مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ما در میخانه، عشق را به سحر می‌خوانیم
محبت را در دل، به جانانه می‌سپاریم
چقدر با م گفتیم
 
ما در میخانه، عشق را به سحر می‌خوانیم
محبت را در دل، به جانانه می‌سپاریم
چقدر با م گفتیم
ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
 
ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
شاید که بخت ما در این شهر بی‌وفا باشد
شکسته دل، باید از این ورطه رخت خویش را برکشد
 
شاید که بخت ما در این شهر بی‌وفا باشد
شکسته دل، باید از این ورطه رخت خویش را برکشد
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
 
توی کوی ما شکسته دلی می‌خرند و بس
تجارت خودفروشی از آن سوی دیگر است
تا رفت مرا از نظر ان چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
 
مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند
ما دل به عشوه ای دهیم اختیار چیست
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
 
دردناک است که در دام شغال افتد شیر
یا که محتاج فرومایه شود مرد کریم
ما هر چه را که باید از دست داده باشیم،
از دست داده‌ایم
ما بی چراغ به راه افتادیم
 
Back
بالا