• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
یادمه اول میخوندم رفتیم مشهد
با دایی مامانم اینا
ما چهار نفر بودیم (من و مامانم و بابام و داداشم )
اونا دو نفر (دایی و زندایی مامانم )
دایی مامانم از مامانم حدود سه چهار سال بزرگتره و زنداییشم هم سنش بودن تقریبا و یه اکیپ خیلی قشنگ بودیم
از هتل که در اومدیم سمت حرم من یادم نیفتاد که چادرمو برنداشتم
رسیدیم حرم و دیدیم ای داد بیداد
گفتیم عیب نداره بریم تو خب 7 سالمه فقط
ولی خب از لحاظ جثه و قد و قواره بزرگ بودم یکم شبیه اولی ها نبودم
رفتیم که بریم تو خانومه گفت نمیشه بدون چادر
مامانم گگفت این بچه است 7 سالشه
خانومه خندید که دروغ نگو
بعد زنداییم بیچاره شروع کرد به قسم خوردن که بخدا این 7 ساله اول دبستان میخونه و این حرفا
خانومه گفت باید از خودش بپرسم
من رفتم وایسادم جلو خانومه
گفت اول ابتدایی میخونی؟
گفتم نه
گفت اول راهنمایی میخونی؟
گفتم نه
رنگ زندایی بیچاره ام پریده بود که الان اون همه قسم خورده میگن دروغ گفته بدبخت
زنه یه نگاه بدی به مامانم و زنداییم میکرد
بعد با تعجب گفت اول دبیرستانی؟
گفتم نه
گفت پس چندم میخونی؟
گفتم اول دبستان :))
خب بچه بودم معنی ابتدایی رو نمیدونستم =))
خییلیی با اعتماد بنفس گفتم اول دبستان میخونم
هییچی دیگه هرکی تو صف بود میخندید
اون خانوما هم خودشون خندشون گرفته بود
زنداییمم بدبخت اخرا از ترسش نشسته بود رو یه صندلی فشارش افتاده بود :))
و اینطوریا دیگه
:))
 

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
دیروز پیش از ظهر با یک نفر هماهنگ کردم که خارج از وقت 8 شب برم دفترش و یک سفارش بدم. یک آدرس خیلی نامفهمومی هم داشت که باید کلی کوچه پس‌کوچه می‌رفتم. تهش با کلی پرس و و جو به یک پاساژ رسیدم و 3 طبقه پله بالا و پایین کردم و باز هم پیدا نشد. دیگه وضعیت برام طاقت‌ فرسا شد گوشی برداشتم و به شماره‌ای که طرفای ساعت 11 صحبت کرده بود زنگ زدم. با یک حالت رسمی‌طور و عصبی تند تند حرف می‌زدم که آقا من آدرس شما رو پیدا نمی‌کنم. کجایی؟ و کلی سریع غرغر کردم بعدش باز به صورت عصبی گفتم شما آدرست رو به من بده من بیام. بنده خدا هم با یک حالت ترس طوری آدرس خونه‌اش داد.
همون موقع بود متوجه شدم من اشتباهی به پستچی که صبح بسته پستی آورده بوده زنگ زدم.
حالا این ور من شرمنده بودم و اون بنده خدا هم مونده بود که طرف اصلاً کیه؟ چی کار داره؟
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
627
امتیاز
15,280
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
اون روز که برای افطاری قرار بود مدرسه بمونیم
زنگ آخر عربی داشتیم و معلممونم از این جدیا بود
زنگ یکم دیر خورد درس تموم شده بود منم رانی باز کردم
و داشتم میخوردم که در همون مود به معلممون گفتم قراره تا شب برای افطاری بمونیم
معلممون با یه نگاه به من
یه نگاه به رانی ای که دارم میخورم
گفت:برای افطاری میخواید بمونید دیگه
وی به سوتی خود پی برده رانی را پشت @rivan قایم میکند:))
 

زار

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
467
امتیاز
5,168
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0
آبروریزی بود بیشتر تا سوتی ولی ما تو عمرمون یبار رفتیم اتاق فرار گفتن سه بار میتونید در بزنید راهنمایی بگیرید. همینقد بگم که انقد زمان میگذشت و کصنمک بازی اجازه نمی‌داد تلاش کنیم خود طرف میومد در میزد راهنمایی میکرد، یکی از معماهارو به صورت حضوری اومد رد کرد واسمون و تهشم اون هیولایی که باید از تو صندوق نجاتش می‌دادیم خودش دستشو آورد بیرون و قفلو باز کرد.
 

