• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

رمانی بوده که پاش گریه کنی؟

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
خانه ی خودمان
یه رمان ژاپنیه از زبون یه دختری که خواهر بزرگتر داره.
اونا یه دنیایی باهم دارن که همون اول عاق خواهره میشی ارزوی خواهره اینه که یه خونه برا خودشون داشته باشن
اخر داتان خواهره بر اثر مریضی می میره و تو مراسم سوزوندنش خواهر کوچیکه هم خودشو میسوزونه.
اصن کتابو گذاشتم کنار یه ساعت گریه کردم
 

Reyhuneeeh

A Dreamer
ارسال‌ها
236
امتیاز
2,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
هزاران خورشید تابان:)
دو سال پیش خوندمش و واقعا اشکم رو درآورد
یادمه امتحان ترم فارسی هم داشتیم فرداش
و من کلا فارسی رو گذاشتم تو اتوبوس _قلمروها رو _بخونم!
 
ارسال‌ها
812
امتیاز
10,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
ارمیا در انتهای رمان اتفاقی میفته که من فقط یک ساعت داشتم زار میزدم چرا نه نه و خالم اینا خونمون بودن مامان بابام گفتن حالا اینا میگن مگه باتو چیکار کردیم کلبه عموتم یا تام هم گریه کردم
 

Bastani

به دنبال پشمک
ارسال‌ها
98
امتیاز
3,151
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1405
نحسی ستارگان بخت ما نویسندش هم جان گرین
در عین حال لذت بردم و اشک ریختم
بماند که فیلمش هم اشکامو در اورد...
 

Hami J

کاربر فوق‌فعال
کنکوری 1403
ارسال‌ها
150
امتیاز
584
نام مرکز سمپاد
علامه حلی یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
برنز نجوم
گریه که نه ولی احساس غم خیلی زیادی بهم دست داد و واقعا خودم رو جای شخصیت گذاشتم
دارن شان - قصه های سرزمین اشباح - فکر کنم جلد 9 یا 10
چون اون موقعی که آقای کرپسلی مرد واقعا خیلی نارحت شدم و دلم خیلی براش سوخت
 

Batman:/

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
693
امتیاز
8,259
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1401
من سر خیلی کتابا زار زدم رسما
شازده کوچولو آخرش گریه کردم نمیدونم چرا
ما دروغگو بودیم
ی رمان چیپ ایرانیم بود که حتی نمیدونم چجوری دان شده بود و اومده بود تو دانلودام و خوندمش تهش خوب بود و گریه کردم باز :|
رمان قدیمی بود و حسش یجوری بود مثلا برا دهه هشتاد بود یکم خاطره هام برگشت
ولی سر نحسی ستارگان بخت ما و پنج قدم فاصله زاااار میزدم مامانم اومد جمعم کرد:|
یه رمان ایرانی بود
اسطوره
نویسندش هم فکر کنم پگاه بود
اونجا یادمه با مرگ یکی از کارکترا گریه کردم
وای اون فوق العادههه بود
رمان خون نیستم ولی این و خیلییی خوشم اومد
الان یادم نمیتد البت کدومشون مردX_X
 

Chandler.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
655
امتیاز
18,191
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سیرجان
سال فارغ التحصیلی
1400
سر کتابای خالد حسینی درحد گریهو بغض پیش رفتم.
دوتا رمان هم هست که نزدیک به ۶_۷ بار خوندمشون و هربار سر جاهای حساسشون زار میزنم.(واقعا نمیدونم چرا،احتمالا چون از بس خوندمشون جزو خانوادم محسوب میشن)

سرِ مردی به نام اوه هم گریه کردم!
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
سر من جوکم، جایی که داستان فلج شدن از کمر به پایینشو برای بهترین دوستش تعریف کرد، و حسش موقع مرگ خواهر کوچیکش...


چقد گریه کردم وای!
 

