خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

توضیح: برادرِ من 7 سالشه ;D

خونه ی مامان بزرگم بودیم, داشتیم حکم بازی میکردیمو اینا ;D
بعد یهو این بچه ی همسایشون (همسایه هه هم انگار از این فول مذهبی و ایناس) اومد تو , ورقارو دید گفت : حرامــــهههه !!
برادرم (با جدیتِ تمام) : نه, پاسوره

:)) :))))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفته بودیم پارک یکی از رفیقام بد خورد زمین پاش داغون شد حالا برای اینکه کم نیاره میگه شده با همین پا تا خونه دراز نشست میام D;
(توضیح : میخواست بگه سینه خیز )
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو خونه ی همکار بابام بودیم پسرش برگشت گفت مامان می رم اینترنت منم که حواسم نبود برگشتم گفتم :سعید بزار من لباسامو ببوشم با هم بریم
دیگه همه تو این وضعیت =)) :))بودن منم که :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم خونه یکی از آشناها،زنه خیلی رو میوه حساسه و شوهرشو تو میوه خریدن قبول نداره.می گف:رفته پرتقال خریده اندازه کله من!پوکِ پوک! ~X(
ما ها به این حالت =))که الآن پرتقالا رو می گفتین دیگه؟! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو خونه تنها بودم یکی زنگ زد حالا بماند که اشتباه گرفته بود و منم بعد 2ساعت فهمیدم
تلفن زنگ زد
من :سلام بفرمایید
خانوم:سلام ببخشید مادر خونه تشریف دارن؟
من:نه خونه نیستن امری داشتین؟
خانوم:من واسه امر خیر مزاحم شدم
من:بله :o(اخه تو خونه دختری غیر از من نیست)
خانوم:خواهرتون چند سالشونه؟
من:من خواهر ندارم
خانوم:شما چند سالتونه؟
من: :o :-ss :((خانوم من 2ماهمه
خانوم:دخترم ببخشید مثل این که اشتباه شده
بعدشم قطع کرد
خداییش بعدش اونقد خندیدیم طرف هر کی بوده فقط می خواسته از شر پسرش راحت شه =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دبیر اومده بود واسمون.یه پسر جوون بود!.خیلی چیز می گفت.نحوه ی درس دادنش اینطوری بود:اینو می بریم اون ور!حالا اونو میاریم این ور!چیزو رو چیز تقسیم میکنیم. ;D
یه روز اومد تو کلاس.خواست درسو شروع کنه.می خواس بگه جزوه هاتونو در آرین:
-خب بچه ها!چیزاتونو در بیارین!
کل کلاس این روند رو طی کردن: :o => :-[ => ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو نماز خونه برنامه صبحگاه داشتیم بین یکی از برنامه ها خیلی شلوغ کردیم .یهو معلم پرورشیمون که الان مدیر موقت و در این جا نقش ناظم رو اجرا می کنه ،بلند داد زد مگه این جا رستورانه.
ما رو بگی اینجوری:رستوران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :o :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با داداشم رفته بودم سینما
فیلم غمگین همه دپرس
بعد عقبیم هی پاشو میزد به صندلیم
برگشتم گفتم آقا میشه سوت نزنین؟
مرده مارس موند
گف فیلمه طنزه سوت بزنم؟
داداشم غش غش داره میخنده میگه آقا خواهرم قرصاشو نخورده ببخشید
من جوشی گفتم سوت چیه گفتم پا نزن!حرف تو دهنم نذار:دی
 
پاسخ : سوتی‌ها


یبار بابام زنگ زد خونه مثه همه مردم دیگه منو با مامانم اشتباه گرفت :o
گوشی رو برداشتم
من:بله بفرمایین
بابام:سلام عزیزم
من:جانم؟؟(من سوالی پرسیدم بابام خبری برداشت کرد =)))
بابام:لیستی که داده بودیو خریدم چیزه دیگه ای نمیخای؟
من:نه گلم ;D ;D(منم کرم داشتم بابامو سرکار گذاشتم)
بابام:دخترا چی؟چیزی نمیخان خانمم؟
من:والله من که چیزی نمیخام دختراهم نمیخان دیگه.
بابام:الو.تویی یا اون یکی؟؟ : :o :o :o
من:کدوم یکی؟مگه ما مامانه دیگه ایم داریم؟؟ :)) :))(من درحال غصه خوردن که گیردادنا بتوان 2 میرسه) :((
بعد نیم ساعت تفکر.بابام:بابا هانی تویی؟؟
من:خسته نباشی ^-^ ^-^بعد نیم ساعت عشق بازیو سوتی تازه هانی.نه من اونیکیم =)) =))
بعدش بابامو خودم در این حال بودیم منم گوشیو قطع کردم تا 1 ساعت میخندیدم.بیچاره مامانم میرفتو میومد میگفت قاطی کرد.همین یه نخود عقلیم که داشت پرید ;)) ;)) ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو دوچرخه اسم یکیو نوشته بود: نیلوفر.ش (نیلوفر شین، منظورش بود!)
من یهو داد زدم: اِ...اسم دختره نیلوفرشه :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با خانواده داییم رفته بودیم بیرون ;;)
زنداییم یهو گفت این جمله هه که فعل نداره چه بی نمک :-?(حالا داشت از زور تفکر میترکید)
من گفتم کدوم جمله هه؟
گفت:پشت ماشینه نوشته تا کسی باغ آسمان ...
ادامشو خودمون باید بگیم؟؟
من: :o :o :oسرکاریه؟(حالا من ماشینرو نمیدیدم)
داییم:نه عزیزم پاک شده(آخه یکی نیس بگه زنت 6میزنه تو چرا666میزنی؟ :)))
بعدکلی تفکره پت و متانه ;Dمن یه نیگاه به ماشینه انداختم بعد رو به هردوشون اینجوری نیگا کردم گفتم :( :o :(متاسفم از میزانه آیکیوتون.
آیکیو بالاها نوشته:تاکسی باغ آسمان
زنداییم سریع موبایلشو درآورد به این حال :-" :-"که ینی من چیزی نگفتم
 
