مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
شمال ، جنوب ، شرق یا غرب چه معنا دارد ؟
تو نباشی من بی جهت ترین موجود زمینم ....

م.س
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
مولانا:RedHeart
 
محبت آتشی کاشانه سوز است
دهد گرمی ولیکن خانه سوز است
 
محبت آتشی کاشانه سوز است
دهد گرمی ولیکن خانه سوز است
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
حافظ
 
داستانِ دستانِ من و دستان تو داستانِ دیگریست .....
داستانی که به دستانِ قلم دستی نرسید .....
م.س
 
دیوانه را توان به محبت نبود رام
مارا محبت است که دیوانه میکند

محمد علی بهمنی
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه من ........ داشتم آرام تا آرام جاني داشتم
 
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه من ........ داشتم آرام تا آرام جاني داشتم
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سر انجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
فریدون مشیری
 
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سر انجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
فریدون مشیری
یک جهان بر هم زدم وز جمله بگزیدم تو را .......... من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را



لاهیجی
 
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد، حطب است...
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
مولانا
 
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
مولانا
آفرین جان آفرین پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
"عطار"
 
آخرین ویرایش:
آفرین جان آفرین پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود می گذری همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
حافظ
 
آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کشته خود می گذری همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
حافظ
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

"حافظ"
 
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

"حافظ"
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدایا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این جنگ آهنگ نیست
فریدون مشیری
 
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدایا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این جنگ آهنگ نیست
فریدون مشیری
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
 
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شهریارت می شوم ، دار و ندارم می شوی؟؟

ماه رویم ! اخترِ دنباله دارم می شوی؟؟

صخره ام ! یاد تو موجِ روزگاران من است

بی قرارت می شوم اما قرارم می شوی؟؟
 
شهریارت می شوم ، دار و ندارم می شوی؟؟

ماه رویم ! اخترِ دنباله دارم می شوی؟؟

صخره ام ! یاد تو موجِ روزگاران من است

بی قرارت می شوم اما قرارم می شوی؟؟
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
وحشی بافقی
 
یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار
حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
وحشی بافقی
شب من نشان مویت
سحرم نشان رویت

قمر از فلک در افتد
چو نقاب بر گشایی
مولانا
 
Back
بالا