خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

لا مصب این بیمارستانای کوچیک هم که همه قسمتاش شبیه همه!
رفتم تو بخش بستری آقایون داد میرنم: مامااااان....بچه به دنیا اومد؟؟؟!سالمه؟؟! ;D
صدای خنده اومد...
بعد یه آقایی سرشو آورد بیرون گف: ببخشید خانوم فک نکنم تو این بخش کسی بتونه بچه بیاره! =)) =)) =))
منم اینجوری... :-[
ببخشید فک کردم بخش زنانه! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از smartgirl :
خالم وقتی بچه بوده روز قبل یه روز قدسی به مامانم گفته بود:
eeeeee...... امسال هم روز قدس افتاد جمعه
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

جالب اینجاس وقتی داشتم برای دوستم :-" :-" هم تعرف میکردم گفت : خوب مگه چیه؟؟؟ :-??

:)) :)) :)) =)) =)) =)) =)) =)) :)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه سوتي از آبجيم:
دختر همسايه راديوژله ميخونه !!! =))
منظورش راديو لوژي بود ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال توي روضه بوديم غرقه گريه! ملت داشتن سينه ميزدن با سوزو گداز! مداحه يهو وسط نوحه خواست يه حالي داده باشه به ملت گفت قربون سينه هاتون برم!!!!!!!!!!!
ملتو بگو! =))=)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما پیش دانشگاهی بودیم بعد میرفتیم یه جا کلاس عربی.
یه روز ساعت 8 از خواب بیدار شدم هنوز از جام بلند نشده بودم،توی همون رخت خواب گوشیمو برداشتم زنگ زدم آموزشگاه.
-سلام،آموزشگاه سلاله؟!
-بله
-ببخشید میخواستم ببینم کلاسخربی چه ساعتی تشکیل میشه؟! ;D
بعد دوزاریم افتاد گفتم یعنی کلاس عربی آقای خطیبی کی تشکیل میشه؟!
بعد دیگه بین دوستان جا افتاده بود،میخواستیم بهم تایم کلاس اعلام کنیم میگفتیم کلاس خربی!هی وای!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان مامانم میخواست زنگ بزنه مشهد خونه یکی از فامیلامون!
طرف گوشی رو برداشته مامان من میگه:سلام اقا محسن شمایی؟؟
گفت :نه!!! =)) =))
بعد مامانم گفت:مگه اونجامشهد نیست؟؟؟
منو داداشم :)) =)) =)) =))
بعد مامانم فهمید چی سوتی داده بعد میخواست درست کنه گفت
اونجاخونه کیه؟؟؟؟
منو داداشم :)) =))
بعد ازاخر گفت خونه اقای فلانیه؟؟طرف گفت نه!!!!!!!! =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو کلاس زبان حرف از برج ایفل افتاده بود معلم برگشت گفت که برج ایفل که تو پاریس ....!!!
دوستم که حواسش نبود برگشت گفت خانوم برج ایفل که تو فرانسه است
همه ی کلاس تو این حالت =)) =))
طفلک بچه :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوم راهنمائی بودم بعدش دستشوئی دانش اموز و دبیران یکی بود
دوستم گف سارا من میرم WC
اون رفت من با کمی تأخیر رفتم دنبالش
گفتم الی؟کدوم wc هستی؟
الی:اینجا اینجا
منم از دستشویی بغلی صداشو میشنیدم
با پا محکم زدم به در
ی صدای مهیبی داد
جالب اینجا بود الی جیغ زد
گفتم حتما تو همینه که جیغ زده
ی بار دیگه با پا زدم
چن بار زدم دیدم الی از دستشویی بغلی در اومد
گفتم خاک تو سرم اینجا کی بود؟
دیدم معلم علوم اومد بیرون
منم هول کردم گفتم وای خانوم در خراب بود لگد زدم درست شه
گف باشه ی نمره ازت کم کردم میفهمی در درست نکنی
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوتا شماره زیر هم نوشته بودم(یکی رانندگی یکیم موسیقی)زنگ زدم موسیقیه حالا میخستم بزنگم رانندگی.
من:ببخشید خانم این کلاساتون کی شروع میشه؟
خانومه:ازهروقت ثبت نام کنی.
من در این حال :o(آخه بدوستم گفته بود اول مهر)
بروی خودم نیاوردم گفتم:هزینش؟
خانومه:60تومن دوماه
من دوباره :o(آخه 130تومن بدوستم گفته بودن)
خانومه:چه کلاسی می خای بیای؟
من باز :o(بخودم گفتم مگه غیر رانندگی چیز دیگه ایم داره میخاستم بگم تئوریشو میخام بیام)
من:جانم؟؟ :o :o :o
خانومه:با چه سازی میخای بیای؟
من :o :o :o :o :o :o :o(مگه رانندگیم ساز میخاد؟)یهو نیگا کردم به شمارهه دیدم شماره آموزشگارو گرفتم. ;D
بعد یجور سرهم کردم تموم شد رفت ;Dخوب شد خانومه نشناختم وگرنه آبروم میرفت :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتیای نقل قول از نگین:
داشتم با دوستم حرف میزدم،دوستم گفت کدوم پارکو میگی؟
میخواستم بگم اونی که شب تولدم رفتیم، گفتم اونی که شب عروسیم رفتیم =))
*این نقل قول از خودش بود

