مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یادایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
وحشی بافقی
 
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
وحشی بافقی
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند

یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
 
ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها ، یار با یار این کند
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع / آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
:RedHeart حافظ :RedHeart
 
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع / آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
:RedHeart حافظ :RedHeart
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
سعدی
 
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
تو بر این شمع چه گردی چو از آن شهد بخوردی
تو چو پروانه چه سوزی که ز نوری نه ز نازی
 
Back
بالا