Nabat

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
458
امتیاز
10,436
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
=)
سال فارغ التحصیلی
00
سر کلاس المپیاد ادبی
معلم 22-23 ساله داشت اسرار توحید درس میداد
پرسیدم اینجا دقیقا ابوسعید چن سالش بودههه 🥲 😂
معلمه :🧐😵‍💫
سن ابوسعید ب چ دردت میخوره 😐
 
ارسال‌ها
322
امتیاز
6,710
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
رشته دانشگاه
پزشکی
دانشجوی اردبیل باشی (مرکز حسینیت!)، بیشتر از نصف کلاستون بچه‌های بومی و ا‌کثرا مذهبی باشن و تو بری، ترق! اول محرم آهنگ شاد بفرستی تو چنل موسیقی کلاستون که " آره مودتون نیوفته و فلان..." و بعد از طریق پلی شدن نوحه هایی که شب پیش فرستاده شده بودن یادت بیاد محرم بوده و خب بد شد، نه؟ :‌)))...
 

_Vina_

ابر های همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.
ارسال‌ها
620
امتیاز
8,147
نام مرکز سمپاد
مانا خوشبخت
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
دیشب بود حدودا داشتیم با @Sety و فاطمه چت میکردیم حرف از چند سال اینده شد که ستایش داشت از فانتزی دوران کنکور اینده حرف میزد و میگفت میریم فلان جا و اینا من گفتم نمیام رفتید تماس تصویری بگیرید🚶‍♀️
و ستایشی که گفت بزار لباسامو درست کنم یه ربع دیگه خوبه زنگ بزنم؟:))
تا چند دقیقه نگرفته بود منظورم چیه:))
 

_Vina_

ابر های همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.
ارسال‌ها
620
امتیاز
8,147
نام مرکز سمپاد
مانا خوشبخت
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
با بابام قهر کرده بودم اومدم براش چشم غره برم همون لحظه پام گیر کرد به چادری که خواهرم انداخته بود زمین و نزدیک بود بیوفتم...یه بار خواستم قیافه بگیرم:))
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,250
امتیاز
15,985
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
خودم ن ولی از دوستان داشت میگفت برو تو کووووو
ک من گفتم برو تو کوچه رضایی سمت راست ی بوتیک درجه یکیه.. کاراش عالی...
بعد باباش از پشت سر گفت آدرس دادنتون تموم شد بیاین غذا...
داشت بدبخت میشد..
 

Mva

๔гєค๓єг
ارسال‌ها
142
امتیاز
1,657
نام مرکز سمپاد
حلی1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
سر کلاس دینی اومدم جواب سوالو با الهام گرفتن از یه حدیث بگم
حدیثو اشتباه گفتم اخرش فهمیدم چه گندی زدم
 

بزرگوار

اقامت دائم تورتوگا
ارسال‌ها
421
امتیاز
11,894
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
سراغش نرفتم
دانشگاه
تبریز
رشته دانشگاه
فعلاً ژنتیک تا ببینم بعد چی میشه
پارسال یادمه میخواستم گواهینامه رانندگی بگیرم، آیین نامه رو قبول شدم ولی واسه امتحان شهری خیلی استرس داشتم و هول بودم، موقع امتحان افسر بهم گفت دنده عقب بگیر منم از بس هول بودم خیر سرم میخواستم دستمو بزارم پشت صندلیش که برگردم عقبو ببینم، بعد از اینکه پارک کردم دیدم دستمو گذاشته بودم پس کله اش!!!
همون لحظه فهمیدم که دیگه رد شدم ...
 

ili

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
544
امتیاز
8,780
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
حوزه علمیه قم
رشته دانشگاه
شیطان پرستیِ آنتوان لاوی(ص)
دایرکت رو دایِرکَت خوندم وقتی داشتم با مامانم حرف می زدم
قَریَه به معنی روستارو کلاس هفتم قُریه خوندم
مَواد رو هنوز هم مُواد می خونم
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,250
امتیاز
15,985
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
من بچگی ی چند باری میخواستن اذیتم کنن میگفتن ب بقال سر کوچه رفته.. زیاد شبیه خانواده نبودم...
این رفته بود تو ذهن من.. کلاس دوم معلممون پرسید ب کی رفتی؟ گفتم بقال سر کوچه... مامانمم می‌شناخت.. معلم بود اون موقع... خودش ریخته بود برگاش مونده بود..
 

شیما؛

Shimolii
کنکوری 1403
ارسال‌ها
250
امتیاز
4,191
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1403
موقعی که این سوتی رو دادم فکر کنم ۹ یا ۱۰ سالم بود بنابراین اون موقع چیزی نبود که خجالت بکشم
یه رستورانی هست که برگ هاش خیلی خوبن و ما هروقت میرفتیم اونجا برگ میگرفتیم ، یه شب که اونجا بودیم وقتی منو رو دیدم گل از گلم شکفت که پیتزا رو هم به منوشون اضافه کرده بودن. دوراهی سختی بود و یکدفعه من خیلی بلند (جوری که همه افراد حاضر در اونجا بشنون) گفتم : من پیتزابرگ میخوام 🤣
 

