- ارسالها
- 224
- امتیاز
- 3,614
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- شهرکرد
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
تهمت نالایقی بر ما زدی رفتی قبولتو ميگويى كه دل از خاك و خون است
گرفتار طلسم كاف و نون است
دل ما گرچه اندر سينه ى ماست
وليكن از جهان ما برون است
من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدمتهمت نالایقی بر ما زدی رفتی قبول
در پس لایق برو ماهم تماشایش کنیم
یک شب تو به خوابِ من برا بوسیدیمن آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گلی به حقیقت عجین آب حیاتی
سعدی
در هوایت بیقرارم روز و شبمگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند
حافظ
بخت باز آید از آن در که یکی چون تو دراید
روی نیکوی تو دیدن درِ دولت بگشاید
سعدی
دردیست غیر مردن کآن را دوا نباشد
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
حافظ
نکند دام نهد خام شوی، رام شویدردیست غیر مردن کآن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن؟
~مولانا.
یا رب به خدایی خداییاتنکند دام نهد خام شوی، رام شوی
نپری جَلد شوی بی پر و بی بال شوی
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کنیا رب به خدایی خداییات
وانگه به کمال کبراییات
از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر «لیلی» افزای!
~نظامی.
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی؟یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
از رخ چو خورشیدت نوک برقه بالا کن
یک نفر را دوست دارم شعر میگویم براشندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی؟
جهان و هر چه در آناند صورتاند و تو جانی!
~شیخ اجل.
ناصحم گوید صبوری پیشه کن در عشق دوستیک نفر را دوست دارم شعر میگویم براش
آمده در زیر شعر من نوشته عاشقین؟
دلی گرفته و چشمی به راه دارم منناصحم گوید صبوری پیشه کن در عشق دوست
کز صبوری به شود درد تو، اما کی شود؟!
~رهی.
نامدگان و رفتگان از دو کرانهی زماندلی گرفته و چشمی به راه دارم من
نخواه بی تو بمانم گناه دارم من
ناممان منتسبش بود نمیدانستیمنامدگان و رفتگان از دو کرانهی زمان
سوی تو میدوند، هان! ای تو همیشه در میان!
~سایه.