مشاعره

[N.S.D]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

حافظ

میبرم منزل به منزل چون دار خویش را
تا کجا پایان دهم آغازِ کارِ خویش را

 

[H.H (:]

آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
حافظ

 

[Hecate]

آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
حافظ

ای ترس تو را شکر که با این همه تردید
یه بار نیاویختیم از سقف طنابی
فاضل نظری

 

[N.S.D]

ای ترس تو را شکر که با این همه تردید
یه بار نیاویختیم از سقف طنابی
فاضل نظری

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل اشیانی داشتیم

 

[el_na_z]

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل اشیانی داشتیم

مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست

 

[N.S.D]

مي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست

تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه ی سربسته را

 

[D3la]

اى كه گفتى هيچ مشكل چون فراق يار نيست
گر اميد وصل باشد همچنان دشوار نيست

سعدى

 

[el_na_z]

اى كه گفتى هيچ مشكل چون فراق يار نيست
گر اميد وصل باشد همچنان دشوار نيست

سعدى

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود؛ ولیکن به سفر رفت

 

[N.S.D]

تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود؛ ولیکن به سفر رفت

تا کِی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

 

[el_na_z]

تا کِی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

همه خفتند و به غير از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
عماد خراسانی

 

[خِیزَران]

همه خفتند و به غير از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
عماد خراسانی

زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستي بی عشق زندان است بر من زندگانی

 

[N.S.D]

زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستي بی عشق زندان است بر من زندگانی

یاد ایامی که در دریای بی پایان عشق
کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت

 

[Hecate]

یاد ایامی که در دریای بی پایان عشق
کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال

 

[N.S.D]

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال

لازمه ی عاشقیست، رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

 

[Kiamehr]

لازمه ی عاشقیست، رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

 

[GHAZALIIH]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

شهریار_

 

[Kiamehr]

ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

شهریار_

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

 

[Hecate]

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

تا کنون هیچ نسیمی نوزیده است به لطف
بعد از این هم نوزد باد موافق با من

 

[Kiamehr]

تا کنون هیچ نسیمی نوزیده است به لطف
بعد از این هم نوزد باد موافق با من

نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل

 

[Hecate]

نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل

لیلای دلم هوای مجنون دارد
در سینه غمی عمیق مدفون دارد