشتم با هندز فری زدبازی گوش میدادم یهو گوشی زنگ خورد . منم هندزفری رو کشیدم جواب دادم . حالا وقتی تموم شده آهنگو با حداکثر صدا پخش میکنه از شانس ما هنگم کرده قطع نمیشه ! این سی جل هم که همش فحش میده ! مردم هم همه تعجب کردن منو نگاه می کنن ! آخرشم باتریشو درآوردم . از خجالت تو ایستگاه بعدی پیاده شدم با مترو رفتم .( مشهدیا میدونن خط 10 چقدر شلوغه ! ) خلاصه آبروم رفت ...
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم باخالم صحبت میکردم
گفتم رضوانشون کی میان نیشابور؟؟
گفت اخر هفته!
گفتم یعنی 5شنبه جمعه دیگه اره؟؟
گفت:نه جمعه یاشنبه!
من: :))خاله جان از کی تاحالا شنبه شده اخر هفته؟؟
خالم: :-" :-"اا راست میگی!پس 5شنبه جمعه! ;D :))
----------------------------------
الان دوستم پیام داد یایدی از ما نکنی!
من بهش گفتم:تو,که همیشه توفکر منی!!!!!!! :)) :))
دوست گفت:ااااره دیگه من باید تو فکر تو باشم! :-w :-w
بعد متوجه شدم که اشتبا گفتم! :-[ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم عروسیه دخترخالم بعد خاله بابام پسر داره باپسرش بود اومدن جلو مثلا تبریک بگن پسرخاله بابام گفت :تبریک میگم ایشالله قسمت خودتون بشه X-((منم متنفر ازش.اعتماد بنفس :-&)
بعد من مثلا اومدم خیتش کنم خودم خیت شدم گفتم باشمای دوست ایشالله X_X X_X X_X X_X X_X X_X X_X X_X :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما يه خاله داريم يه كمي مذهبي تر تشريف دارن ^-^

البته يه كمي كه چه عرض كنم،يه خيلي >:D<

بعد ايشون تشريف آوردن ميگن من ميخوام بيام فيسبوك واسم يه پروفايل بساز ~X( ~X( ~X( ~X(

ميگه اين عكساي منو كيا ميبينن؟ X_X

ميكم همه ديگه...! ;D

ميگه نه من ميخوام همه نبيننن :-L

خب يني كيا نبينن،فٍرنداتون كه ديگه ميبينن X-(

نه من ميخوام اونام نبينن ;D

ميگم خب خاله جون،بده من اون گوشيتو عكساتو واست بريزم لازم ني بزاري فيسبوك كه بعد بخواي يه كاري كه كني كه هيشكي نبينه

~X( =)) ~X( ~X( =)) ~X( =)) ~X( =)) ~X( =)) ~X( =)) ~X( =))
مملكته داريم...؟سواد اينترنتي داريم...؟
خالس داريم...؟
اي خداااااااااا.........
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از sadlove :
شعور هم خوب چيزيه بخدا :|
واقعا نميتونم تحملت كنم...شعورشو در اوردي...كثافت :|

ایشون خیلی عصبانی بودن البته :دی ...

شورشو در آوردی شده شعورشو در آوردی !

به نقل از armitaa :

منظور ایشون هم حس بده :دی

به نقل از smartgirl :
دقیقا منظورتون از زدن این تاپیک چیه؟؟
فکر کنم بهتره فـیلت‍‌‍ر شه....

ایشون خیلی عصبی با قضیه برخورد کردن ، بازم اصلاح میکنم ، منظورشون قفله !
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از MissMarvelous :
ژانر موتور جستجوی گیر:
ژانر اینایی که پستای ملتو جست و جو میکنن به دنبال اینکه یه آتو بگیرن تو سوتیا بنویسن! ;D :-"
ایشون خیلی عجله داشتن البته... ;D

جستجو گر شده جستجو گیر
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز یه لگد اروم زدم به دوچرخه ی دوستم
بعد با یه حالت جدی گفت:درست صحبت کن! ;D
من:جوووووون؟درست صحبت کنم؟اخه چه ربطی داره؟ :-/
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم با ماشین از یه جا برمیگشتیم دیدیم در یه ماشین بازه.......
به داداش کوچیکترم گفتم که: جواد به اون آقا بگو در ماشینتون بازه.
داداشم کلشو از ماشین برد بیرون و گفت :آقا آقا درت بازه.......................................!!!!!! ;D ;D ;D ;D ;D ;D
همون لحظه بابام زد کنار از شدت خنده ...
داشتیم دیگه از خنده می ترکیدیم.......
ولی داداش بیچارم همین جوری مونده بود که اخه من چی گفتم که شما اینجوری دارید می خندید؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از پروفسور :
داشتیم با ماشین از یه جا برمیگشتیم دیدیم در یه ماشین بازه.......
به داداش کوچیکترم گفتم که: جواد به اون آقا بگو در ماشینتون بازه.
داداشم کلشو از ماشین برد بیرون و گفت :آقا آقا درت بازه.......................................!!!!!! ;D ;D ;D ;D ;D ;D
همون لحظه بابام زد کنار از شدت خنده ...
داشتیم دیگه از خنده می ترکیدیم.......
ولی داداش بیچارم همین جوری مونده بود که اخه من چی گفتم که شما اینجوری دارید می خندید؟
بابا تو عجب بابایی داریاگه بابای من بود از خجالت اب شده بود :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

من روزا تا ساعت ده میخابم

امروز صب یکی زنگ ایفون زده

میگم الو سلام!

میگه ببخشید فلانی هستم کار مامانتون داشتم منم خیال کرده بودم تلفنه باش احوال پرسی میکردم =))
آخر هم درو باز نکردم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

;)

به نقل از پـــوریــا :
ایشون خیلی عجله داشتن البته... ;D

جستجو گر شده جستجو گیر

حالا شما هم اینقد عجله نکن! نمظورش از گیر گیر دادن بود! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه نفر داشت درباره ازدواج صحبت میکرد و گفت من به خاطر چی اسمم شد شریعتی ، بهش میگم یکم برای ازدواج زود نیست ؟
میگه من منتظر علی بودم
منم جدّی گفتم و پرسیدیم : جدی جدی عروسی کردی ؟
اونم جواب مبده : میگم علی شریعتی میگی جدی بود؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا بیامرزه علی شریعتی رو!
 
Back
بالا