• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

امروز دوست داشتم چه کسی باشم؟

Retr026

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,743
امتیاز
8,069
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
تلگرام
خود واقعیم
 

TiaTi

کوچولو..
ارسال‌ها
613
امتیاز
9,549
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
خودِ دو ماه بعدم
الان تقریبا از اون تاریخ(۲ مهر)، پنج ماه گذشته و مطمئنم منِ ۵ ماه پیش هیچ وقت نمیخواست خودِ این روز های من باشه.
و الان راستش فقط میخوام که کسی نباشم. میخوام هیچ باشم.
 

_Vina_

ابر های همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.
ارسال‌ها
636
امتیاز
8,568
نام مرکز سمپاد
مانا خوشبخت
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
خودم تو ۳ ۴ سالگیم
 

pardis.f

P.F.P
ارسال‌ها
165
امتیاز
2,079
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1407
خودم وقتی 9 سالم بود
 

Krypton

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
799
امتیاز
19,663
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Persa
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
امروز دوست داشتم جین گودال باشم.
 

هاینتس

کافرِ مُزلف | فاحشه
ارسال‌ها
530
امتیاز
8,052
نام مرکز سمپاد
شهر
سال فارغ التحصیلی
0000
دوست دارم اون دخترکی باشم که امروز رفت وسط دانشگاه داد زد سرشون و آهنگ سلام فرمانده‌شون را قطع کرد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #211

venusi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
493
امتیاز
47,784
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
امشب دلم میخواست که دوباره خودم نباشم...
هرکسی نه ولی یکی جز خودم باشم.
 

_Vina_

ابر های همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.
ارسال‌ها
636
امتیاز
8,568
نام مرکز سمپاد
مانا خوشبخت
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
یه پرستو
 
  • شروع کننده موضوع
  • #218

venusi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
493
امتیاز
47,784
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
امروز دلم میخواست یکی باشم که اصلا تا بحال فانتزی ذهنیم نبوده.
امروز خانومی رو دیدم حوالی دانشگاه که با عجله داشت میرفت.
سبد خرید چرخدار مامان بزرگی دنبالش بود.
حس کردم توی سبدش سبزی و میوه و گوشت چرخ شده ست.
تر تمیز بود و عجله داشت و هوا ابری بود.
احتمالا داشت میرفت خونه که شام بپزه و احتمالا مهمون داشت.
مشخصا خانه دار بود و احتمالا دغدغه این روزهاش این بود که چرا حامله نمیشه یا اگر حامله بود دغدغه ش این بود اگر دختر شد چطور و اگر پسر شد چطور تر.
احتمالا با زن برادر یا خواهر شوهرش سر مسائل مزخرف و سطح پایین درگیری های لفظی داشتن و چون خودش وسط ماجرا بود حس نمیکرد مساله بسیار بیخودی و بی ارزشی اعصاب و تمرکزش رو بهم ریخته.
احتمالا از این مدل زن ها بود که رنگ مو و لاکش رو همسرش انتخاب میکنه
و احتمالا شوهرش بازاری بود اما از این مردایی که میگن طرف "گرگ بیرون و بره خونه ست"
از این مرد ها که به آستانه 50 سالگی که می رسن همه بچه خواهرا و بچه برادرا به عنوان بزرگ فامیل میشناسنش و میزارنش روی سر و حلوا حلواش میکنن.
احتمالا آخر هفته ها میرن لواسون و مابقی تعطیلات میرفتن شمال و جوج میزدن بدون عرق سگی چون اساسا هیچ کدوم از خانواده دو طرف از این کثافت کاری ها خوشش نمیاد.
 

دلآرا

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
79
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کیش
سال فارغ التحصیلی
1405
دیدین یه موقع هایی دلت میخواد یکی دیگه باشی؟
هر روزی طبق احوالات اونروزت

بیاین بنویسید امروز دلتون میخواست کی باشین؟

من دلم میخواست امروز یه شف فرانسوی باشم توی پاریس
از اون مدل مردای فرانسوی که آدرین برودی میتونه نقشش رو بازی کنه با یه سیبیل قیطونی و نازک
از این مدل وسواسی های منظم که همه ازش میترسیدن و احتمالا توی سال 1940 توی دهه چهارم زندگیش بود
و کسی نمیدونست توی تنهاییش چه موجود مظلوم و آروم و مهربونیه
و امروز اون روزی بود که یه غذای جدید رو برای اولین بار سرو میکرد و یکم بعد سرو غذا میرفت سراغ مشتری تا نظرشو بدونه
و مشتری هم گند میزد بهش که غذات زیادی چرب بود یا زیادی بی نمک بود و منم سعی میکردم باهاش مهربون باشم چون شبیه اکسم بود!
دوست داشتم مثل این دخترای پدصگ تو فیلم‌ترکی ها باشم
صبح برم شرکت بابام
بعدشم با یه پدصگِ جذاب لج‌ولجبازی کنم اخرم عاشقم شه
 
بالا