مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
در خیال آمدی و آینه قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
 
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
در شب باران به خاک ریخته گاهی
بوسه ابری که دل سپرده به ماهی
خط به خط سرنوشت من مژه توست
زندگی کوه بسته است به کاهی
 
در شب باران به خاک ریخته گاهی
بوسه ابری که دل سپرده به ماهی
خط به خط سرنوشت من مژه توست
زندگی کوه بسته است به کاهی
یار شیرین سخن نادره گفتار من است

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت

نرگس او که طبیب دل بیمار من است

شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
 
یار شیرین سخن نادره گفتار من است

آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت

نرگس او که طبیب دل بیمار من است

شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود
درمان درد عاشقان صبر است و من دیوانه ام
نه درد ساکن میشود نه ره به درمان میبرم
 
درمان درد عاشقان صبر است و من دیوانه ام
نه درد ساکن میشود نه ره به درمان میبرم

ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی
شد آه منت بدرقه راه و خطا شد
کز بعد مسافر نفرستند سیاهی
شهریار
 
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی
شد آه منت بدرقه راه و خطا شد
کز بعد مسافر نفرستند سیاهی
شهریار
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین به من اگر تورا به زر ناب دهم
 
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین به من اگر تورا به زر ناب دهم
ملایک با نگاه یاس بر ما سجده میکردند
ملایک راست میگفتند، اما ساختی مارا
 
آه از پاییز سرد ، ای کاش من
از تو باغی در بهاران داشتم
سلمان هراتی
منتظر می مانم امشب تا سحرگه پای شمع
خلوتی دارم مساعد تا بگیرم جای شمع
هیبتی دارد شباهنگام، سر تا سر سکوت
کس شنیدست تا کنون، در محفلی اوای شمع
 
منتظر می مانم امشب تا سحرگه پای شمع
خلوتی دارم مساعد تا بگیرم جای شمع
هیبتی دارد شباهنگام، سر تا سر سکوت
کس شنیدست تا کنون، در محفلی اوای شمع
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
 
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
قلم شیرین و خط شیرین، سخن شیرین و لب شیرین
خدا را ای شکر پاره، مگر طوطیِ قنادی
 
قلم شیرین و خط شیرین، سخن شیرین و لب شیرین
خدا را ای شکر پاره، مگر طوطیِ قنادی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
حافظ
 
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش
 
در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
 
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
 
Back
بالا