Miniall
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 105
- امتیاز
- 2,055
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- .
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
- مدال المپیاد
- قسمت نشد شرکت کنم :(
شاید هنوز زود باشه ولی دلم میخواست اینو منم بنویسم
اسم : از اسمم خوشم نمیاد ولی ملی صدام کنین :*)
سن: 2 روز به 16 سالگیییی
اگه بخوای خودتو کنی چجوری توصیف میکنی: پرحرف، پر سر و صدا، هیجانی
• سه تا کلمهای که فکر میکنی بقیه باهاش توصیفت میکنن: احساساتی، الکی خوشحال، رک (چرا؟ نمیدونم!)
• اولین خاطرهای که از کودکیت تو ذهنته: یکیش که الان خیلی واضحه برام وقتیه که دایی مامانم از کانادا اومده بود و بهم شکلات خارجی داد گفت اینا قدرت جادویی داره
• فراموش نشدنیترین خاطرهی زندگیت: وای زیادننن خیلی زیاد. ولی خب شاید اون شب که خاله و شوهرش و دایی مهدی اینا اومده بودن و من با عشششق چایی میبردم براشون و خاله رو بوس کردم که برام لاک خریده بود و تلاش میکردم تا حد ممکن دست به سیاه و سفید نزنن
• چه ویژگی خوب یا بدی داری که بقیه درموردت نمیدونن: خوب اینکه من خیلی اهمیت میدم آدمای مورد علاقم خوشحال باشن و در آرامش کامل و بد اینکه راحت میتونم آدمی که میبینم نمیخوامش رو از زندگیم پاک کنم
• تعریفت از زندگی: یه بار یه ادم عاقلی بهم گفت زندگی یه تاریخ تولده و یه تاریخ مرگ. وسطشم یه سری اتفاقا میوفته که آخرش یه خط میشه بین دوتا تاریخ =)
• تعریفت از دوست داشتن و دوست داشته شدن: ایشالا عاشق شدم میام میگم
• خودت رو زیر لیبل خاصی قرار میدی؟ اگه آره چی: نه ولی مامانم میگه خیلی صدات بلنده جیغ جیغ میکنی
• اگه بخوای زندگیت رو به چند برهه تقسیم کنی بر چه اساسیه: بعد و قبل 8 سالگی. اتفاقایی اون سال افتاد و چیزایی فهمیدم که نباید میفهمیدم. دوران سختی بود که هیچکس حوصله منو نداشت و خودم با خودم بودم و چیزایی که فهمیده بودم
بعدش با الف اشنا شدم 12 سالگی و اون منو به زندگی برگردوند :') وگرنه من همون سال تصميم داشتم خودمو تموم کنم
• تا به حال تصمیم گرفتی برخلاف جریان زندگی شنا کنی؟ اگه آره، کجا و چرا: 13 سالگی یهو تصميم گرفتم بر خلاف کل کلاس که رویاهای نوجوانانه داشتن من 2 سال گشتم دنبال معنای زندگی.با آدمایی حرف زدم که شاید نباید و چیزایی خوندم که افتخار نمیکنم اون سال ها اونا رو خوندم و بعد خیام بهم فهموند زندگی یعنی پوچی. من پوچ گرایی هدایت و خیام رو متفاوت دیدم و از پوچ گرایی خیام خوشم اومد. مثل باد هوا. و بعد ع بهم حرفی زد که زندگیم عوض شد
• جایگاه فعلی خودت تو مسیر زندگی رو کوتاه توصیف کن: دانش آموز نچندان موفق رشته ریاضی با رؤیای آهنگسازی و جامعه شناس شدن
• ترسی که ممکنه مانع از ادامه دادن مسیرت شه: رفتن به دانشگاه به قصد ادامه دادن ریاضی
• چی باعث میشه تو روزهای سخت دوام بیاری: قولی که به الف دادم
• با فکر کردن به چه چیزی احساس سبکی و آرامش میکنی: ساختن مزرعه رویایی با الف
• از انجام دادن چه کارهایی لذت میبری: نوشتن های بدون سر و ته که بهشون میگم "بداهیات"
• تفریح موردعلاقهات: وقت گذروندن با مامانبزرگم الاهی قربونش برممم
• کتاب، فیلم، موسیقی و شعر موردعلاقهات:
کتاب: دارالمجانین
فیلم: نمیبینم خیلی ولی آخرین فیلمی که دیدم رو دوست داشتم "legend 2015"
موسیقی: بوی جوی مولیان بنان
شعر: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
• به چه هنری میپردازی یا دوست داری بپردازی: موسیقی خیلی دوست دارم فرش بافی یاد بگیرم
• کلکسیون جمعآوری میکنی؟ اگه آره کلکسیون چی: بله بله کلکسیون برگ
• از نظر خودت چه رنگیای: رنگ مورد علاقم زرده ولی خودمو نارنجی میبینم
• وجه ترسناکت چه شکلیه: داد میزنم
• دوست داری چه هدیهای بگیری و متقابلا دوست داری چه هدیهای به بقیه بدی: خیلی دوست دارم یکی بهم گل آفتابگردون و همچنین یه کیسه حنا هندی بده خودمم خیلی خوشم میاد چیزای کوچولو کادو بدم
• پنج تا از کاربرهایی که وایب خوبی ازشون میگیری رو تگ کن و یه جمله درموردشون بگو: توروخدا یادم بدید چجوری تگ کنم تگ نمیشههه
• اولین چیزی که تو برخورد با آدمها توجهت رو جلب میکنه چیه: نحوه نگاهشون
• چه تایپ آدمهایی رو نمیتونی تحمل کنی: وای آدمای ادایی
• یه جمله به خود گذشته و آیندهات بگو: ببخشید ولی ما نتونستیم اونو ببخشیم
آینده : بخدا خفففت میکنن اگه جامعه شناس نشی زنننن
• بزرگترین آرزویی که دوست داری تا 5 سال آینده بهش برسی: جامعه شناسی بخونم و موسیقی بسازم
• به نظرت ده سال دیگه کجایی: رفتم پیش الف داریم چایی میخوریم احتمالا سر از روزنامه نگاری در آوردم و اه در بساط ندارم
• دوست داری آدمها چطوری ازت یاد کنن: حامی و خوشحال
• سمپادیا و تاثیرش تو زندگیت: یه جایی با آدمای مهربون که پرحرفی منو سرزنش نمیکنن عاشقتونممممم :'')
اسم : از اسمم خوشم نمیاد ولی ملی صدام کنین :*)
سن: 2 روز به 16 سالگیییی
اگه بخوای خودتو کنی چجوری توصیف میکنی: پرحرف، پر سر و صدا، هیجانی
• سه تا کلمهای که فکر میکنی بقیه باهاش توصیفت میکنن: احساساتی، الکی خوشحال، رک (چرا؟ نمیدونم!)
• اولین خاطرهای که از کودکیت تو ذهنته: یکیش که الان خیلی واضحه برام وقتیه که دایی مامانم از کانادا اومده بود و بهم شکلات خارجی داد گفت اینا قدرت جادویی داره
• فراموش نشدنیترین خاطرهی زندگیت: وای زیادننن خیلی زیاد. ولی خب شاید اون شب که خاله و شوهرش و دایی مهدی اینا اومده بودن و من با عشششق چایی میبردم براشون و خاله رو بوس کردم که برام لاک خریده بود و تلاش میکردم تا حد ممکن دست به سیاه و سفید نزنن
• چه ویژگی خوب یا بدی داری که بقیه درموردت نمیدونن: خوب اینکه من خیلی اهمیت میدم آدمای مورد علاقم خوشحال باشن و در آرامش کامل و بد اینکه راحت میتونم آدمی که میبینم نمیخوامش رو از زندگیم پاک کنم
• تعریفت از زندگی: یه بار یه ادم عاقلی بهم گفت زندگی یه تاریخ تولده و یه تاریخ مرگ. وسطشم یه سری اتفاقا میوفته که آخرش یه خط میشه بین دوتا تاریخ =)
• تعریفت از دوست داشتن و دوست داشته شدن: ایشالا عاشق شدم میام میگم
• خودت رو زیر لیبل خاصی قرار میدی؟ اگه آره چی: نه ولی مامانم میگه خیلی صدات بلنده جیغ جیغ میکنی