Maryam_M

بوفچه
ارسال‌ها
46
امتیاز
337
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1404
کتاب «وسط ناکجا آباد»...
رفتم تو اتاق و فقط زار زدم.
داستان راجع به یه دختر سیاهپوست آمریکایی هست که روز تولدش طوفان وحشتناک کاترینا رخ میده و...
 

sara-s

panda^^
کنکوری 1403
ارسال‌ها
381
امتیاز
4,941
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
1403
با رمان اسطوره و تنها میان داعش خیلی گریه کردم:) خیلی،البته اون موقع خیلی احساساتی هم بودم....
نویسنده هاشونم یادم نیست
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
کنکوری 1403
ارسال‌ها
344
امتیاز
4,043
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
من به آخر رمان کلبه عمو تام رسیدم خیلی ناراحت شدم اما در حد گریه نبود ;;)
 

plotter

توطئه گر مخفی
ارسال‌ها
117
امتیاز
1,173
نام مرکز سمپاد
frz
شهر
ard
سال فارغ التحصیلی
1402
اگ رمانی هس ک باش گریه کردی اسمو اسم نویسندش و موضوعش با حست از خوندنش رو بگو
اسم رمان عشقم را باور کن بود...شاید چون تو سنی بودم که زیاد احساساتی می شدم باعث گریه کردنم شد
 

toofanh

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
517
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1396
من سر خیلی کتابا زار زدم رسما
شازده کوچولو آخرش گریه کردم نمیدونم چرا
ما دروغگو بودیم
ی رمان چیپ ایرانیم بود که حتی نمیدونم چجوری دان شده بود و اومده بود تو دانلودام و خوندمش تهش خوب بود و گریه کردم باز :|
رمان قدیمی بود و حسش یجوری بود مثلا برا دهه هشتاد بود یکم خاطره هام برگشت
ولی سر نحسی ستارگان بخت ما و پنج قدم فاصله زاااار میزدم مامانم اومد جمعم کرد:|

وای اون فوق العادههه بود
رمان خون نیستم ولی این و خیلییی خوشم اومد
الان یادم نمیتد البت کدومشون مردX_X

داییشون مرده بود
 

sp.ring

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
296
امتیاز
3,341
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
Y
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
دو مرحله 1 و دیگر هیچ
دانشگاه
لطفا منتظر بمانید
پای رمان زندگی خودم خیلی گریه کردم
هنوزم هر بار میخونمش اشک تو چشمام جمع میشه باز
تازه منتظرم سریالشو اکران کنن
 

s@rah

:-"
ارسال‌ها
527
امتیاز
12,755
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۴
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
فصل آخر کتاب "پایان" جلد آخر مجموعه ماجراهای ناگوار (یا بچه های بدشانس)
"دیوید کاپرفیلد" اونجا که مامانش مرد
و "دا" وقتی باباش شهید میشه

://
 

_Vina_

ابر های همه عالم شب و روز در دلم می‌گریند.
ارسال‌ها
620
امتیاز
8,147
نام مرکز سمپاد
مانا خوشبخت
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
جلد سوم بارتیموس...
خیلی قشنگ بود...
اونجایی که منتظر بودن پسره زنده برگرده و برنگشت من رسما میخواستم زار بزنم~X(
((جاناتان استرود))
 
ارسال‌ها
191
امتیاز
4,227
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
زمین شناسی
جین ایر
شارلوت برونته
انقد تاثیر گذار بود میخواستم اگه تصویری ازش کشیدن ببینم تا بتونم بهتر تجسمش کنم، اسمشو که سرچ کردم دیدم فیلمشو ساختن:) و یه قسمتایی ازشو دیدم...
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,760
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
من دیونه ی رمان بودم (کتاب درست و حسابی هم خوندم ولی نه فقط این رمانای درست حسابی که شماها میخونین :)) )
من اپلیکیشن های رمان داشتم، تلگرام کلی رمان داشتم
سر خیلیاشون گریه کردم :/
یکیشون که بیشتر از همه گریه کردم من پیش از تو بود
حقیقتا جایی که ویل رفت دیگه به زندگیش پایان بده و نامه گذاشت برا لوئیز خیلی گریه کردم
سر فیلمش که دیگه نگم های های زار میزدم
 
بالا