




اتفاقا ما رفتیم باغ گیاهان...شاه اسپرم کنار یه گیاه بود که اسم خانوادش به فارسی خواجه باشی هست،،،،خوب یه جور کاشتن که قشنگ جلب توجه میکردبه نقل از amoo.majid :توی کتاب فارسی اول قسمت معنی لغات نوشته:
نازبوی: ریحان، شاهسپرم
رفتم توی عطاری دیدم رو قوطی بذر ریحون نوشته: شاه اسپرم![]()

بعد من اومدم سفارش بدم زارت ، اشتباه لپی کردم گفتم آغا چهار نخ کوبیده بدین

) اومد ما رو تهدید کنه مثلن از رو نرفتم ، بعد دیگه مث اینکه کل سالن ریخته بود به هم 2 3 نفر دیگم یاری داده بودن به کل سال تغلب رسیده بود از 4 5 نفر خاص که یکش من بودم با تعداد کثیری از مشترکین
خعـلی ضایه بود 

آقا بچه دهاتم دیگه
بعد متروئه هم نقشه نداشت
بغل دستیم هم دهاتی تر از من بود 

....خلاصه بار اول ک رفتیم اول راهنمایی[nb]میدونین کسایی ک تازه تیزهوشان فبول میشن چ جوی میگیرتشون دگ؟[/nb] بودمو تازه قبول شده بودم....من از بقیه جاموندم معلما و بچه ها رفتن بنده عقب موندم....بدو بدو اومدم دیدم در بسته س...مجبور شدم از دیوار برم بالا...وقتی میخواستم بپرم خوردم زمین....شلوارم پاره شدصورتمم بدجور زخمی
...سرمو اوردم بالا دیدم پسرا صف بستن ....همه برگشتن دارن نگام میکنن چن نفرشون نامردا بلند بلند میخندیدن...
....خلاصه بین 200تا پسر با سر افکندگی تمام رفتم تو کارگاه....حالا رفتم تو کارگاه متصدیش ی مرده ای بود گف:دخترم از جنگ برگشتی؟من میخاستم بگم افتادم زمین شلوارم پاره شد گفتم نه افتادم پاره شدم!!هیچی دگ مرده اینطوری
بچه ها
معلممون
من ^#^ ^#^ ^#^ حالا وقتی میخاستیم بریم زنگ تفریحشون بود(با اون وضعو و شلواره پارم باید از بین اون همه پسر رد میشدم لا مصب!!)....اینا هم میخاستن کرم بریزن یکیشون اومد جلو گف:شلوار میخای بهت بدم دختر خانوم؟....منم با عصبانیت
نه خودم دارم مال خودتو نگه دار برای خودت!!
من #
#
#
هنوز بعد 4و5سال معلم حرفه اول راهنماییم هر وق میبینتم کلی خندش میگیره...بچه ها ک جای خود دارن....







به نقل از shaylin :وقتی راهنمایی بودیم برای حرفه باید میرفتیم کارگاه....گارگاه کجا بود ؟مدرسه پسرا....
.


بعدش گیر کرده بودم نمیتونستم بیام بالا درد شدیدی هم من رو فرا گرفته بود، له له شدم
علاوه بر سرویس مدرسمون، اون دسته دانش آموز های دبیرستان دخترونه و مینی بوسشون که کنار من بودن هم رفتن هوا
آخر سر نمیدونم کی بود بعد 5 دقیقه من رو کمک کرد از اون وضعیت دربیام ولی تو عمرم اون شکلی ضایع نشده بودم! 


دوباره ميگمش







:-[ 





یه آزمایش گاه درست حسابی نداره این راهنمایی های فسقلی هم اومدن پژوهش سرای مارو اشغال کردن واسه همین مجبور بودیم ( و هستیم البته کماکان
) بریم آزمایش گاه شهید بهشتی
آزمایشگاهشون طبقه بالا بود ماهم اول که رفتیم تو آزمایشگاه کسی نبود منم فکر میکردم تا وقتی ما تو آزمایش گاهیم اوشونا( همون آقایون دگه) تو مدرسه خودشون میمونن ولی خب اشتب میکردم
وقتی درسمون تموم شد و میخواستیم برگردیم با دوستم مسابقه گزاشتیم کی ازدر خروجی که طبقه پایینه زود تر میره بیرون حالا ما دوتا جیغ کشون شروع کردیم مسابقه و من بدبخت ازش جلو زدم و متاسفانه پله هاشون یه جوریه که تا وقتی که از پایین به پله سومی نرسیدی نمیتونی ببینی که کسی هست یانه و منم با اون وضعیتی که داشتم میومدم ( دستا باز در حال دوییدن و جیغ کشون) یه هو دیدم مدیر شهید بهشتی و یکی دو کلاسشود با دهن های باز دارن من رو نگاه میکنن و از اونجایی که سر عت من بالا بود
نتونستم خودم رو نگه دارم و صاف رفتم تو شکم نمیدونم کدوم بدبختی :-[
:-[
دوست منم که وقتی منو دید همون طور که قهقهه میزد از در دوید بیرون منم خجالت میکشیدم همون جوری با سر پایین افتاده دوییدم از در بیرون حالا بیرون رفتن من همانا ترکیدن آزمایشگاه همان

فکر کرده بودن کار منه
بعد مدیرمون با عصبانیت اومده از من میپرسه آرزو کو؟؟؟(دقت کنید آرزو خود این جانب میباشم
)
:-ss
:-$
خانوم من اینجا نیستم
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشم
و بچه ها + من
