خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

داداشم به یکی از دوستاش میگه بعبعیی ( اسم مُستعارش تو خونه ی ما :)) ) ... بعد داداشم با همین دوستش رفتن بیرون ، وقتی برگشت زنگِ آیفونُ زد بهش گفتم با بعبعیی خوش گذشت؟!؟!

بعد مثه اینکه بعبعیی کنارش وایساده بودُ شب بودُ من نمی دیدم :-"

× خوب شد نگفتم چریدین خوش گذشت؟ ... آبرو خانوادگی رُ بر باد میدادم #S-:
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو فکر یه چیز دیگه بودم مامانم از اون ور داد زد :علییییییییی جارو رو بیار
من بعد چن مین:مامان جوراب ها کجان؟ (:|
مامان:جوراب ها باید پیش خودت باشه واسه چیته؟
من: خودت گفتی جوراب ها رو بیار دیگههه :> :-/
مامان: من؟؟!!!! :O
پس از مدتی
من: :)) :D
مامان: ^-^ :-w [-( :-?
خانواده: =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پریشب یکی از اقواممون مریض شد و رفتیم بیمارستان
دیگه شب شد و رفتیم خونه ی یکی از اقوام برادر مریض هم بیمارستان موند
اونجا رفتیم شام خوردیم و رفتیم بخوابیم که تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتن
ما : الو :|
اون : الو سلام :(( :(( مامانمون مرد :(( :(( ای داد :(( :((وای ایوای :(( :((
ماهم تو خونه ی قوممون : وووووووی :(( :(( :(( لییییک :(( :((
ممانم ممانم ای واااااااای
همسایه ها هم خبردار شدن اومدن تسلیت گفتن یه نیم ساعتی هم نشستن #-o #-o #-o
بعده یه ساعت گریه کردن و شیون به راه انداختن و همسایه هارو از خواب بیدار کردن
تلفن زنگ خورد پسرش بود
_ الو
_سلام :((
_براچی گریه میکنی خیلی خیلی معذرت میخوام مامانمون رفته تو کما :-[ :-[ :-[
_ :) :) :)
همه ی این اقواممون :-[ :-[ :-[ دیگه نتونستن حتی نیگاه این همسایه ها بکنن
بعد که همسایه ها رفتن همه ی این مردم :)) :)) :)) :)) :))
ما که گفتیم تا بریم تا وضع از این بدتر نشده
 
پاسخ : سوتی‌ها


روز ولنتاین بود. ما راهنمایی بودیم.

بعد یه آخوندرو آورده بودن بهمون بگه دوس پسر خطرناکه و اینا... ( خطر بلعیدن :-" )

بعد تو کیف همه کلی کادو های جورواجور. خلاصه اصن ما بهش گوش نمیدادم.

اونروزم میکروفون مدرسه خراب شده بود. میگرفت ول میکرد :-قطع و وصل

بعد آخوند پا شد که خدافظی کنه بره. میکروفون خراب بود دیگه . گفت :

من خانوم مدیر شما رم از همینجا میبوسم =)) ( خانوم مدیر 2 سانت باهاش فاصله داشت. فیس تو فیسم بودن :-" )

نگو این میخاسته بگه من دست خانوم مدیر شما رو از همینجا میبوسم. قسمت دستش پخش نشده بوده و قطو وصل شده بود....

خلاصه بچه هام جوگیر :

آقا خانومو ببوس یالا... ولنتاین مبارک.... همه باهم تکرار میکردن. دست جیغ قر . تکون دادن شونه ... P:> P:> P:> P:> P:> P:> P:>

ما : \:D/ \:D/ P:> P:>

آخوند : :-s ~X( :-[ h-: h-: h-: (همونموقع در رفت)

خانوم مدیر : [-( :-& X-(

ولنتاین و کادو های درون کیف : (< =))


و خانوم مدیر و آقای آخوند در درون دلشان : x: x: x: *-: *-: *-: *-:
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب دوستم با پسره تو اف بی می چته
پسره:خوبی شما؟امروز دیدمت تو خونه ی شیما نه؟
دوستم:آره
پسره:از خودت بگو
دوستم:من؟
چی بگم خو؟
یارو:خودتو توصیف کن
دوستم:
خوشگلم :D
با معرفتم
با شعورم
زن زندگی ام :D
اصن میدونی؟عروس تعریفی میگن همون منم!
پسره و من: =))
دوستم به من:این چرا میخنده؟
من:خره اینجوری که نمیگن یاد ضرب المثله افتاده خو!
دوستم:کدوم ضرب المثل؟ :O
اصن یه وعضی! :))
...
همین دوستم شماره ی یه یارویی رو میخواس
اس داده به دوستش:
سلام بهار
شماره ی میلادو داری؟از سینا خواستم بگیرم نداشت...
بعد از اون جا که داشت با من حرف میزد حواسش پرت شد
زد send to baba
هیچی دیگه!باباشم رو مبل نشسته بود
یهو باباش:فلاااااااانی؟!میلاد که شاگرد منه X-(
دوستم: ^#^ X_X
به چه سختی ای گندشو جم کردیم با هم! :D
سیم کارتم شکست آخرش! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اندر احوالات کلاس شیمی:

معلم: واقعا برای این مدرسه متاسفم . مثلا تیزهوشانه. حیفه این مدرسه که شما توشین. برداشتن یه عده جونور آوردن تو مدرسه گفتن اینا تیزهوشن . هیچی تو کلتون نیس ...

دانش آموزان: :| :| :|

من :نظر لطفتونه :D

معلم: L-: L-: L-: ~X( ~X( ~X(

پ.ن: نمی دونستم اینقد وضعیت خطریه وگرنه ژیپش میکردم
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو راه فهیمه برگشته میگه:
مورمالَک
(منظورش مارمولک بود) :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش حالم خوب نبود و رفته بودم قدم بزنم! بعد هندزفری تو گوشم بود! رفتم سوپری,تا یه شارژ بخرم و کمی خوراکی و برم خونه!

تا رسیدم سوپری, آهنگ وقتی دلت شکست اومد!

بعد منم گفتم چی میخوام و نمدونم آقاهه چی گفت که منم الکی سرم و تکون دادم!

کلا مشغول بودم,وقتی برگشتم دیدم رو میز یه بسته سیگار گذاشته!

گفتم: ببخشید! میشه خریدایی که گفتم و بدین,من برم!!

آقاهه: خانوم شما گفتین سیگار بدین دیگه!!

من: من گفتم؟؟؟

آقاهه: آره!!! گفتم یه بسته بدم,شما هم سرتون و تکون دادین!!!

من: آقای محترم شوخیتون گرفته؟؟؟ به قیافه ی من میخوره سیگاری باشم؟؟؟

آقاهه: چه میدونم!!! خودتون گفتی!!

منم فهمیدم مشکل از کجاست و برا اینکه ضایه نشم,گفتم: ببخشید! مثل اینکه شما اصلا حالیتون نیست! خدانگهدار!


+توضیح: آهنگ وقتی دلت شکست, یه تیکش میگه, دور خودت همش دیوار میکشی/افسوس میخوری,سیگار میکشی!
منم داشتم با خودم آهنگ میخوندم! آقاهه فک کرده بود سیگار میخوام!! =))

++وقتی در عالم خودم سیر مسکنم نمیدونم چیکار دارم میکنم!!! =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با داداشم کار خیلی مهمی داشتم
بعد مامانم بهش زنگ زد ببینه کجاست و کی میاد خونه
اونم گفت من ناهار نمیام خونه
منم اعصابم خرد شد یک دفعه از دهنم پرید تو روح باباش . یعنی چی نمیاد خونه؟
یکدفعه دیدم بابام به خالت :| :-w داره نگام میکنه X_X
افتضااااح بود
یعنی میخواستم برم تو زمین فقط X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

مجری تو برنامه ساعت25 گفت که

یه برنامه شسته شفته براتون تدارک دیده شده :D :D

بعدش درستش کرد گفت شسته رفته :D :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديروز تو حرم بوديم،يه عربه رو ديديم.به بچه ها گفتم:بياين الكي عربي بحرفيمو عكس العمل بقيه رو ببينيم‏‏ ‏↳‏
بعدش رفتيم كفشداري كفشامونو بديم(همونجوري داشتيم مي حرفيديم)كفشامونو داديم به كفشداره،يهو برگشت گفت:كلكم؟(منظورش اين بود كه همتون با هم هستين؟)‏↳‏

منم گفتم:آره بابا هممون باهميم :‏))‏

 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی همسایمون
همسایه =سلام دخترم ،خوبی؟ :)
من=ممنون شما خوبین؟ >:D<
همسایه =دخترم کدوم مدرسه میرفتی؟ :-/
من=فرزانگان
همسایه= خاک برسرت ،تیزهوشان قبول نشدی
من= X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس، معلم: بچه ها كلمه ى استنتاج از چى مياد؟ :)
يكى از دوستان با اعتماد به نفس بالا: تنج ;;)
كل كلاس =)) =)) :)) :))
معلم ~X( L-:
سركار خانم نابغه :-?? ^-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مامانم گفت با pickle ( ترشی ) یه جمله بساز!!