پاسخ : سوتی‌ها

خالم وقتی بچه بوده روز قبل یه روز قدسی به مامانم گفته بود:
eeeeee...... امسال هم روز قدس افتاد جمعه
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم اومده خونه
بهش ميگم چرا دير اومدي؟
ميگه: هيچي دوستمو ديدم بحث‌‌ِ حرف شديم دير شد ديگه ;D
(آخه "گرم بحث" شدن كجا و "بحث حرف" شدن كجا!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا داشتیم با یه بنده خدایی چت میکردیم

بعد این برگشت گفت:

rasti to chera felan ja neveshte boudi man rou naro am?!

مام گفتیم خدایا این چی میگه؟!

بعد تازه فهمیدیم منظورش رو نِروه!!

بهش میگیم قضیه چیه

میگه:

na! hamoun rou naro doroste!

ازش میپرسیم حالا یعنی چی؟! بگو مام بدونیم!

میگه:

rou naro yani kasi ke az rou nemire

بعد کلی واسش قسم و آیه آوردیم تا قبول کرده رو نروه

واقعا سواد دانش آموزیه داریم؟! تحصیل کرده جامعس داریم؟!
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم تعریف میکرد دیشب که یه روز تو اتوبوس بوده که یه خانمی ازش بلیط میگیره.بعد اون خانومه مخواد پولشو بده مامانم میخواد بگه:خیلی ممنون بندازید تو صندوق صدقه!
که میگه:خیلی ممنون بنداریدش تو سطل آشغال! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز مامانم و بابام تو خونه نشتسته بودند، (من و خواهرام خونه نبودیم، بابام تعریف می کرد) بابام موبایلش دستش بوده بهش ور می رفته بعد به خونه زنگ می زنه. مامانم که اتفاقا کنار بابام نشسته بوده و نفهیده اون داره به خونه زنگ می زنه، میره تلفونو جواب می ده. تا می رسه به تلفن بابام گوشی رو قطع می کنه. مامانم می گه شمارش چقدر آشنا بود؟؟؟؟!!!؟؟ :-?
بابام از خنده داشته می ترکیده (بابام= :-&)
بعد دوباره مامانم میاد سرجاش می شینه.دوباره بعد از یکم وقت بابام دوباره با موبایلش به خونه زنگ می زنه... مامانم می ره گوشی رو برداره، تا میرسه به تلفن بابام دوباره گوشی رو قطع میکنه. مامانم می گه اینکه شماره ی محسنه. (اسم بابام محسنه)
بابام= :-"
ولی مامانم که بازم حواسش نبوده بابام که اینجا نشسته داره سرکارش می ذاره؛ میاد سر جاش می شینه.
مامانم بعد از یه دقیقه میگه:وااااااااا!!!!! تو بودی هی زنگ می زدی؟؟؟!؟؟؟!!!؟
حالا بابام= =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ مشاوره معلم مشاوره مون داشت راجع به hivصحبت میکرد.بعد یکی از راه ها (که خودتون میتونیدچیه من نمی تونم بگم)رو گفت .یکی از بچه هامون که اصلا حواسش به این راه نبود و به فکر راه های قبلی بود یهو بلند گفت :پس باید خیلی حواسمونو جمع کنیم که hivنگیریم.
ما رو بگی همه این جوری: :-[ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستای دوستم تازه موبایل خریده بوده
بعدا زنگ زده به دوستم گفته نازیلا من تازه گوشی خریدم تو گوشیم عکس نداره بلوتوث گوشیمو روشن میکنم برام عکس بفرست!!
حالا خونه هاشون کلی باهم فاصله داره شاید نزدیک به نیم ساعت =)) =)) =))
دوستم پشت تلفن :o :)) =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو اتوبوس یه خانومی از دوستم کارت گرفت بعد موقع پس دادن گف بفرمایید دوستم که حواسش نبود گف نه شما بفرمایید :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونشب داشتم با دوستم تلفنی صحبت میکردم داداشم اومد تو اتاق شیر کاکائو درست کرده بود...
میخواستم بهش بگم منم شیر کاکائو میخوام جای "ش" رو با "ک" اشتباه گفتم!یعنی دوتا "ک"کاکائو رو گفتم "ش" بعد "ش" شیر رو گفتم "ک"! X_X
رفتم تا 6 ساعت خودمو گم و گور کردم :-s
 
Back
بالا