چرا زنده بمونیم؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Sara.kh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آدما رو بی امیدی می‌کشه نه درد
وگرنه الان همه مرده بودیم
منم کلیییییییی امید دارمممم😍😍😍
هنوز دبیرستانم تموم نشدههه
هنوز مهاجرت نکردم
هنوز انگلیسی رو فول نشدم
هنوز با آ لب خیابون چیزبرگر با نوشابه تگری نخوردیم
هنوز مک دونالد رو تجربه نکردم
هنوز لپ لپی که برای آخر امتحانا قولشو دادم بخرم برای خودم رو نخریدم
هنوز دست چهارم تخته بازی کردنم با ر مونده
هنوز تولد ۱۷ سالگیم که کیک باب اسفنجی می‌خوام داشته باشم مونده
هنوز بسته ای که ۲۲ام قراره بیاد نیومده
هنوز دانشگاه نرفتم
هنوز رشته مورد علاقمو نخوندم
هنوز سر کار مورد علاقمو نرفتم
و وای چقدر زیاد شددد :)) تا اینا رو انجام بدم پیر شدم میمیرم پس چرا الان بمیرم وا :-"
 
ما مجبوریم در دنیایی زندگی کنیم که خودمون انتخاب نکردیم واردش بشیم ،بدن و ذهن ما ساختارهایی دارن که به شکل خودکار ما رو به ادامه زندگی وادار می‌کنن(مثل همه جانداران)امیدها و آرزوها گرچه حقیقت مطلق ندارن، نقش کلیدی در حفظ این «ادامه» بازی می‌کنن
فکر کردن به این حقیقت نوعی تناقض وجودی یا بیگانگی ایجاد میکنه که احساس ناپایداری و فشار روانی بدنبال داره.
هیچ دلیل قانع‌کننده و عینی‌ای وجود نداره که بگه باید زندگی کنیم، جز اینکه فعلاً این مسیر رو انتخاب کردیم و زیست‌پذیری ما بر استمرار حیات دلالت میکنه نه معنای زندگی.
 
برای تجربه ی آرامش
تجربه عشق
رسیدن به موفقیت هایی که میخوایم
دیدن جاهایی که دوست داریم
خوندن کتاب ها و دیدن فیلم هایی که ارزششو دارن
به دست آوردن مهارت هایی که دلمون میخواد
و ..
💕🫡
 
نمیدونم والا هنوز به آخرین لحظه نرسیدم که بخواد تموم شه
هیچ دلیل و هدف و...ای هم ندارم این وسط
 
چون قول دادم زنده بمونم(نمیرم). و چون می دونم اگر بزنم زیر قولم، از درون میشکنن.
 
چون مامان و بابایی داریم که دوستمون دارن و اگه نباشیم ناراحت میشن
 
تنها دلیلی که خودم زندگی میکنم،
دیدن دوستام
دیدن خوشحالی خانوادم
و زدن تو دهن همه ی کساییه که بهم گفتن نمیتونی
 
ات ده مومنت؟
1- برای مردن محدود هستم
2- نفرت
3- انتقام
4- پیشگویی کردم 25-30 سال دیگه میمیرم و نباید ضایع بشم
(یه یکسال دیگه احتمالا دلایلم مثبت تر بشه، بازم میام و مینویسم)
 
همینطوری دیگه
چرا بقیه موجودات زنده میمونن و به علتش فکر نمیکنن؟ اینکه ما زنده ایم چیزیه از اول دست خودمون نیست
ولی ولی ولی اگه برای زنده موندن دلیل میخوای ، اگه میتونی بین مرگ و زندگی انتخابی داشته باشی، حتی اگه زنده موندن خیلی خیلی سخت و دردناکه به این فکر کن که یه روزی میاد که از سختیه کم میشه, زندگی همینه روز های زیاد سختی ، شکست های متعدد و خوشحالی های کوچیک، موفقیت هایی که نتیجه صبر و تلاشه و سختی کشیدنه غیر ممکنه غیر ممکنه یه روزی نیان. اگه کسی غیر از این زندگی میکنه، اون زندگی نمیکنه فقط نفس میکشه مثل گیاه ها حیوانات و... اینه که ما انسانها رو متمایز میکنه اینکه فکر کنیم فلسفه زندگی چیه؟
 
چیزی که من برداشت میکنم، اینه که منظور از "مسئله معنی زندگی" ، تشویش و سردرگمیِ نداشتنِ معنی زندگیه.






 
همونطور که همیشه دلیلی برای ناراحتی وجود داره دلیل برای خوشحالی هم هست (این یه دیالوگ بود تو فیلم جهان با من برقص پیشنهاد می کنم نگاه کنید)
احساس ناراحتی، پوچی و ... طبیعیه و اینو همه تجربش می کنن و سرکوب افکار و احساسات برای خود من یه دلیلی بود که واقعا ناامید شده بودم و به نظر من صلح فرد با درونش و جهان بیرون یه رابطه مستقیم متقابل داره که وجود یکی دیگری رو تقویت می کنه و تقویت اون سبب تقویت این هم میشه
یه چیزی هم اینه که بپذیریم که هر فردی دیدگاه منحصر به فرد خودشو داره و دیدگاه هیچ دو نفری کامل کامل عین دیگری نیست پس در جامعه دائما در معرض مواجهه با افکار خارج از دیدگاهمون قرار داریم چون دیدگاه بر اساس تجارب ما تو زندگی شکل می گیره و زندگی هیچ و نفری هم عین هم نیست. (ولی اینو هم بدونیم ممکنه یه چیزایی یا اصلا یه سری دیدگاهایی رو نه دوست داشته باشیم و نه دوست نداشته باشیم بلکه نسبت بهش بی تفاوت و خنثی باشیم)
جهان بیرونمون هم کاملا خارج از کنترل ماست و هیچ تسلطی بر اون نداریم مثلا اگه فردی که ما می خوایم مطابق دیدگاه خودمون تغییرش بدیم واقعا از درون نخواد تغییر کنه ما نمی تونیم حتی ذره ای تغییرش بدیم و اتفاقات بیرونی هم همینطور هستن و تلاش برای تغغیر اونا بیهودست و باعث آزار خودمون خواهد شد ما فقط می تونیم به عمل به دیدگاه خودمون اگر خوشایند طرف مقابل بود الهام بخش تغییر درونی اون باشیم و قدم اصلی برای تغییر رو خود اون فرد خواهد برداشت.
یه چیز جالبی تو کتاب تکه هایی از یک کل منسجم خوندم این بود که هیچ چیزی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست و برچسب زدن به افراد و اتفاقات با این طرز تفکر نهایتا خود فرد رو آزار خواهد داد و تنها روشش همینه که فرد با اونا صلح کنه و تفاوت ها رو بپذیره. یه جای دیگه هم نوشته بود ما از هرچیزی که شدیداً متنفریم در رنج هستیم. پیشنهاد می کنم اگه از نظر روانی در شرایط ناخوشایند قرار گرفیتن این کتابو بخونید واقعا کمکتون می کنه. (حداقل به من که کمک کرد)
 
تنها دلیل زنده موندنم اینه که تمام تلاشم رو بکنم که بشریت نابود بشه.
 
Back
بالا