منم گفتم : این که کار نداره !! B-) I love eating people!!!!!!!! with my lunch

مامانم : :O :O :O :O

من بعد از چند ثانیه : :D :-[ :D :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم خونه همکار مامانم برا افطاری(ماه رمضان پارسال بود ) بعد داداشم اومد تشکر کنه از همکار مامانم[nb]فامیلی ایشون قاسمی هستش[/nb]گفت :ممنون خانوم میرزا قاسمی :D

البته این سوتی رو یکی از آشنایانمون برام تعریف کرد . یه روز بابام و داییم می خواستن برن مجلس ختم یکی از فامیلا .
همون روز داییم برای جلسه اموزش اعمال حج عمره رفته بود مسجد . بابام از همه جا بی خبر زنگ میزنه به داییم که کدوم مسجدی ، داییم هم آدرس مسجدی رو که توش جلسه بود رو میده . بابام میره داخل و بی سر و صدا میشینه فاتحه می خونه بعد بلند میگه خدا رحمت کنه . مسجد می ترکه از خنده
:D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی برادر من در امروز
من و داداشم امروز اساسن هم دیگرو خورد و خمیر کردیم و در آخر بنده چلاق شدم X-( و دستگیره درمون هم کنده شد :-"
بعد که بابام اومد یه جوری درستش کرد وبه این فکر بود که من چه طوری دست گیره در رو کندم :O
ظهر مامانم اومد خونه من داشتم شرح حال میدادم از اتفاقات صبح و جد و آبادمون رو کلا فتح میکردم :D
بعد داداشم اومد منو یه جورایی خراب کنه
سخن گهر بار برادرم:
نگا اومده دست گیر در درست کنه بی عرضه گند زده توش و کلا ر*ی*د*ه آخه کدوم خری اینجوری در رو درست میکنه که تو کردی :P
من:
بابا در دستگیره رو درست کرده B-)
داداشم: :-\ :-?? [-o< :-ss ^#^
مامانم: L-: X-( ~X(
من:(البته تودلم) :D :)) :)) =)) =)) B-) {-8 :P =P~ در حالت عادی :-w :| X-(
بابام اگر در اون لحظه حظور داشت: :-w L-: X-( ~X( ~X( ~X(
یه سوتی هم همین الان بنده دادم به اساسا د خط ۲ توجه کنید :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیر سرم خواستم امروز پارکور کار کنم...از روی صندلی های پارک پریدم از آخری که خواستم بپرم بدنم رد شد پاهام گیر کردن به لبش مستقیم با پیشونی خوردم به زمین..مردم اومدن با خنده از رو زمین جمم کردن......
الان گردنم رو که تکون میدم صدای استخوناش میاد!!!
فک کنم فردا تو دیدنی ها نشونم بدن!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

گوشی شارژ نداشت هی low battery(؟) میداد
اومدم زدمش شارژ دیدم نمی شارژه
با خودم گفتم دو حالت بیشتر نداره ;;)
یا مشکل از شارژره یا مشکل از شارژره :D
این ور و اونورش کردم دیدم نه مشکله حل نمیشه
بعد طی یک اتفاق انتحاری که در مغزم به وقوع پیوست، یادم افتاد برقا رفته!!! :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس شيمي:
معلم:واكنش ها دو نوع اند يا يك مرحله اي و چند مرحله اي.
A+B ->C
C+B ->D
D+A ->E
الان اين واكنش چن مرحله ايه.

يكي از بچه ها برگشت با اعتماد به نفس كامل گفت آقا 3 مرحله ايه
كلاس :)) :))
معلم :| :|
اون دانش آموز تيزهوش :-/
خوب معلم عزي وقتي ميحرفي سوال بودن و خبري بودن جملت مشخص نيس :D
 
Back
بالا