پاسخ : سوتیها
مدرسه ما که ایشالا گل بگیرنش من راحت شم

یه آزمایش گاه درست حسابی نداره این راهنمایی های فسقلی هم اومدن پژوهش سرای مارو اشغال کردن واسه همین مجبور بودیم ( و هستیم البته کماکان

) بریم آزمایش گاه شهید بهشتی
واسه فیزیک قرار شد بریم آزمایشگاه آقایون

آزمایشگاهشون طبقه بالا بود ماهم اول که رفتیم تو آزمایشگاه کسی نبود منم فکر میکردم تا وقتی ما تو آزمایش گاهیم اوشونا( همون آقایون دگه) تو مدرسه خودشون میمونن ولی خب اشتب میکردم

وقتی درسمون تموم شد و میخواستیم برگردیم با دوستم مسابقه گزاشتیم کی ازدر خروجی که طبقه پایینه زود تر میره بیرون حالا ما دوتا جیغ کشون شروع کردیم مسابقه و من بدبخت ازش جلو زدم و متاسفانه پله هاشون یه جوریه که تا وقتی که از پایین به پله سومی نرسیدی نمیتونی ببینی که کسی هست یانه و منم با اون وضعیتی که داشتم میومدم ( دستا باز در حال دوییدن و جیغ کشون) یه هو دیدم مدیر شهید بهشتی و یکی دو کلاسشود با دهن های باز دارن من رو نگاه میکنن و از اونجایی که سر عت من بالا بود

نتونستم خودم رو نگه دارم و صاف رفتم تو شکم نمیدونم کدوم بدبختی :-[

:-[

دوست منم که وقتی منو دید همون طور که قهقهه میزد از در دوید بیرون منم خجالت میکشیدم همون جوری با سر پایین افتاده دوییدم از در بیرون حالا بیرون رفتن من همانا ترکیدن آزمایشگاه همان

****
یه بار این بچه های تجربی تو کلاسشون داشتن بزن و بکوب میکردن و از اونجایی که من تو مدرسه شناخته شده هستم

فکر کرده بودن کار منه

بعد مدیرمون با عصبانیت اومده از من میپرسه آرزو کو؟؟؟(دقت کنید آرزو خود این جانب میباشم

)
مدیر؟؟ X-( X-( X-( X-(
من


:-ss

:-$

خانوم من اینجا نیستم
بچه ها :-\ :-\ :-\ :-\ :-\
مدیر بیا برو دنبالش بگــــــــــــــــــــــرد بگو بیاد دفتر کارش دارمX-( X-( X-( X-(
من

چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشم
بعد که مدیرمون از در رفت بیرون
من #

و بچه ها + من