یه شب دیگه داشتیم چت میکردیم،گفت:
من جوجه که بودم خیلی بچه دوس داشتم،میخواس بگه بچه بودم،جوجه دوس داشتم! ;D

خودم الان به نگین: خیلی ناراحتم ماه رمضون شد... :(
نگین:تموم شد دیگه؟ ;D

امشب خودم دو ساعت داشتم دنبال یکی از قرصام میگشتم،
بعد با بابام گشتیم، بعد دوباره خودم، خلاصه بین شاید واقعا دویست ورق قرص، پیداش کردم!
دوباره بدون اینکه بخورم، گذاشتمش تو ظرف، گذاشتم تو کابینت =))
گم شد ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم ديروز يه سوتي داد خيلي باحال بود
ميگه:اونقدر بهت گفتم برو فلان جا كه رو زبونم علف سبز شد! :))
ميخواست بگه زبونم مو در اورد
 
پاسخ : سوتی‌ها

عید امسال که رفته بودیم استانبول یه روز خواستیم بریم مرکز خرید
همین طور که می رفتیم بابام گفت :من خسته شدم شما ها برین
بعد برگشت به مامانم گفت:چه قد پول می خواین؟
مامانم یه عددی گفت که حالا بماند
عددی که بابام برگشت گفت:چه خبرتونه؟؟؟!!!! :o
داداشم از اون ور برگشت گفت:بابا می خوای وظایف پدرو در خانواده رو بگم؟
بابا:بگو ببینم
داداشم:تهیه ی علوفه برای گوسفندان
نگهداری از گوسفندان
...
دیگه داشتیم از خنده می مردیم
منم که خوش خنده از خنده ی زیاد نشسته بودم وسط خیابون تو این وضعیت =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما سوار ماشین
نیا:اینجا دیر کوثره؟
من:کجا؟
نیا:دیر کوثر
غزل:منظورش خیابون کوثر نیس؟
فاطی:دنبال کوثره؟
من:کوثر کی هس اصن؟
ندا :نه بابا دوستش دیر اومده
نیا:نه نه دیر کوثر:عصبانی
بعد ما گفتیم بچس داره چرت میگه:بیشور
نیا:از دیر کوثر رد شدیم:نارحت
ما:زیر گذر منظورش نبود؟:تفکر
نیا:آره آره:دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا تو کلاس زبان ما یه عده هستند که تو کَتِشون نمیره ممکنه کلمه ای که داری می بینی همونجوری که نوشته میشه خونده نشه! ~X(
یکی بود می گف:اِ باکس آو چُکُلِیت! ;D(چاکلت منظورش بود)
اون یکی می گف:تیچر!دیفیکووووووووووووولت!وری دیفیکوووووولت! :-?(دیفیکالت!)
منم که خوش خنده... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوران راهنمایی دوستی داشتیم بسی پرت از جامعه!!! ;D
این خواس کلاس بزاره برگشت گف ما تو هنلند زندگی کردیم!
منم گفتم ((عه؟!!!هلند کجاس اونم موقع؟؟!
اونم گفت تو انگلستان!!!!!!!!!!!!!!1 :)) =)) =))
خفن ضایع شد !!!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مدیرای سایت یه سوتی خفن دادن
برین تو قسمت قوانین و اطلاعیه های سایت
تاپیک لیست درجات کاربری
اسم یکی از مدیر کل ها = مهمّد بذرکار :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از پدرام.فــ :
مدیرای سایت یه سوتی خفن دادن
برین تو قسمت قوانین و اطلاعیه های سایت
تاپیک لیست درجات کاربری
اسم یکی از مدیر کل ها = مهمّد بذرکار :))
جهت اطلاع بذرکار قبلا اسمش اینجوری بود ;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم شکلات گرفته بودش که پسرخاله هام می خوان بیان بده اونا بخورنش...
بعد هی می گفتم مامان کجاست این شکلتا؟!خوب یکم بده منم بخورم دیگه...
مامانمم نمی داد!
بعدش مامانم رفت خرید
منم رفتم کل خونه رو گشتم تا پیداش کردم
و اروم اومدم یکم ازش خوردم و خوش و خرم که الان که اونا بیان هم با اونا دوباره شکلات می خورم هم اینکه کسی نمی فهمه من خوردم ;D
اقا دیدم پسر خاله ها و مامانم یهو همشون ریختن تو خونه!
مامانم: تو شکلات خوردی؟
من:(حالت مظلومانه) نخیر!بریم به همون پسر خاله ها بدین اصن من نمی خورم!
مامانم: پس اون لک چیه رو لباست؟!
مامانم :-w خودتی ریحانه!
پسر خاله هام: هو هوووو ;D
خودم: :-" حالا یه شکلات خوردم دیگه!چیـــــــــش!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشبش بازی سوپر جام اسپانیا بین بارسا و رئال بود(بازی رفت)
فرداش که اومدم مدرسه بحث بازی بود بعدش یکی از بچه ها گفت به به! عجب گلی زد داوید ویا...
گفتم آره بابا ...! اگه کاسیاس هم تو دروازه بود نمی تونست این توپ رو بگیره.......... :)) :)) :)) :))
بعدش بچه ها همگی زدند زیر خنده .
خیلی ضایعه شدم :-[
 
Back
بالا