...Maryam...
مرمرائیسم:)
- ارسالها
- 128
- امتیاز
- 2,760
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- شهر لبخند:)
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
من کلا دوسوال از کل آزمون نزده بودم اونم وقتم نرسید یعنی اوناروهم میزدماونم با اطمینان میزدم اومدیم بیرون دیدم همه دارن گریه می کنن منم که اصلا انگار نه انگار باخنده رفتم بیرون دیدم بارون داره میباره رفتم بابا اومده بود دنبالم سوار شدم نگاه به بچه ها کرد بعد یه نگاه به من گفت معلومه عالی زدیا گفتم اتفاقا برعکس درنمیام اومدیم بعد ازچند وقت که جواب ها اومد تویه محیط عمومی بودم بابام زنگ زده بود به مامانم گفته بود گوشیی رو بده مریم منم رفتم تو دستشوییی که اگه دعوام کردن آبروم نره بابام بهم گفت که دراومدم منم طبق معمول یه لبخند خوش آب ورنگ رولبم نقش بست وسلام نامه تمام