این نمیشه گفت سوتیه اما حالا!
کلاس "نینجوتسو" بودیم بعد ی بخشیش هست ک با چوب کار میکنیم از این حرکتا ک چوبو تو دستا میچرخونیمو ضربه میزنیمو این کارا.
مربیه داشت یاد میداد چوبو نگه میداریم ، جفت پا از روش میپریم. منم اومدم این کارو بکنم ، با صورت پرت شدم زمین بعدش خواستم کسی نفهمه و نبینه چجوری از درد له شدم ، همونجوری ک رو زمین بودم اومدم چوبه رو بچرخونم چوبشم بلنده خیلی تسلطم زیاد نیست اینو چرخوندم یهو دیدم یکی شروع کرد داد زدن سرمو اوردم بالا دیدم چوبو محکم زدم تو شکم مربیه بعدا چون رو زمین بودم همه هم دورش داشتن تمرین میکردن ، فک کرد یکی از اوناست ، خیلی بی تعارف چندتا مشت و لگد بهشون زد خالی شه!
با زنداییم درمورد رشته های پول ساز و غیر اشباع صحبت میکردیم!! میگه بیا برو ژنتیک و از این چیزا بخون. میگم چرا؟! میگه من باردار که بودم رفتم شیراز فتوسنتز کردم ، 1میلیون ازم گرفت!!!!
نشسته بودیم تو سرویس و بچه ها خیلی سروصدا میکردن یهو راننده سرویسه برگشت گف : فک میکنین فقط خودتون خر ید؟؟؟ X-( [دی سوز بَ چَ فقط اوزوز اشح سوز؟]
بعدش که فهمید چی گفته تا آخر راه جیکشو درنیاورد!
این یکی سوتی نیس ولی جالبه بذارین بگم
چن سال پیش قبل از خواب دسشویی نرفتم چشمتون روز بد نبینه خواب دیدم به شدت شاش دارم بعد توی خواب رفتم دسشویی دیدم وقتی ادرار می کنم شکمم داره خیس میشه هیچی دیگه از خواب پریدم دیدم ماشالله در دریایی از شاش به سر میبرم.
دیگه خودتون فرض کنین اون لحظه چه احساسی به آدم دست میده.
امروز سرکلاس زبان داشتیم اهنگ اخر درسمونو گوش میدادیم...من شذیذا تو حس بودم....یهو صدام رفت بالا حالا اواز نخون کی بخون.....چشامو بسته بودمو میخوندم....اهنگش یه چیزی تو مایه های سامو لایک یو ااز ادل بود...منم با تمام وجودم داشتم میخووووندم...
it's great day FOR LOVE....یهو دیدم من دارم میخونمو و صدای خود موزیک نمیاد.....اصن وضعی بود...اب شدم :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
عاقا ما سوار تاکسی شدیم بعد من هدفون تو گوشم بود این شعره هم کلا از اول تا آخر هی میگف زیک زاگ
بعد اقایه پرسید خب دخترم کجا میخوای بری؟
منم جواب دادم زیک زاگ
اون : کجا؟
من زیک زاگ
اون: کجا دخترم؟
من : آقا خیابون زیک زاگ دیگه
بعد جالبه خودمم نمیفهمیدم دارم میگم زیک زاگ فک میکردم دارم اسم اون خیابونرو میگم
من اونقدر سوتی دادم که نمیدونم کدومو بگم :-[
وقتی کلاس اول راهنمایی بودم از معلم اجازه گرفتم برم تراش مدادم رو بریزم سطل زباله...آغا اجازه گرفتن همانا باسرعت رفتم که پام لب پله گیر کرد و با سر رفتم توی سطل زباله بماند آن روز چه حسی داشتم... معلم و همه ی بچه ها هم که مردن از خنده!!خدا روز بد نیاره!! #-o
وسط سال یکی از بچه ها بود سر کلاس دینی خیلی شلوغ میکرد ینی در حدی که معلم اینطوری X-( میشد بعد یه دفعه معلم میخواست بگه توروجون مادرت که خیلی دوسش داری ساکت بشین بعد بیچاره اشتباه گفت تورو جون مادرت که خیلی دوسش دارم بعد یهو بیچاره رنگ عوض کرد ولی بروی خودش نیاورد دیگه ما همچین معلم هایی داریم B-)
یادمه یه روز با دوستام رفته بودیم استخر
تو آب بودم که دیگه پاهام خسته شده بود بعد تصمیم گرفتم بیام بالا
به پشت دستامو گذاشتم که بیام بالا بعد یه دفعه دیدم که انگشتم تو مایو طرفه و من هم کشیده بودمش پایین
یکشنبه فیزیک داشتیم.استادمون یه مسئله داده بود حل کنیم...دوستم بعد از کلی فک کردن به نتیجه نرسید به استادمون گفت: آقای چیز من این مسئله رو نمیتونم حل کنم
استادمون:آقای چی؟
ما:
دوستم:منظورم آقای عباسی بود
امروز داشتیم با دوستان با اتوبوس {هوای پاکتر و این حرفا } میومدیم خونه . تو راه یه مغازه دیدم که رو تابلوش نوشته بود :کیف و کفش دیور" منم خیلی شیک به دوستام گفتم : یادش به خیر ... ماعم تو ابتدایی یه مستخدم داشتیم که اسمش خانوم دیوَر بود اینجا نوشته "کیف و کفش دیوَر"
دوستان : منظورت دیوره (Dior) دیگه؟؟!!!
من : خوبالا :-[
بعضی از سوتیا باعث میشه ادم بدجوربسوزه: پس از سال ها رفتم با کارت خودم شارژ خریدم بعد دیدم إ چه جالب این چقد عمرکرد!! خلاصه ترکوندم بعد الان رسیدشو از کیفم در اوردم میبینم بجای 2تومن 20تومن گرفتم اونم با کارت خودم.