- ارسالها
- 6
- امتیاز
- 1,327
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- دامغان
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
آسمان تاب نگاه تو نداشت
سوی خود خواند تو را تا که نگاهش نکنی
سوی خود خواند تو را تا که نگاهش نکنی
یک تار موی او به دو عالم نمیدهندآسمان تاب نگاه تو نداشت
سوی خود خواند تو را تا که نگاهش نکنی
من به دنبال تو با عقربه ها می چرخمتو همه هستی من هستی و هستم با تو
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
آخر این درد دل من به دوائی برسدتا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیفآخر این درد دل من به دوائی برسد
آخر این ناله شبگیر به جایی برسد
من گرفتار و تو در بند رضای دگراندریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یادنبود سزای من این سرنوشت شوم که من
چه خوش به مهربانی آن ماهوش نهادم دل
سلامی صمیمی تر ازغم ندیدم![]()
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهرِ هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخرِ کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
دریای ناب رویاهایممن و انکار شراب؟
این چه حکایت باشد؟
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بودرهِ پنهانی میخانه ندانند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوایِ دگر
ترک دارد چهره ی خاکی تبسم هایمدر جهان تا میتوانی ساده و یکرنگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیرِ پا افتاده است