خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز عاطفه داش می گفت هفته هایی که شنبه ش زوجه مال پسراس کتابخونه
من : نه بابا...مگه این هفته اولش چن شنبه س ؟(به جای اینکه بگم چندمه)
;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس دوستم:
miss tenleven days R left!
منظورش ten ــــه یا eleven??? =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها


یکی از دوما درو باز کرد شیرجه زد تو کلاس به یه لحن افتضاح (گویش معتادان و بروبکس اراذل)داد زد:باقری کو؟
بعد خانم باقری یه متر بیشتر باهاش فاصله نداشت تو چشمش زل زد و یه نمه اخم :|
-اِ،خانوم شمایین؟ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستان: بچه ها به این درخت نزدیک نشین سیم کشی شده!!!
ما: :o :o چطو شده؟
- سیم کشیش کردن دیگه . سیم کشی شده
بعد از یه ساعت فهمیدیم منظورش از سیم کشی سم پاشیه!!! ;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم با صدف(مهرداد صدفی هست بش میگیم صدف ;D)راه میریم تو پیاده رو...بعد اومدیم از خیابون رد بشیم...من دستم دور گردن صدف بود...بعد یه ماشین اومد یه ذره از هم دور شدیم...تو محدوده ی دیدم نبود دیگه...بعد دیدم کنارمه صدف...دست انداختم دور گردنش...سریع هم برگردوندم دستمو...
بعد نگو صدف نبود طرف...
یه خانم متشخص بود [-( :-[ :|...من همین جوری مونده بودم :o :o
صدف: =)) =)) =))
آب شدم :-<
-------------------
داریم میحرفیم با بچه ها...
بعد یکی به من تیکه میندازه...یکی دیگه ازم دفاع میکنه :-"...بعد من فکر کردم گویا اینم ازم بد گفته(ناخودآگاه)گفتم مگه من کم خرم؟ 8-^...
:-"
---------------
میدون تیر بودیم :))...بعد یه جا باید شمارمونو مینوشتیم...بعد من نوشتم بعدش گفتم"خوبه؟"...مرده مونده بود من چی میگم :-"...نگو به جای بفرما گفتم"خوبه"؟...
بعد یه جا یکی از بچه ها با کلاه برگشت پایین =)) =))...سربازه داشت میزدش =))
یه جا یکی از بچه ها داشت شلیک میکرد با کلاش بعد یه دفعه کلاهش افتاد روی سرش و داد زد:کمک...من گیر افتادم =)) =))
اصلا عالی بودیم ما...واقعا به درد دفاع از کشور میخوریم ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا جاتون خالی امروز با کلی کلاس و از این چیزا B-) رفتمکتابخونه بعد رفتم تو هر چی نگاه کردم یه صندلی خالی هم ندیدم
=(( بعد دیگه اینجوریشدم کلیهم ضایع برگشتم بیرون
 
پاسخ : سوتی‌ها

نشسته بودیم تو کتابخونه داشتیم بحث میکردیم بحث که نه،دعوا بود تقریبا دیگه یهو دوستم در اومد گفت بسه بابا صلوات بکشیـــــد!صلوات بکشید دعوا نکنید عیبه
تا وقتی بهش نگفتیم خودش متوجه سوتیش نشد هی میگفت صلوات بکشید دعوا نکنین
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتم فلوت می زدم . بعد نت گذاشتم جلوم که بزنم . شروع کردم با جدیت ِخیلی زیاد فلوت زدن . یه خرده گذشت بعد دقت کردم دیدم که اینجا نوشته A پس چرا من دارم میزنم D ؟ دوباره دقت کردم دیدم کلا از اول داشتم یه قطعه ی دیگرو از حفظ می زدم ! : ))

:تمرکز حواس

!
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز مامانم میخواس بگه
فلانی فوت کرده خدا رحمتش کنه
گف فلانی رحمت کرده :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو كتاب اجتماعي سوم دبستان داشتيم:خانواده آقاي هاشمي در شيراز از چه جاهايي ديدن كردند?
جوابش ميشد حافظيه و سعديه و دروازو قرآن و اينا
يه بار معلم اين سوالو از يكي پرسيد اونم با اعتماد به نفس كامل همه رو گفت جز دروازه قرآن كه يادش نميومد!معلم اومد كمكش كنه گفت:در...دروازه... دروازه ق...
اونم خوشحال شد كه يادش اومده زود گفت:دروازه قوچان!!
كل كلاس تركيدن از خنده!
توضيح:دروازه قوچان يه محله قديمي تو مشهده,طرفاي حرم
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما که هر روز سرکلاس دبیران محترم آقا اینجوری سوتی میدیم:
-خانم من بیام؟!!!
-خانم امتحانا رو تصحیح کردین؟!!
X_X
یه بارم به دبیر ریاضیمون گفتم بابا!!! ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم جغرافیای ما خیلی جدی سر کلاس دوم تجربی
-بچه ها یه چیز میخوام بگم بین خودمون بمونه
بچه ها: باشه...
-از در کلاس بره بیرون ناراحت میشم
بچه ها(با حالت این که چه رازیه)چیه خانم
-چین اقتصاد دنیا رو تو دستش گرفته
بچه ها: :| :|
ینی راز گفته ها
.........................
همین خانم
شما چرا در جایی که من داره قرار میگیرم داره میای؟
........................
همین خانم
من داره برا شما سوالا رو حذف میکنی
 
پاسخ : سوتی‌ها

شهردار منطقه اومده بازدید از نمایشگاه بعد از غرفه دار می پرسه :
خوب این چه بازیه؟
بنده خدا اومد بگه دوز گفت ...
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

+ مگه براي بيرون رفتن از كلاس هم مثل ورود نبايد در زد؟ ;D

خوب من اينقدر در زدم عادت كردم موقع خروج هم در ميزنم؟ عيبي داره؟ :)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز با کوثر کتاب اسی رو برداشتیم بعد من به اسی گفتم بیا میخوایم کتاب کوثرو پاره کنیم بعد عین چی پریده بود به کتابه و پارش میکرد بعد آخر سر که قشنگ پاره کردیم فهمید کتاب خودش بوده که پریده بهش.. :))

+
مامانم زنگ زده آژانس:
- سلام یه ماشین بفرستین
- کجا؟
- همونجا
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

- بابا ! احساس می کنم کولر خرابه ها ! روشن نمیشه :|
- حمید ! کنترل تلوزیونو گرفتی دستت :|
:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین اآن یه سوتی دادم : میخواستم یه سوتی اینجا تایپ کنم اشتباهی پ.خ زدم واسه یکی ای وای X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی دیروز من:ما که فقط یک هفته در روز میریم اونجا!
(منظورم یک روز در هفته بود!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی بار زنگ ورزش داشتیم والیبال بازی میکردیم پریدم توپ رو بزنم یهو گوشیم از تو جیبم افتاد پخش زمین شد!! :-s! X_X بچه ها که به شدت می خندیدن. خوشبختانه دبیر ورزشمون خودشو ب ندیدن زد!!!منم با ریلکسی تمام گوشیمو سیم کارتو اجزای دیگشو ک نقش زمین بودن رو گذاشتم تو جیبم!! ولی خدا رو شکر هیچیش نشد!!! تازه ی بارم ک میخواستن واسه گوشیا بگردنمون من و دوستم گوشیامونو تو پاکت فریزر کردیم و تو باغچه مدرسه زیر خاک کردیم!!!! =)) انگار بیشتر خاطره شد تا سوتی ها!! هه ;D
 
Back
بالا