Zahra89

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
141
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1408
من کلا معروفم به اینکه هر جا میرم میافتم. یا سوتیِ بزرگی میدم. یه روز تو ابتدایی مامور اومده بود نمیدونم ماموره واسه چی اومده بود ولی اونموقع کلاس اول بودم و خب یه ذره خنگ بودم دیگه... اونروزش سر صف نرفته بودم و به جاش رفتم داخل اتاق ناظما و معلما که خالی بودن کلی چیز بردم از جمله خودکار ، یه سری دفتر و.... ( من پیش دبستانی یا مهد کودک نرفتم و فک میکردم هرچی تو مدرسه هست ماله منه )بعد اومدم پیش ماموره بش سلام کردم بش گفتم اومدی منو دستگیر کنی ؟ گفت واسه چی باید تورو دستگیر کنم خانم کوچولو ؟ بش گفتم چون من کلی خودکار و دفتر و مداد و پوشه دزدیدم . گفت جان؟ منم دوباره تکرار کردم و به مامان و بابام زنگ زدن و خلاصه.... خودتون تصور کنید چی شد...
 

Zahra89

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
141
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1408
امسال که حضوری شده بود داشتم با یکی از همکلاسیا حرف میزدم و میگفتم : هعییی اره بابا ماریجوانا و ماشروم هم نمیتونن مارو سیر کنن بزنیم تو خط تریاک .... معلم قران پشت سرمون بود.... یهویی گفتم نهههه خانم فلانی به خدا چرتوپرت میگفتیمه ماریجوانا چیه اصلا امریکا چیه ما مسلمونیم از اینکارا نمیکنیم کهههههههههه قیافه یه معلمه :😐😐😐😐😐😐😐😐😐 یعنی کله سوتی یه طرف اون قسمتی که میخواستم قضیه رو حمع کنم یه طرف
 

_Vina_

ابر های همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.
ارسال‌ها
620
امتیاز
8,147
نام مرکز سمپاد
مانا خوشبخت
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
زنگ ریاضی حالا یه کوییز داشتیم و بچه ها رو تخته نوشته بودن
#نه_به_امتحان_اجباری
#سمپاد_زندگی_آزادی
و قرار شد وقتی معلم اومد بلند بگیمش🚶‍♀️
همین که معلم اومد و ما شروع کردیم معلم ترسید و خودمونم اینجوری بودیم که هر کلمه رو میگفتیم قهقه میزدیم و قیافه هامون بشدت خنده دار شده بود:))
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,250
امتیاز
15,985
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
من وقتی زیادی خسته ام:

+استاد پشت مدرسه جوریه ک تخم چشم ما تو تخم پسراس


چراا اخه.. هر وقت یادش میافتم خندم میگره لامصب.. تو اون موقعیت فقط سعی داشتم قهقهه نزنم.. و گرنه اینکه خندم گرفته خودم مشخص بود
 

Cooly

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
315
امتیاز
1,809
نام مرکز سمپاد
فرزانگان x
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1405
سال پیش سر کلاس آنلاین مطالعات، داشتم با چنتا از دوستام توی گروه واتساپ چت میکردم همزمان با کلاس. بحثمون درباره یکی از بچه‌ها بود که کلا از هفتم به بعد شاید فقط دو بار صداش رو شنیده بودیم چونکه ۸۰ درصد کلاسا رو حاضر نمیشد یا هم اگه بود میکروفونش رو باز نمیکرد.
بحث اینطور همینطور داشت پیش میرفت که دیدم دوستم یه پیامی فرستاد با لپتاپ که یادش رفته زبان کیبورد رو عوض کنه و حرفاش انگلیسی شدن. بخاطر همین هم من که با لپ‌تاپ توی کلاس آنلاین بودم با خودم گفتم که اگه روی همون حروف توی کیبوردم کلیک کنم ولی زبانش فارسی باشه حتما میفهمم چی میخواسته بگه.
بخاطر همین هم توی چت باکس کلاس شروع کردم به امتحان کردن کلمات(حروف انگلیسی رو میزدم منتها کیبورد رو فارسی بود). آخر سر فهمیدم که نوشته بود: «اون از [اسم مدرسه] اسکل بود.»(خطاب به همون آدم)
بعد که اومدم پیام رو پاک کنم، اشتباهی اینتر رو زدم و پیامه تو چت باکس سند شد و نمیشد پاکش کرد.

بعدش فقط داشتم زار زار گریه میکردم...
یه عالمه به معلم پیام دادم جهت عذرخواهی
حتی استاتوسم گذاشتم که به بچه‌ها بگم که بخدا عمدی نبوده و منظورم شما نبودید

هنوزم وقتی یاد این ماجرا میوفتم از خجالت آب میشم
 

Iumsee

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
397
نام مرکز سمپاد
کاییدی
شهر
پلدختر
سال فارغ التحصیلی
1400
با یکی بحثم شد اومد بگه تو منو خر فرض کردی با عصبانیت گفت «تو منو فرض خر کردی ...هان😠»
اینقدر خندیدیم یادمون رفت بحثمونو😂😂
 
بالا