مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یار مارا از جدایی غم نبود
در دلش مجنون عاشق کم نبود
برسر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
 
یار مارا از جدایی غم نبود
در دلش مجنون عاشق کم نبود
برسر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران
 
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگران
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد
که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد

به مُطربانِ صَبوحی دهیم جامهٔ چاک
بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد
 
نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد
که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد

به مُطربانِ صَبوحی دهیم جامهٔ چاک
بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد
دارمت دوست به قدری که خدا میداند
راز این نکتـــــه فقط باد صــــــبا میداند
 
دارمت دوست به قدری که خدا میداند
راز این نکتـــــه فقط باد صــــــبا میداند
دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمی‌گیرد
ز هر در می‌دهم پندش، ولیکن در نمی‌گیرد

خدا را ای نصیحتگو، حدیثِ ساغر و مِی گو
که نقشی در خیالِ ما، از این خوشتر نمی‌گیرد
 
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
ساقی به نور باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
 
ساقی به نور باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
ای انکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه میفشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت
 
ای انکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه میفشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت، اما ندارمت
ترسم تورا ببیند و شرمندگی کشد
یوسف، بگو که هیچ نیاید برون ز چاه
 
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
دلی دارم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل زپود محنت و تار محبت
 
Back
بالا