خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

پسر داییم 5 ساله شه با پسر خالم که 1 سالشه کلآ لجه!!!
خلاصه پسر دایی ما یک روز در یک اقدام انتحاری(!) در بازی فوتبال به جای توپ پسر خالمونو شوت کرد!!! :-" ;D
بعد ما اومدیم بگیم که نه!!!!اشتباه شده!!!بچه فکر کرده توپه!!!که قضیه حل و فصل شه!!!
داییم یهو کاملا جدی میگه که ولی فکر کنم اشتباه نشده ها!!!از قصد زد!!! :-"
ما: :-? ;D =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
پ ن پ!!! واقعا آدم به این کندگی رو با توپ اشتباه گرفته!!! ;)) 8-}
داییم: ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ X_X X_X X_X X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز میخواستیم بریم بیرون دنبال عینکم میگشتم
کل خونه رو دنبالش گشتم
بعد میرم به مامانم میگم مامان عینکمو ندیدی
بهم نگاه میکنه میگه نه :o
آخرش دیگه بیخیال شدم رفتم دستشویی تو آینه ی دستشویی دیدم عینکم رو چشممه
من :|
مامانم :-"
عینک :>
پ.ن1:از تاثیرات امتحانه
درست میشه :دی
پ.ن2:من موندم مامانم که امتحان نداره چرا اینقدر سوتی میده :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها

هاتف اصفهانی به چه مشهور است؟!
ج: من نمیشناسمش پس مشهور نیست پس سوال غلط است!
(نهایی!)
----------------------
دوستی عزیز
سجاد داری خیلی بلند میشی خودتو کنترل کن!
من: عمت اینطوری راحتتره!!!!(والا من منظور خاصی نداشتم اون یخوره بد برداشت کرد)
(این دوستمون فکر میکنه خدای تیکس! مجبور شدم! کلا اینطور ضایع کردن تو خونمه!)
منم معذرت میخوام!
----------------------
داشتیم فیلم تولد یکیو میدیدیم
بعد مامان میگه عه این پسره!
سجاد این کیه؟ چرا انقدر آشناست؟!
من: مامان! اون منم!!! :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

آزمون گزینه دو داشتم بعد ما یه ذره زود رسیده بودیم سر کوچه که پیاده شدم (!قابل توجهِ که تا قبل از اون دستکم 5 دفعه این مسیر رو رفته بودم)ابتدا کلی فکریدم که خب حالا از کدوم ور برم(کوچه مسیری صاف و مستقیم بیش نبود!) بعد دیدم یه جا تابلو زده گزینه دو البته یه سری ملت مقنعه به سرِ در آزمون بده قابل مشاهده بودن در مسیری کاملا متضاد ولی من با اعتماد به نفس فراوان با خوشحالی مسیر خودم رو در پیش گرفتم وارد یه ساختمونی شدم که البته به مقدار بسیار جدید بود ولی فکر کردم که خب لابد در ورودی رو تغییر دادن دیگه :-? و رفتم تو ولی در کمال تعجب با دری بسته مواجه شدم همون لحظه یه جمبنده ای رو دیدم بهش گفتم گزینه دو میگه گفت منتظر باشد! منم رفتم یه گوشه ای در کنار دو سه نفر در حال :-L با نثار مقداری بد وبیراه به مسئولین آزمون که هر دفعه آدمو مجبور میکنن از یه در وارد شه بعدش کلی هم ادمو علاف میکنن منتظر شدم و البته اصلا هم شک نکردم که اون جمعیت بیرون غیب گشتن آیا که ما الان دو سه نفریم یه نیم ساعت نشستم بالاخره یه یارویی اومده میگه خب بفرمایید >:D< این افرد منتظرِ کنار من هم شروع کردن که آره من میخوام ثبت نام کنم و کارنامم کو و از ای مقولات :oدر این لحظه بود که فهمیدم این بخش اداری گزینه دوِ حالا یه نگاه به در یه نگاه به ملت که آره من کلا هویجم در مخلوطی از :-[و :-" خارج شدم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم داشت با تلفن حرف می زد....
من برگشتم می گم : ساکت باش حرف نزن :|
مامانم : :o پس با اشاره به طرف حالی کنه چی می خواد بگه ؟ :o
من : :-?? :))
******************************************
قبل از امتحان تاریخ....شیما می گه : خب حالا بطور خلاصه بگو امام خمینی چه کاری انجام داد؟ :-?
من : :o یعنی چی؟؟؟
شیما: جوابش می شه این که علمای قم رو دعوت می کرد و دور هم جلسه می گرفتن :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم مامانمو صدا میزدم بعد م حرف
دیدم ماانم گوشی رو گرفته گوشش با من حرف میزنه
من : مامانم داره جای زنگ میزنه ؟
مامان: :))
داشت با من حرف میزد
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی همین الان اتفاق افتاد :
به آجیم میگم اون لامپ یه بار مصرف رو روشن کن :|
آجیم : =)) =)) =)) =))
من : :-"
روح ادیسون : :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز میخواستم برا خواهرزادم شعر شبکه پویا رو بخونم

پویا پویا پویا بشکه یِ کارتون های ما

من :))
امیرحسین(خواهرزادم) ^-^
شبکه پویا :|
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اونشب داشتم با خواهرمو داداشم بحث میکردم این خواهر کلا خوشش میاد به ما یچیزی بپرونه

یهو میخواست بگه آخه خنگ خدا دراومد گفت آخه کرم خدا
من =))
داداشم :))
آجیم X-( کوفت
حالا من میخواستم سوتیشو درست کنم میگم خب چ اشکال کرم هم خالقه خداست (جای خالق مخلوق عوض شد) :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

تبسم وارد لوازم التحریر فروشی می شود :
تبسم(در حال اشاره به محل خودکار ها تو ویترین میز جلوی فروشنده ):آقا این خودکار رنگی ها چنده ؟

- کدوم خودکار رنگی ها ؟

- اینا دیگه . همینا که گذاشتین این جا

- اونا که مدادفشارین . اونجا خودکار رنگی نداریم

- اونا رو نمیگم که . اینا که رنگی رنگین

- منم همونا رو می گم . اونا مداد فشارین

- آخه من از این مدل خودکار رنگی دیدم . عین عین ایناس

- خلاصه اونا که مداد فشاریه . اگه خودکار رنگی می خوای از اینا بدم

- نخیرم بابام از اونا هر رنگشو برام خریده

- شرمنده دیگه از اون خودکار رنگیا نداریم

- باشه خداحافظ

(هنوزم نمیتونم قبول کنم اونا خودکار رنگی نبودن ، فروشنده اشتباه می کردا :) )

***
آخه رفته بودم واسه شقایق از اونجا کادو تولد بگیرم
می گم مثلا کادو در این حد چی دارین ؟
برگشته می گه واسه همکلاسی همسن خودت می خوای؟
اعصابم همچین خورد شد می خواستم با مشت بزنم تو دهن پسره ، نه اومدم واسه تو بخرم :-w :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس زبان ما هر کس باید 4 صفحه از رمان برباد رفته رو به طور خلاصه توضیح بده...یه روز نوبت یکی از دوستام بود بعد می خواست بگه"seven men sit around her" اما گفت:
"seven men sit under her" ما: =)) :)) ;D دوستم: :-[ ^#^ :| دبیرمون: :-$ :-$ :-$
سوتی های برگزیده ما:

چیز بارون خورده:گرگ بارون دیده

انی آدم : بنی آدم

می دونمت : من میدونم و تو+می زنمت

آنجینا جونی : آنجلینا جولی

اعصابم صداتو خرد میکنه : صدات اعصابمو خرد میکنه
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو مدرسه داشتم با دوستم در مورد سایت صحبت میکردم یکهو گفت اون قسمت تو تنظیمات پروفایل که نوشته فیلتر اجباری...
من:چی؟
دوستم:فیلتر اجباری!
من: =)) =)) =))اون فیلد اجباریه :)) :))!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز توامتحان فیزیک 1+2نوشتم 5
:| :| :| :| :| :| :|
:| :| :| :| :|
:| :| :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

اندر احوالات تنها گوشه اي از سوتي هاي معلم آمار عزيز :)) >:D< ::

عدد تصادفي كنيم (منظورش!)-----> عدد تصادفي توليد كنيم!!! ;D

هيكل بلند... ;D

امكان نداره اجاره ها از هزار ميليون كمتر باشه! ;D

تازه يه روز وقتي بچه ها سروصدا ميكردن گفت:: اگه بلد نيستي گوش كني، وقتي مسئله ميدم بتوني حل كني.... :-? :-? :)) :))
ما هم نميدونيم منظورش چي بود :| :))

بچه هاي ديگه هم تعريف ميكردن يه روز اومده تو كلاس گفته :: خب بچه ها همونطور كه ميدونين ما 3 نوع گروه خوني داريم..!!! =))

با تشكـــر از دوست عزيزم جهت گردآوري مطالب!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر جلسه ی امتحان مراقب صندلی نداشت رفتم از دفتر ی صندلی تازه و شیک براش اوردیم...
خلاصه ... امتحان تموم شد وقتی داشت ورقه ها رو جمع می کرد یه برچسب " کنترل شد " بهش چسبیده بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

من با تو کاری نداری
من با تو کار ندارم =)) =))
:)) :)) :)) :)) :))
:)) :)) :)) :)) :))
من داشتم رفته بودم
من داشتم میرفتم =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب مامانم گفت سارینا نظرت چیه بریم 2تا بچه از پرورشگاه بیاریم :>
حواسم نبود بعد خیلی شیک گفتم :
2تا لازم نیس یکی بیارین اونم یه برادر بزرگتر واسه من B-)
بعد 2 دیقه تازه فمیدم چی گفتم یدفه منو بابامو مامانم اینطوری شدیم :))
بعد داداشم که 6 سالشه هیچی نفمید اونم خیلی شیک گفت:
برای منم یه خواهر 4 ساله بیارین طلفا :>
ما: =))
بعد مدتی مامانم:
خوب چه کاریه سپهراد رو(دادشم)زن میدیم تو رو هم شوهر :))
:)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این اتفاق کاملا واقعیست !

اون شب دارم می رم دستشویی , مامانم می گه چیزی نخوری شام نخوردی!

من: :| مامان به نظرت تو دستشویی من چی می تونم بخورم؟ :-w

- :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یـه بار توی راهرو وایساده بودیم با دوستان ، بد مسئول آزمایشگـاه زیست رد شد ..
بعد من رفتم پیشش گفتم "خانوم ما نمیتونیم این زنگ امتحـان شیمی بدیم و و و ... "
بعد ِ دو سه دقه ک من حرف زدم باش ، یه کم نگـام کرد گف من مسئول ازمایشگـاه زیست ـمااا :))
بعد کلِ دوستان زدن زیر خنـده :))
هیچ کسی ـم هیچی ب من نگف ک چـرا داری با این حرف میزنی اخه ؟ و جالب اینجا بود ک همه با دل و جون به حرفام گوش میدادن :))

همیشه این دو تا مسئول ـو با هم اشتبا میگیرم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما به معلم فیزیکمون میگیم لطی (لطفعلی زاده)
الان داشتم با دوستم چت میکردم فینگلیش مینوشتم به جا loti نوشتم koti
وای که دوستم چقد بهم خندید :)) =))
 
Back
بالا