- ارسالها
- 571
- امتیاز
- 2,988
- نام مرکز سمپاد
- حلّی ۲
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1396
- مدال المپیاد
- کامپیوتری بودم
- دانشگاه
- شریف
- رشته دانشگاه
- کامپیوتر
پاسخ : سوتیها
داییم داشت با تلفن درمورد مرغداری یه نفر صحبت میکرد، میخواست بگه از گوشت مرغ ها استفاده میکنه یا مرغ ها تخمگذار هستن. گفت: «تخمیه یا گوشتی؟» حرف زدنش تموم شد برگشت دید همه دارن بهش نیگا میکنن
داییم داشت با تلفن درمورد مرغداری یه نفر صحبت میکرد، میخواست بگه از گوشت مرغ ها استفاده میکنه یا مرغ ها تخمگذار هستن. گفت: «تخمیه یا گوشتی؟» حرف زدنش تموم شد برگشت دید همه دارن بهش نیگا میکنن



مثلن ی سری ادم هستن ک تا بهشون نگا میکنی تورو یاد ی چیزی میندازن...


{برمی خیزد مثل جِنتِل مَن ها صندلی را جابه جا می کند }
بالکن کجا بود ؟ راهو اشتباه اومدم گویا
[nb]احساس کرده بودم مث خونه خودمونه
) این دوستم دنبالم کرد منم شروع کردم بدو بدو که برم بیرون که یهو دقققققققققققققققققققققققققققق با دماغ رفتم تو شیشه بع از شدت ضربه پرت شدم تو زمین
دیدم اوا راست میگه
بعدشم گفت یا برو دست شویی یا آب دارخونه من
بعدش دستم رو از رو دلم برداشتم 






....خدا رحم کرد چیزای بدتری نگفتم #-o...تا یه 5 دقیقه من سکوت کرده بودم هیچی نمیگفتم

#