• اگه بخوای زندگیت رو به چند برهه تقسیم کنی بر چه اساسیه: بعد و قبل 8 سالگی. اتفاقایی اون سال افتاد و چیزایی فهمیدم که نباید میفهمیدم. دوران سختی بود که هیچکس حوصله منو نداشت و خودم با خودم بودم و چیزایی که فهمیده بودم
بعدش با الف اشنا شدم 12 سالگی و اون منو به زندگی برگردوند :') وگرنه من همون سال تصميم داشتم خودمو تموم کنم
• تا به حال تصمیم گرفتی برخلاف جریان زندگی شنا کنی؟ اگه آره، کجا و چرا: 13 سالگی یهو تصميم گرفتم بر خلاف کل کلاس که رویاهای نوجوانانه داشتن من 2 سال گشتم دنبال معنای زندگی.با آدمایی حرف زدم که شاید نباید و چیزایی خوندم که افتخار نمیکنم اون سال ها اونا رو خوندم و بعد خیام بهم فهموند زندگی یعنی پوچی. من پوچ گرایی هدایت و خیام رو متفاوت دیدم و از پوچ گرایی خیام خوشم اومد. مثل باد هوا. و بعد ع بهم حرفی زد که زندگیم عوض شد
• جایگاه فعلی خودت تو مسیر زندگی رو کوتاه توصیف کن: دانش آموز نچندان موفق رشته ریاضی با رؤیای آهنگسازی و جامعه شناس شدن
• ترسی که ممکنه مانع از ادامه دادن مسیرت شه: رفتن به دانشگاه به قصد ادامه دادن ریاضی
• چی باعث میشه تو روزهای سخت دوام بیاری: قولی که به الف دادم
• با فکر کردن به چه چیزی احساس سبکی و آرامش میکنی: ساختن مزرعه رویایی با الف
• از انجام دادن چه کارهایی لذت میبری: نوشتن های بدون سر و ته که بهشون میگم "بداهیات"
• تفریح موردعلاقهات: وقت گذروندن با مامانبزرگم الاهی قربونش برممم
• کتاب، فیلم، موسیقی و شعر موردعلاقهات:
کتاب: دارالمجانین
فیلم: نمیبینم خیلی ولی آخرین فیلمی که دیدم رو دوست داشتم "legend 2015"
موسیقی: بوی جوی مولیان بنان
شعر: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
• به چه هنری میپردازی یا دوست داری بپردازی: موسیقی خیلی دوست دارم فرش بافی یاد بگیرم
• کلکسیون جمعآوری میکنی؟ اگه آره کلکسیون چی: بله بله کلکسیون برگ
• از نظر خودت چه رنگیای: رنگ مورد علاقم زرده ولی خودمو نارنجی میبینم
• وجه ترسناکت چه شکلیه: داد میزنم
• دوست داری چه هدیهای بگیری و متقابلا دوست داری چه هدیهای به بقیه بدی: خیلی دوست دارم یکی بهم گل آفتابگردون و همچنین یه کیسه حنا هندی بده خودمم خیلی خوشم میاد چیزای کوچولو کادو بدم
• پنج تا از کاربرهایی که وایب خوبی ازشون میگیری رو تگ کن و یه جمله درموردشون بگو: توروخدا یادم بدید چجوری تگ کنم تگ نمیشههه
• اولین چیزی که تو برخورد با آدمها توجهت رو جلب میکنه چیه: نحوه نگاهشون
• چه تایپ آدمهایی رو نمیتونی تحمل کنی: وای آدمای ادایی
• یه جمله به خود گذشته و آیندهات بگو: ببخشید ولی ما نتونستیم اونو ببخشیم
آینده : بخدا خفففت میکنن اگه جامعه شناس نشی زنننن
• بزرگترین آرزویی که دوست داری تا 5 سال آینده بهش برسی: جامعه شناسی بخونم و موسیقی بسازم
• به نظرت ده سال دیگه کجایی: رفتم پیش الف داریم چایی میخوریم احتمالا سر از روزنامه نگاری در آوردم و اه در بساط ندارم
• دوست داری آدمها چطوری ازت یاد کنن: حامی و خوشحال
• سمپادیا و تاثیرش تو زندگیت: یه جایی با آدمای مهربون که پرحرفی منو سرزنش نمیکنن عاشقتونممممم :'')