- ارسالها
- 1,367
- امتیاز
- 25,099
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی۱
- شهر
- همدان
- سال فارغ التحصیلی
- 0000
چایی ات را میخوری با دیگران ای بی وفا؟دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
میرسی برما سخن از قند خونت میزنی؟
چایی ات را میخوری با دیگران ای بی وفا؟دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
در جهان بال و پر خويش گشودن آموزیار مارا از جدایی غم نبود
در دلش مجنون عاشق کم نبود
برسر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورددر جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران
دارمت دوست به قدری که خدا میداندنسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد
که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد
به مُطربانِ صَبوحی دهیم جامهٔ چاک
بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد
دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمیگیرددارمت دوست به قدری که خدا میداند
راز این نکتـــــه فقط باد صــــــبا میداند
ساقی به نور باده برافروز جامِ مادرد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
ای انکه دوست دارمت اما ندارمتساقی به نور باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
ترسم تورا ببیند و شرمندگی کشدای انکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه میفشارمت اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت
دلی که غیب نمای است و جام جم داردهر که گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هر که بر لب آمدش مینای صبر
کی نجات از بند هجرانش دهند
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راستدلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیمدل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
جهنمی که محیط است و او نمیبیندیک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصرجهنمی که محیط است و او نمیبیند
بعید نیست که روزی شود هم آغوشش
ما توبه شکستیم ولی عهد درستیشاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
روزی به دلبری نظری کرد چشم منما توبه شکستیم ولی عهد درستی
با ساقی سرمست ببستیم دگر بار
دلی دارم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبتروزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
دلی دارم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل زپود محنت و تار محبت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادتا مرا عین عشق مفهوم است
سر علمم به عشق معلوم است
درد عشقی کشیده ام که مپرستنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد